دیدار جمعی از مسئولین سازمان بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت با خانواده شهید حاج رضا فرزانه

دیدار جمعی از مسئولین سازمان بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت با خانواده شهید حاج رضا فرزانه

 

 

 

به گزارش "پایگاه اطلاع رسانی سازمان بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت"  سردار رضا فرزانه متولد سال 1343 و فرمانده سابق لشکر 27 محمد رسول الله(ص) بود که داوطلبانه راهی سوریه شد و در روز پنج شنبه 22 بهمن ماه 94 طی عملیات مستشاری توسط تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید  همین امر ما را بر این داشت تا با جمعی از مسئولین سازمان بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت شامل سردار کریم پور مدیر مسئول نشریه سازمان، سردار افروز جانشین سازمان، برادر امیر آبادی و برادر خلجی با خانواده شهید سردار پیشکسوت بسیجی حاج سعید رضا فرزانه در خصوص سیره زندگی آن شهید دیدار داشته باشیم که خلاصه ای از آن به این شرح است: 

 

بسم تعالی

آقا محمد فرزند حاج رضا فرزانه در پاسخ به سوال سردار کریم پور درباره محل شهادت پدرشان و همچنین سیره آن شهید به شرح زیر می باشد:

طبق اطلاعاتی که به ما دادند محل شهادت پدرم روستای حوبر در جنوب حلب می باشد.

به دلیل اختلاف سنی کم تر من با پدرم نسبت به برادرانم، من مدت زمان بیشتری با پدرم بوده ام و پدرم کار خاص و خارق العاده ای که ایشان را نسبت به دیگران متمایز کند انجام نمی دادند ایشان نماز اول وقتش  به هیچ وجه ترک نمی شد و سعی داشتند که اذان را خودشان بگویند و فیلمی هم موجود می باشد که پدرم در سوریه اذان می گویند و سعی بر انجام واجباتشان داشتند و بیشتر با من و برادرانم مانند یک دوست بودند تا رابطه پدری و پسری و سعی بر صله رحم داشتند و ویژگی بارز دیگر ایشان این بود که حرف زور و ظلم را نمی توانستند قبول کنند و اگر می دانستند که حرفش حق می باشد بدون توجه به مقام و منسب طرف مقابلش حرفش را می زد و مقابل حرف زور آن فرد می ایستاد.

در سال 90 ایشان به زیارت حرم حضرت زینب رفتند و از آن موقع و بعد از بازنشستگی از لشکر 27 محمد رسول ا... (ص) مدام در این فکر بود که مدافع حرم بشود و فقط به سوریه هم فکر نمی کرد و کلا دوست داشت در جبهه مقاومت مبارزه کند و حتی پدرم داوطلب جنگ بوسنی هم بوده اند و پدرم می گفت که در این 30 سالی که لباس پاسداری به تنم بوده و تجربه ی جبهه و دفاع مقدس را دارم باید به سوریه بروم و تجربه خود را پیاده کنم و دوست داشت مثمر ثمر باشد و در این فکر نبود که بعد از بازنشستگی در خانه و یا به دنبال مادیات باشد. ویژگی دیگر ایشان این بود که ولایت فقیه برای ایشان از اهمیت بالایی برخوردار بوده و یادم هست در فتنه سال 88 پدرم به همراه حاج حسین همدانی در لشکر 27 مسپول امنیت تهران بودند و بعد از آن قضایای سال 88 روزی مرا کنار کشید و گفت در این فتنه تمام بزرگان و خواص پشت رهبر را خالی کردند و کنار رفتند و اگر مقام معظم رهبری نبودند معلوم نبود چه اتفاقی برای کشور و مملکت می افتاد و مدام خاطرنشان می کردند که ببینید در تمام مواقع و در زمان نبود من ولی فقیه چه دستوری می دهند و از مقام معظم رهبری تبعیت کنید.

در ادامه همسر شهید فرزانه مطالبی را از سیره ی گران بهای آن شهید به شرح زیر بیان فرمودند:

در سال 62 من با حاج رضا ازدواج کردم و باعث ازدواجمان خدا بود و در اوایل زندگی مشترکمان ایشان در جبهه نبرد حق علیه باطل در مناطق جنگی بودند و مجروحیت های شدیدی هم در  برداشتند و آن زمان قسمتشان نبود که شهید بشوند و قسمت این گونه رقم خورد که شهید مدافع حرم بشوند و در زمان جنگ تا بعد از قطعنامه هم ایشان در مناطق جنگی بودند و یادم هست در تمام مدتی که در لشکر مشغول فعالیت بودند حتی زمانی که فرمانده لشکر بودند من به ایشان می گفتم چرا نمی گذارید سرباز شما را با ماشین بیاورد خانه و ببرد و ایشان می گفتند که برای این کارهم آن سرباز به زحمت می افتد و هم اصطحلاک ماشین و هزینه بنزین و ... برای بیت المال است و من نباید مصرف شخصی داشته باشم و ایشان از خانه با 3 اتوبوس شرکت واحد خودش را به محل کار می رساند و یک اخلاقی که داشتند این بود که خیلی رک بودند و حاج آقا همدانی هم می گفتند که حاج رضا این رک بودن شما آخر کار دست شما می دهد و حاج رضا زیر بار حرف زور نمی رفت.

