یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 | 13:58
از برجام هسته ای تا برجام براندازی
از برجام هسته ای تا برجام براندازی

 

بحث «نفوذ آمریکا» یک بحث چندلایه و فراتر از برجام و پسابرجام و البته مشتمل بر آنها است. سیاست نفوذ یک سیاست استعماری است که سابقه متراکم تاریخی دارد و در شکل جدید آن با اتکا به روش ها و زمینه های گذشته، صورت بندی جدید و شکیلی یافته است. مولفه ها و متغییرهای به کارگرفته شده در سیاست نفوذ جدید نشان می دهد برخی از اصول و روش های قبلی حفظ شده و عناصر جدیدی در خدمت معماری سابق به کارگرفته شده است. سیاست آمریکایی نفوذ، چالش جدید جمهوری اسلامی و مساله ای جدی روی میز نخبگان، مسئولان و دلسوزان انقلاب اسلامی است. با عنایت به ابعاد و اهمیت این چالش جدید، به نظر می رسد نوع مواجهه و کیفیت پاسخ دهی نظام جمهوری اسلامی به این چالش جدید، طراز قدرت و عیار اثرگذاری ما را در مناسبات آینده مشخص خواهد کرد. در این یادداشت تلاش می شود ابعاد و زوایایی از این چالش جدید مطرح گردد.

دیرینه شناسی نفوذ
در بحث «نفوذ بیگانگان» و شناسایی روش ها، اهداف، ابزار  و نتایج آن می توانیم به «تاریخ» که بسان پیر موی سپید خردمند، همواره نکات ناب حکمت آمیزی برایمان دارد، مراجعه نماییم. مولای مومنان حضرت علی (ع) فرموده اند: «وکفی بما سلف تفکرا»« آنچه که سپری گشته است برای اندیشیدن کافی است».تاریخ و حوادث تاریخی شاید در درون حافظه جمعی انسان ها دفن شده باشند اما مانند کاریزهایی هستند که بالاخره جایی به سطح زمین مرتبط می شوند و بر زندگی روزمره تاثیر می نهند. عملکرد ما در زمان حال به صورت خودآگاه و ناخودآگاه از درس ها و تلقی های انباشته شده تاریخی ، قابل تفکیک نیست. در این موضوع خاص نیز، مجموعه حوادث مجزای تاریخی در مورد بحث «نفوذ» یک معرفت و شناخت خاصی را برای مدل سازی نوع مواجهه های جدید، در دسترس ما قرار می دهد. بر خلاف آنچه به برکت انقلاب اسلامی بدان عادت کردیم، اگر تاریخ 200 سال گذشته ایران را مرور نماییم متوجه می شویم مسئله تلاش قدرت های خارجی برای نفوذ در مراکز تصمیم گیری و تصمیم سازی کشور ما یک امر شایع و کاملا مشهود و تاحدی رسمی و اعلام شده بوده است. در طول دوران های گذشته کشور ما از منظرهای استراتژیک، اقتصادی، سیاسی و معرفتی برای قدرت های جهانی موضوعیت داشته است و این قدرت ها برای تکمیل کلان برنامه های خود در سطح جهانی و منطقه ای مجبور بوده اند نقش خاصی برای ایران تعریف نمایند. زمانی انگلیسی ها برای تسلط بر منابع ایران، ایجاد سپر حفاظتی در برابر مستعمره سوگلی خود یعنی هندوستان و تغییر نقشه منطقه پس از سقوط امپراتوری عثمانی، توجه ویژه ای به ایران داشتند. حتی فرانسوی ها، آلمانی ها و روس ها نیز در برهه های مختلف مطامع خاصی برای نفوذ بر ایران داشتند و بعضا تاثیرات مقطعی نیز بر جای گذاشتند. اما نقطه اوج اهمیت یابی ایران در جنگ جهانی دوم بود که جایگاه ما برای قدرت های متخاصم فوق العاده گردید. بدون اینکه بخواهیم تحلیل جایگاه استراتژیک ایران را مرور نماییم فقط به این نکته دقت نمائید که اشغال ایران در شهریور 1320 که همراه با خلع ذلیلانه رضاخان همراه بود، نقطه تلاقی طرف های پیروز جنگ جهانی دوم محسوب می شد. متعاقب اشغال ایران، سران انگلستان، روسیه و آمریکا در کنفرانس تهران نقشه سیاسی جهان پس از جنگ را طراحی کردند و به عنوان یکی از تصمیمات فرعی و حاشیه ای با با اکراه و منت فراوان با پادشاهی محمدرضا پهلوی، موافقت کردند! انگلیسی ها با محوریت عامل شناخته شده خود، محمد علی(ذکاء الملک) فروغی، مقدرات