اقامه نماز با خیال راحت

من علاوه بر انجام کارهای دیگر مسئول گرفتن غذا هم بودم. بر عکس در آن روز احتیاج به غسل هم داشتم به هر در که زدم نتوانستم حمام کنم

من علاوه بر انجام کارهای دیگر مسئول گرفتن غذا هم بودم. بر عکس در آن روز احتیاج به غسل هم داشتم به هر در که زدم نتوانستم حمام کنم. به ناچار دو نفر از دوستان را به همراه خودم بردم آن‌ها پشت در ایستادند(۱) سریع غسل کردم چون آفتاب نزدیک غروب بود یک نفر را سفارش کردم که بجایم غذا بگیرد بعد ازغسل در آسایشگاه شروع به اقامه ی نماز کردم.
چهار رکعت نماز ظهر تمام شده بود که از هر طرف صدای جعفری جعفری بلند شد که عبد کارت دارد. موضوع از این قرار بود که جانشین من برای گرفتن غذا نرفته بود و عبد لج کرده بود که بگویید باید جعفری خودش بیاید.
من که می‌دانستم عاقبت کار چیست باآرامش خاطر چهار رکعت نمازعصر را هم شروع کرده و خواندم نزدیک اتمام نماز بودم که ارشد آسایشگاه مرا دید.
از بی خیالی و اینکه مشغول اقامه ی نمازبودم جا خورد و با تعجب گفت: تو اینجایی؟! عبد تو را صدا می‌کند.
گفتم: شنیدم.
آمدم پایین و پیش عبد رفتم. پس ازمقداری رجز خوانی طبق معمول نشستم و سهمیه‌ام را خورده (کتک) و سپس بلند شده و رفتم.
———— ۱- بدلیل محدودیت در حمام رفتن وممانعت از دوش گرفتن در قاطع سه کمپ ۹دوستان یک چشمه از توالتها را بدور از آگاهی عراقی ها و جاسوس ها مخصوص دوستانی که غسل واجب داشتند قرارداده بودند. معمولا کسی که داخل توالت می شد دونفراز دوستان پشت درب مامور آوردن آب با قوطی های خالی شیرخشک های مصرف شده جلوه دادن وضعیت بودند.(محمودی مظفر)
راوی: آزاده دکتر ولی الله جعفری