 

یادم هست زمانی بازنشسته شدند و منزل آمدند خیلی ناراحت بودند و در زمان ورود ایشان به خانه یک بغض عجیبی در گلوی ایشان بود و من به ایشان خورده گرفتم که مردم در زمان بازنشستگی کلی خوشحال می شوند شما چرا انقدر ناراحت هستی؟ایشان گفتند که از این ناراحت نیستم که چرا بازنشسته شدم از این ناراحت هستم که چرا لباس سپاه از تن من درآمد و بعد از 2 ماه در خانه ماندن آقای ادیبی از ستاد راهیان نور تماس گرفتند و به حاج رضا گفتند که بیاید و در ستاد راهیان نور فعالیت داشته باشد و حاج رضا کلی خوشحال شدند و اصلا نپرسیدند که کجا و در چه سمتی مشغول فعالیت باشند و برای ایشان کار دنیایی اصلا مهم نبود و ایشان در سمت مسول قرارگاه حدود 4 سال مشغول فعالیت شدند و بعد هم قسمت شد و ایشان رفتند سوریه و توفیقی حاصل شد که نصیب هر کسی نمی شود و ایشان به آرزویش رسید.

 

آقای حاج قاسم رحمانی هم رزم شهید در دوران دفاع مقدس و همکار شهید فرزانه مطالبی را درباره حاج رضا فرزانه به شرح زیر بیان فرمودند:

من افتخار آشنایی با ایشان را از سال 63 دارم و از آن موقع فرمانده ی من بودند و حاج رضا فردی بود که باعث ایجاد روحیه در بین بچه های رزمنده می شد و شجاعت ایشان مثال زدنی بود با توجه به مسولیتی که ایشان به عنوان مسول محور بودند و پیشانی کار در جنگ بودند و هرگاه ایشان وارد منطقه می شدند خود به خود با ورود ایشان باعث شعف و شادمانی در منطقه می شدند و تبعیت پذیری بالایی داشتند چه در زمان جنگ و چه بعد از آن و در زمان کار در لشکر و در زمان فعالیت در راهیان نور و در زمان جنگ در سوریه و علاقه مندی بالای ایشان به خاندان امه اطهار و اهل بیت قابل توجه است و ایشان خیلی پاک و بی الایش در مراسم عذاداری های اهل بیت شرکت می کردند و با توجه به پدر ایشان که حدود 38 سال احالی محل با صدای ایشان از خواب برای نماز صبح بیدار می شدند و ایشان هم در ادامه راه پدرشان موذنی می کردند و این شهید هم هر جا که می شد چه در لشکر و چه در مناطق عملیاتی که در سوریه هم فیلمی از اذان دادن ایشان موجود است و هم خودشان سعی در به جا آوردن نماز در اول وقت داشتند و هم دیگران را ترقیب می کردند و پیش قدم و باعث و بانی در برپایی نماز جماعت می شدند و مبحثی که در آخر عمرشان قابل لمس بود بحث شتافتن به سوی شهادت است و ایشان عاشق جهاد بودند و کل ایام دفاع مقدس را در مناطق جنگی بودند و مجروحیت ایشان تا سرمرز شهادت بوده است که در آن موقع هم ایشان با تیر غناصه مجروح شدند و در بحث سوریه هم ایشان از یک سال قبل در زندگی خودش برنامه ریزی کرده بود و شب قبل از اعزام به سوریه ما در منزل ایشان خدمتشان رسیده بودیم برای خداحافظی و ایشان با توجه به این که تجربه ی حضور در مناطق جنگی را داشتند اما مانند فردی که اولین بار است می خواهد به مناطق جنگی برود به مانند ان فرد شوق و شعف داشتند و حتی ایشان بعد از نماز صبح از خانه بیرون زدند و طبق گفته شاهدان و همرزمان ایشان در سوریه که می گفتند حاج رضا با موتور به سمت خط حرکت می کردند و تیر غناصه به ایشان اصابت می کند و ایشان زمین می افتند.ایشان در گوشه گوشه زندگیشان تبعیت از ولایت و عشق به شهادت و عشق به جهاد و تواضع و فروتنی طوری که زمان فرماندهی ایشان کاملا با زیردستان و همکارانش دوست و رفیق بودند و به نظر من شهادت مزد زحمات ایشان بود.

تهیه و تنظیم : علی پایدار