مملکت ایران را تعیین کردند و البته دقیقا از همین زمان بود که پای آمریکا در مناسبات قدرت در ایران باز شد و کم کم نفوذ آمریکا به جایگاهی بیش از پدرخوانده خود رسید. البته نفوذ غربی ها در ایران هیچ گاه به حد مستعمراتی نرسید اما به اصلاح خود غربی ها، ایران یک «شبه مستعمره»(semi-colonialis) بود و نفوذ در ایران شباهتی تام به مستعمرات رسمی داشت. در دوران های گذشته، سیاست نفوذ یک سیاست تعریف شده و متداول محسوب می شده است. دلیل اصلی اعمال سیاست نفوذ، ضعف حکومت و کارگزاران حکومتی و روحیه چاکرمسلکی و خوش خدمتی به بیگانگان بوده است. در دوران قاجار، عموما سیاست نفوذ از مجرای سفارت خانه ها و لژهای متعدد فراماسونری ، به طور سنتی به تربیت و جهت دهی افکار سیاستمداران می پرداختند. از لحاظ روش شناسی نفوذ لازم است به این نکته اشاره شود که انگلیسی ها  معمولا نسل اندر نسل یک خاندان را برای نوکری تربیت می کردند و به عبارت ساده تر، جاسوسی برای انگلیسی ها در چنین خانواده هایی موروثی بوده است. در دوران پهلوی نیز نقش سفارت و عوامل آن در تخریب فکری نسل جوان و مبدل ساختن آنان به افرادی بی هویت و تک ساحتی ، یک موضوع جدی و غیر قابل انکار است. ارتباط سفارت خانه ها با مطبوعات به حدی بود که می توان از کنترل مطبوعات توسط منابع قدرت خارجی یاد کرد. به عنوان مثال  در تاریخ نقل شده است که در دوران پس از شهریور 20 ، در مقطعی به دلایل خاص، سفارت انگلستان رسما خواستار توقیف روزنامه اطلاعات می شود و دولت بی اراده وقت چاره ای جز تسلیم و اجابت نداشته است. پس از کودتای 28 مرداد نیز سفارت آمریکا با حساسیت ویژه مطبوعات را رصد و مدیریت می کرده است و فی المثل نقل شده است برای سفر عباس مسعودی که صاحب مجموعه گسترده ای از نشریات مختلف بوده است دولت آمریکا یک هواپیمای اختصاصی را برای سفر این مهره موثر ، اعزام می نماید. از طرف دیگر یکی از تمایزهای سیاست نفوذ در دوران پهلوی به نسبت دوران قاجار، استفاده از سیاست اعزام دانشجو به غرب است. پایه های این سیاست  در دوران رضاخان ریخته می شود و در دوران محمد رضا به اوج خود می رسد. برای آشنایی با دلیل اتخاذ چنین سیاستی مراجعه به اظهار نظر شخص رضاخان، قابل تامل است. رضاخان در تاریخ 1309شمسی در سخنرانی خود خطاب به دانشجویانی که عازم دانشگاه های اروپا بودند، «اخلاقیات» غرب را این چنین تحسین کرد:«هدف اصلی ما در اعزام شما به اروپا آن است که آموزش اخلاقی می بینید، چرا که می بینم کشورهای غربی به مقام بلندی دست یافته اند چون آموزش اخلاقی کامل و همه جانبه ای دارند. اگر فقط آموزش علوم بود نیازی به اعزام شما به خارج نداشتیم می توانستیم معلمان و استادان خارجی را استخدام کنیم.»(به نقل از جان فوران 1383 : 337-338 ) در حقیقت هدف از سیاست اعزام دانشجو، فراگیری فرهنگ و اخلاقیات غربی و بکارگیری طیف وسیعی از نخبگان غرب زده در مناصب کلیدی کشور بوده است. سیر قهقرایی خودباختگی بدان جا میرسد که فرزند جهانشاه صالح وزیر بهداری در دوران محمدرضا پهلوی پست معاونت وزیر  می دهند در حالی که نامبرده از مادری آمریکایی متولد شده و در فضایی تربیت شده که اصلا قادر به تکلم به زبان فارسی نبوده است! (دفتر پژوهش های کیهان، معماران تباهی جلد دوم)هم چنین فردی مانند شاپور بختیار با افتخار اعلام می کند زبان اولی که وی فراگرفته فرانسه بوده است و اصولا فارسی را از یک استاد فرانسوی یاد گرفته است!! (خاطرات دکتر ناصر تکمیل همایون از مراوده با اعضای جبهه ملی) به نظر می رسد ترویج «خودباختگی اجتماعی» یک بعد مهم از سیاست نفوذ بیگانگان بوده و هست.
