شهید در زندگی روزمره خانواده اش حضور دارد

دیدار جمعی از مسئولین سازمان بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت با خانواده شهید رضایی نژاد
شهید در زندگی روزمره خانواده اش حضور دارد

 

به گزارش "پایگاه اطلاع رسانی سازمان بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت" به مناسبت ششمین سالگرد شهادت داریوش رضایی نژاد جمعی از مسئولین سازمان بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت با خانواده شهید "داریوش رضایی نژاد" دیدار داشتند.

گزارش این دیدار به شرح ذیل می باشد.

گذاشتن و رفتن همیشه آسان نیست حتی اگر از آینه اتومبیل به چشم‌های نگران«آرمیتا» خیره شده باشی
دل کندن و رفتن همیشه آسان نیست اما اگر یک گوشه از آن باغ را در چشم به هم زدنی به تو نشان دهند و به چشم‌ نوازی و دل انگیزی راه، ایمان بیاوری،کندن از این زمین سرد، چندان هم سخت نیست، فقط کافی است به آسمان نگاه کنی و چشم از راه برنداری، دیگر این راه است که تو را با خود می‌برد تو را در پرنیان عزت می‌پیچد و برابر دست‌های مردم تا آسمان هفتم عشق می‌برد.

ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و  از هر دو جهانم بستان

با هر چه دلم قرار گیرد بی تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان

 

خانم شهره پیرانی ، همسر شهید داریوش رضایی نژاد در مورد شهید اینگونه می گوید:

من خیلی دوست دارم که بگویم شهید رضایی نژاد از کجا بلند شد و به این نقطه رسید. به نظر من اگر انسان همه امکانات را داشته باشد و بعد یک کاری انجام دهد، این هنر نیست، داریوش تا 2 سالگی در عشایر بود در منطقه آبدانان (یکی از شهرستان های استان ایلام) ساکن بودند که نزدیک  مرز عراق است . یکی از خاطراتی که داریوش مکررا برای بنده نقل می کند: وقتی جنگ شروع شد پدرم برای کار کردن به خرمشهر می رود ولی بعد به صورت کاملا بسیجی 8 سال جنگ را در جبهه های نبرد حق علیه باطل شرکت می کند و از آنجا به استخدام سپاه در می آیند. و در نبود پدر بچه ها نان آور خانه بودند و همین امر باعث شده بود که مسئولیت پذیر باشند. شهرستان آبدانان در سال آخر جنگ خیلی بمباران شد فروشگاه سپاه را به پدرم دادند، یادم هست که استرسی که پدر داشت که نکند یک قلم از این بیت المال بخواهد کسر شود خواب و خوراک را از پدرم گرفته بود، خود داریوش هم این الگو را در زندگی اش داشت. بنده فکر می کنم که بخشی از موفقیت داریوش، همین احساس مسئولیت است که از بچگی به آنها الغاء شده بود و تربیت یافتته بودند و از همه مهمتر لقمه حلال است همیشه به دخترم آرمیتا می گویم، " تقلب ابتدای حرام است " به نظر من از بچگی باید عادت کرد که در هیچ چیزی تقلب نکرد

خاطره ای را عرض کنم:

داریوش یک روحیه ای داشت که اگر می دانست می تواند برای کسی کاری انجام دهد دریغ نمی کرد. یکی از دوستان داریوش خانه خریده یود و هرچی که داشتند بابت این خانه داده بودند و خانم آن شخص فرزند شهید بود. داریوش به دوستش همیشه می گفت این خانمت مثل خواهرم می ماند، یک روز رفته بود خانه آنها و تمام کارهای خانه را از بستن لوستر و هواگیری شوفازها تا بستن کلیدهای برق همه را انجام داده بود و بعدا به خودم گفت، اینکارم برای این بود که حداقل این جور هزینه ها به این خانواده تحمیل نشود. و انصافا باید بگم که بعد از شهادت داریوش اینجور هزینه ها نیز به من وارد نشده است و تمام کارهای فنی خانه به نحوی به سرانجام رسیده است. نمونه اش همین امروز، تلفن خونه قطع بود ، توی این 5-6 سال از بس که دنبال کارهای اداری مختلف بودم ، کمی برایم سخت بود که دوباره بخواهم دنبال کار خرابی تلفن هم باشم. یکی از دوستانم با من تماس گرفت به ایشون گفتم که حالا یک روز هم باید وقت بزارم و برم مخابرات و خود این دوستم پیگیر شده بود و قبل از آمدن شما درست شد.

