پیمان ابـــدی...

اختصاصی/24
پیمان ابـــدی...
خاطرات تفحص پیکر مطهر شهداء

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه:"سخنی با اهل دل "

تفحص،واژه مقدسی و نامکشوفی است که هنوز بر زبان ما تلاوت نشده است ،این واژه در قاموس مقاومت ،باغربت... زیبایی،مرثیه و معنویت عجین و آمیخته است و خود آئینه تمام نمای یاد ها ودردهاست. تفحص ذکر است . تفحص شور است و شوق . تفحص اخلاص است و نهایت عشق . حرف نیست که بتوان به قلم آورد .ایمان است، ایثار است،شهامت است و مظلومیت و... و من چه بگویم که زبانم عاجز است ؟

کسی توان به قلم آوردن آنرا ندارد ،یا توان وصف کردنش را ،تنها باید حضور داشت و حس کرد . تنها باید در معرکه بود تا بتوان توصیف کرد. تنها جایی که می توان "شهدا"را دید و جنت خدا را به معنی تمام و کمال یافت ،در میان بچه ها تفحص است . تفحص آدم را به سر حد معرفت و اخلاق میرساند . تفحص انسان را به بزم عاشقان "ثارالله"میرساند . تفحص انسان را وادار به شکستن دیو نفس میکند . تفحص میدان شناخت خود است .تفحص روح قلب را منقلب میکند و عواطف را می پروراند همه ارزش ها و معیارها در تفحص نهفته است و به قول عزیزی "مقدس ترین کاری که امروز در نظام جمهوری اسلامی می شود همین تفحص پیکرهای شهداست ." تفحص با تمام مشکلات خاص خود اصلا یک عالم دیگری است که حضور در آن لیاقت و سعادت عظیمی میخواهد .تفحص، جانبازیست ،تفحص شیفتگی خداست ،تفحص ساخته و خاص شدن است ..آنان که لذت محضر خدا را می چشند ،مادا میکه توان دارند از تفحص دست نمی کشند مگر آنکه خداوند آنان را در جوار خود بپذیرد.

"عدالت"

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

پیمان ابـــدی...

سال 73 در محور طلائیه (منطقه عملیاتی خیبر) مشغول تفحص پیکرهای شهدا بودیم و به دنبال شهدای شهرستان کاشان می گشتیم ، فرمانده گردان و گروهان امام محمد باقر (ع) از لشگر 14 امام حسین به منطقه آمده بودند تا محل دقیق صحنه درگیری را به نیروهای تفحص نشان دهند ، بیهوده نبود که تا چشمانمان به خاک سرخ طلائیه می افتاد بی اختیار اشکمان جاری می شد، من یقین دارم فرشتگان هر روز در طلائیه فرود می آیند و بر مردانش سجده می کنند . صحنه بسیار تکان دهنده ای بود ، صحنه ای که انسان را از خود بی خود می کرد . شهدا زمانیکه نمایان شدند در کنار دست یک شهید دست شهید دیگر قرار داشت و در ادامه دست او دست شهدای دیگر ... پیکر پانزده شهید .

حقیقتا وقتی دلم یاد طلائیه می کند بیاد این صحنه می افتیم و احساس حقارت می کنم و از پیوند دوستیاش و بوی مطهرشان حسرت می خورم. اطمینان دارم این شهدا در لحظه شهادت با دقت دست در دست هم قرار دادند و پیمان خودشان را ابدی و جاودانه نمودند....

راوی: برادر سید رضا پرورش