از نماز صبح تا طلوع آفتاب

       

       فاصله بين الطلوعين را كه مولي الموحدين علي (عليه السلام) در اهميت آن فرموده: «هرگز خورشيد طلوع نكرد؛ مگر اين كه پسر ابوطالب بيدار بود»، بچه ها بيدار بودند و از آن ساعات مبارك، خوب استفاده مي كردند. بعد از فراغت از نماز صبح و تعقيبات آن، بيشتر از همه خواندن زيارت عاشورا معمول بود؛ زيارت عاشورايي كه در شهر شايد فقط در ايام ماه «محرم» و بعضا «صفر» خوانده مي شود. آن جا هر روز مي خواندند؛ خواندني كه پس از آن، همه روز را در دنياي ديگري به سر مي برند. با همان عبارات اول زيارت: السلام عليك يا اباعبدالله السلام عليك يابن رسول الله ... بند از بند بچه ها جدا مي شد و با هر كلمه، سيل اشكشان از ديده جاري. صداي ضجه هايشان در هم گره مي خورد و بغض مقدسي به وجود مي آورد كه عقده گشاي آن، شب عمليات و موقع هجوم بردن به دشمن بود.

     بعد از زيارت عاشورا كه كمتر چادر و سنگري بود كه از اين تجديد ميثاق با امام حسين(عليه السلام) و اظهار نوكري صرف نظر كند، نوبت خواندن دعاي صباح بود. اين دعا بعد از قرائت قرآن در صبحگاه هم خوانده مي شد: «اللهم اجعل صباحنا صباح الابرار و لاتجعل صباحنا صباح الاشرار ...» و به همين ترتيب تا آخر: «اللهم اجعل صباح المقربين و لاتجعل صباح المردودين ...» و خواندن دعاي: «الهي قلبي محجوب و نفسي معيوب و عقلي مغلوب» ... هم از دعاهاي صبحگاهي بود.