سه شنبه 28 مهر 1394 | 13:58
مثنوی «کلامِ نور»
قوم غیورِ کاوه را، صحبت چه با ضَحاک‌ها؟
قوم غیورِ کاوه را،  صحبت چه با ضَحاک‌ها؟

 

به گزارش "پایگاه اطلاع رسانی سازمان بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت" منصور نظری، با اشاره به دست دادن ظریف وزیر امور خارجه کشورمان و اوباما در حاشیه نشست سازمان ملل در نیویورک و با توجه به فرمایشات مقام معظم رهبری  مبنی بر این که "مذاکره با آمریکا ممنوع است زیرا این مذاکره نه تنها هیچ نفعی ندارد بلکه ضررهای بی‌شماری نیز دارد" مثنوی "کلام نور" را سروده است.

 

 

می‌خورد آخر تَرک تُنگِ بُلور   -    می‌رسد آخر به پایان راهِ دور

می‌رسد مرکب سواری چون علی  - نورِ زهرایی زِ سیمایش جلی

بویِ زهرا می‌دهد انفاسِ او  -  گشته عالم مستِ بوی یاس او

کشتی‌نشینان را بگو، فرمان بَریدَش نوح را     -    اسرارِ معنا می‌رسد، آن  سینۀِ  مشروح را

وحی از توسُّل می‌رسد، آن پیرِ غرقه نور را   -  چشمان او دارد خبر، صبحِ قبس در طور را

طوفانِ جهل و گُمرهی، گردیده در عالم به پا   -  در پیش رو نیلِ بلا، فرعون و لشکر از قَفا

نتوان گذشتن بی وِلا، از نیلِ پُر طوفان به شب     - بی مُعجزِ دست و عصا، هر قوم گردد مُنقَلَب

هرکس نهد پا را برون، از کشتیِ عشقِ  وِلا – در بحر پُر موجِ خطر، گردد به‌سختی مبتلا

گر بشکند کشتی در این، دریایِ پر موجِ هوَس  -  گردابِ تندِ تفرقه،  گیرد تمامی را نفس

بر ساحلِ اَمن‌واَمان،  کَس ره نمی‌یابد اگر    -   از کشتیِ اَمنِ وِلا، پا را بیرون نهند با یک دمی

صد فتنه سازد سامری، بر قومِ  مهجور از ولی  -  سَر می‌شکافد اَشعَری، در فتنه‌هایِ بر علی

از سِکّه‌های سیم و زر، در چنگِ مُشتی  کور و کَر – خواهد بسازد سامری، گوساله‌ای بر قومِ خَر

تا زر پرستان را خدا، گوسالۀِ زَر آورد    -       دین هُدا را بی وَلی، از فتنه  ابتر آورد

آید ز دوری از ولا، نو فتنه‌هایی بس غریب    -  یک چِلّه قومِ بی ولی، شد گُم به وادیِ فریب

یک چِلّه تنها شد ولی، در طورِ سینا دورِشان    -  شد تا همیشه چشمۀِ، جوشانِ رحمت شورِشان

سرپیچی از حُکمِ ولی، آورده بر سَر طورِشان  -  از فتنه آمد تا ابد، لوح و قلم مَستورِشان

از فتنه‌هایِ سامری، گُم می‌شود قومی که او   -   افسانۀِ سُرخِ طلا، در دل نماید آرزو

ای دل به دنیا داده‌ها، حکم ولی را تن دهید   -   گر سر بخواهد از شما، بر نَطعِ او گردن نهید

ای قوم، گَر حُکمِ ولی، یک شب بماند بر زمین   -   صد فتنه گر چون سامری، آید شما را در کمین

ما را ولایت کشتیِ، محکم به طوفان بَلاست   -   بر ساحلِ حق می‌رسد، او را که کشتیبان  وِلاست

از ابتدایِ کارِ هست، از صبحِ زیبایِ اَلَست    - ما را سبویِ بادۀِ عشقِ ولایت، کرده مست

قوم غیورِ کاوه را،  صحبت چه با ضَحاک‌ها؟   - جان را چه آرامش دهد، دیدارِ وحشتناک‌ها؟

دستی که سَر او می‌بُرَد، از پیکرِ غَزّاله‌ها    -   کِی صُلح  و سازش می‌کند با او  امامِ لاله‌ها؟

بنگر که خون چون می‌چکد، از پیکرِ شام و دمشق -  بنگر به خاک افتادنِ مردانِ زیبا رویِ عشق

این حرب و کشتار و ستیز، خونریزی و جنگ و گریز  -   باشد تمامی فتنۀِ، ابلیسِ پُر ضد و نقیض

دستی که شیطان آوَرَد، بیرون برایِ دوستی   - مرد اهل بصیرت پس زند، زیباتر و نیکوستی

دستی که از آزادگان، بر دار سَرها می‌کند   -  آزاده گر بیند، از او، همواره پروا می‌کند

رویی که شیطان در پَسَش، پنهان به چشمِ یارها  -   از دیدنش ناید مَگر، آتش به گندُمزارها

رویَد  چه جز بدکارگی در وادیِ ابلیس‌ها  -  ما را سَحَر سر می‌بُرَد در مَقتلَ تدلیس ها

از فتنۀِ او می نِگَر، خونین تنِ هابیل‌ها  -  تاراج، غوغا می‌کند، او را به راه ایل‌ها

او که سَرِ آزادگان، بر دار کرده بارها    -     قومِ تبار از لاله را،  با او چه باشد کارها؟

دستی که شیطان آورد، بیرون برایِ دوستی   - مرد خدا پس می زند، زیباتر و نیکو ستی

ای از تبارِ کاوه‌ها، ما را سیاوَش خو بیا -  ای بر حسینِ فاطمه دل داده، هم چون او بیا

ای از تبارِ لاله‌ها تو اهلِ ذلّت نیستی   -   دانم که با مولایِ خود، در کربلا می‌ایستی

بر عهدِ قومِ ناشریف،  دل خوش مکن، مردِ ظریف – از عنکبوتان خانه‌ها، سست است و بنیانش ضعیف

قومِ تبار از کاوه را، باکی نباشد از حریف   - ما را نه سودا در سَری، جز مرگِ ضحاکِ کثیف

 

 

 منصور نظری

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.