و حالامی گویم اگر مرگی غیر از شهادت نصیبش می شد، در حقش جفا شده بود. داریوش زمانی که شهید شد.آرمیتا پیش ما بود، داریوش استخدام وزارت دفاع بود، بعد از شهادت داریوش هم تمام حساب های بانکی مسدود شده بود، تا چند ماه که ماشین نداشتیم و خیلی از موارد دیگر شرایط زیاد جالب نبود. بعد از شهادت نیز بنده بیشتر به این فکر می کردم که باید روی پای خودم بایستم و همه کارها را خودم باید انجام بدهم. پدرم همیشه کمک هایی به ما می کرد ولی من درخواستی نداشتم، داریوش زمان حیاتش کاری را انجام داده بود که به شدت هم سری بود و جز چند نفر کسی از آن خبر نداشت و قرار بود مبلغی حدود 2 میلیون تومان به داریوش بدهند که جریان شهادتش پیش آمد و من هم که خبر نداشتم و  بعد هم فراموش کرده بودم، درست زمان ثبت نام آرمیتا برای پیش 2 بود اوایل اردیبهشت ماه بود که برای پیش پرداخت باید 2 میلیون می دادم که اصلا چنین مبلغی نداشتم و نمی دانستم باید چکار کنم ، با خدای خودم و داریوش راز ونیاز می کردم می گفتم منو محتاج کسی نکن.

دقیقا روز قبل از ثبت نام بود که رئیس سابق داریوش زنگ زد و گفت بابت انجام پروزه ای ، شهید رضایی نژاد طلبی از ما دارد که ما این مبلغ (2 میلیون تومان) را بحساب شما می ریزیم. خدا شاهد هست که دقیقا همان مبلغی بود که نیاز داشتم و بقیه پول هم که به مرور زمان جور شد. و این همین اثبات حضور شهید در زندگی روزمره خانواده اش هست. من حتی تربیت آرمیتا و عاقبت به خیری آرمیتا را هم به داریوش سپردم.

زندگی نامه :

شهید داریوش رضایی نژاد در تاریخ ۲۰ بهمن سال ۱۳۵۵ در شهرستان آبدانان از شهرستان‌های استان ایلام به دنیا آمد.

وی از همان اوایل کودکی در سخن گفتن و دیگر اعمالش نبوغ خود را به اطرافیان نشان داد، همچنین به واسطه اینکه جثه اش ظریف تر و کمی ریزتر از هم سن و سالانش بود و همراه با متولدین ۱۳۵۷وارد دوره ابتدائی شد و همیشه با هوش و توانایی خود معلم و دانش آموزان را تحت تأثیر قرار می داد. وی کلاس سوم ابتدائی را طی تابستان گذراند و دیگر سالهای دوره ابتدائی شاگرد اول و نماینده کلاس بود.شهید رضایی نژاد با وجود نبوغ ذاتی در امور کارگاهی و آزمایشگاهی که از ویژگی های تمامی نوابغ و مخترعان است در تحصیل و پذیرش و اجرای آکادمیک نیز بسیار منظم و کوشا بود و ضمن فراگیری و کسب تجربه در رشته خود، در زمینه استفاده از رایانه و علوم کامپیوتری بسیار توانا بود و با داشتن چنین توانایی ، داریوش توانست در مدت هفت ترم و با رتبه اول و به عنوان دانشجوی برتر دانشگاه، فارغ التحصیل شود.وی به محض فارغ التحصیلی به عنوان پژوهشگر در مراکز مهم تحقیقاتی و علمی کشورمشغول به کار شد و در عرصه‌ای که فعالیت داشت، توانایی فراوانی داشته و نبوغ و تلاش خود را در مسیر خدمت به وطن خویش قرار داد.شهید رضایی نژاد در همان سال اول شروع به کار، در آزمون کارشناسی ارشد سال ۱۳۷۸ در رشته مهندسی برق، گرایش قدرت، در دانشگاه دولتی ارومیه پذیرفته و مشغول به ادامه تحصیل در دوره کارشناسی ارشد شد.

وی در تیرماه سال ۱۳۷۹ ازدواج نمود و صاحب یک فرزند دختر به نام آرمیتا شد که قبل از ۵ سالگی و در برابر دیدگانش شاهد پرپر شدن پدر عزیزش بود.

شهید رضایی نژاد با قبولی در تمام مراحل آزمون دکترا سال ۱۳۹۰ در دانشگاه خواجه نصرالدین طوسی پذیرفته شد، اما متأسفانه فرصت به پایان رساندن این مقطع تحصیلی را پیدا نکرد و در تاریخ یک مرداد سال ۱۳۹۰ توسط سرویس جاسوسی اسرائیل «موساد» که نتوانتستند این دانشمند هسته‌ای پر توان و وطن پرست را تحمل کنند، در مقابل چشمان همسر و فرزند خود به شهادت رسید .

روحش شاد و یادش گرامی