آماده سازی

چشمه آبی در وسط موضع آتشبار وجود داشت که آب کمی در آن جاری بود. سرگروهبان آتشبار، استوار یکم «همت علی محمدی»، در جلو مسیر این چشمه، سدی با بلوک و الوار ساخت که رفته رفته به استخری مبدل شد و پرسنل در گرمای تابستان در آن به آب تنی می­پرداختند.

یک روز به طور ناگهانی و غیرمترقبه به آتشبار ابلاغ شد، دشمن در منطقه شیمیایی پخش کرده است که بلافاصله به پرسنل یگان ابلاغ شد.

در این لحظه من کنار استخر ایستاده بودم و بقیه پرسنل هم در سطح موضع کنار توپ ها یا مهمات و... پراکنده بودند. با شنیدن کلمه «گاز» همه پرسنل جهت استفاده از ماسک ضدگاز به سوی سنگرها هجوم بردند.

سنگر من نزدیک استخر بود و توانستم به سرعت خود را به سنگر رسانیده، ماسک ضدگاز را بردارم. وقتی به محوطه برگشتم، دیدم که سربازی داخل استخر پریده، مدام زیر آب می­رود و بالا می آید و طلب کمک می­کند.

در همان حین سرباز دیگری کنار استخر افتاده بود و دست و پا می­زد و حالت تهوع داشت.

چند نفر به سرعت ماسک ضدگاز این دو نفر را از سنگرهای خودشان آوردند و به صورت آنها زدند.

پس از چهار تا پنج دقیقه از طرف رده بالا اعلام شد، خطر حمله شیمیایی برطرف شده است و این تنها یک تمرین بوده و واقعیت ندارد. این موضوع تا چند ماه موجب خنده و شوخی بچه­ها بود که سربازی که خود را داخل استخر آب انداخته بود و سربازی که کنار استخر افتاده بود و دست و پا می­زد، شوخی می­کردند و آنها را دست می­انداختند.

 

منبع: «در راه» (مجموعه خاطرات پرسنل مرکز آموزشی توپخانه)