به برکت انقلاب اسلامی ایران، چیدمان نفوذ بیگانگان در ایران به طور کلی بهم ریخت. در این دوران، سامانه، ساختار، نیروی انسانی، مجرا، ابزار، روش های سنتی و استراتژی های کلی نفوذ بر ایران آسیب جدی دید. با از دست رفتن کانال های سنتی اثرگذاری بر محیط تصمیم گیری و تضعیف کانال های سنتی اثرگذاری بر محیط تصمیم سازی ایران، دورانی از «اشتباهات بزرگ» و «آزمون و خطاهای کور» در برابر پدیده جدیدی بنام جمهوری اسلامی، مشاهده می شود. مجموعه اقداماتی چون طراحی کودتا، ترور رهبران، حمایت از گروهک های مسلحانه، تحریک گرایشات تجزیه طلبانه و تحمیل یک جنگ تمام عیار نظامی، راهکارهای متراکم غرب سلطه گر برای مواجهه با ایران اسلامی بود. نکته قابل تامل آنکه راهکارهای فوق تماما به هدف اعلانی و اعمالی براندازی نظام جمهوری اسلامی انجام می شد و پس از شکست انها، حلقه های فکری-امنیتی غرب، به راه حل های جدید برای مواجهه با جمهوری اسلامی ایران رسیدند و در یک تصمیم استراتژیک، سرمایه گذاری بر روی کارگزاران انقلابی و ایجاد انحراف و وابستگی در آنها را در دستور کار خود قرار دادند.

جریان شناسی کارگزاران خط نفوذ
از لحاظ جریان شناسی، مسئله نفوذ با توجه به کارگزاران بحران های سیاسی و فتنه های گذشته، قابل بررسی است. به رغم خنثی سازی فتنه های گذشته، عقبه سیاسی هر فتنه با بروز شرایط مساعد با ترکیب و ائتلاف با جریانات سیاسی جدید، خود را بازسازی می نماید و آرایش جدیدی از معارضت را شکل می دهد.  به طوری که می توان ادعا نمود هر فتنه از خاکستر فتنه قبلی تولید می شود . اولین جریان نفوذی را می توان جریان شکل گرفته بر محور مهدی هاشمی معدوم، موسوم به جریان خط 3 دانست که با دوره کردن آیت الله منتظری، اهداف خطرناک و  پردامنه ای را در سر داشتند. از دل جریان خط 3 ، حلقه کیان متولد می شود و نیروهای حلقه کیان، در دوران دوم خرداد مروج اصلی اصلاحات آمریکایی می شوند. ده سال پس از فتنه 18 تیر78  و از دل جریان بیمار اصلاحات، حلقه اصلی کارگزاران فتنه 88( البته با یارگیری ها و ائتلاف های جدید) شکل می گیرد و هزینه گزافی را بر ملت ایران تحمیل می کند. خط نفوذ، مسئله و چالش فعلی نظام است. از لحاظ جریانی، آرایش جدید کارگزاران خط نفوذ با استفاده از بازیگران موجه و نیمه موجه فتنه 88 طراحی شده است. در این زمینه به دلیل احکام قضایی صادر شده برای بازیگران صف مقدم فتنه، وظیفه ایفای نقش فعال در خط نفوذ به بازیگران درجه 2 فتنه 88 سپرده شده است. هم چنین لازم است توجه شود نقش ساکتین فتنه 88 در معماری خط نفوذ، بیش از فتنه 88 اهمیت یافته است. در حین فتنه 88  به دلیل مشابهت های تحلیلی و مشترکات سیاسی ، میان بخش هایی از جریان اصولگرایی با فتنه گران پیوندهایی به وجود آمد و روز به روز این ارتباط عمیق تر گردید. در سه چهار سال اخیر، بخش هایی از افراد و خواص وجیه به مرور به جریان اصلاح طلب نزدیک شده اند و مشترکات بینشی و کنشی بین آنها به وجود آمده است. این جریان در برهه های حساس و موضوعات چالشی همراه با عقبه فتنه گران بر علیه جریان حزب اللهی و  اصولگرایان، ائتلاف کرده اند و طبیعی است که در فرایند خط نفوذ مسئولیت خاصی به این دسته واگذار شود. در موضوع نفوذ، جریان نقاب افتاده فتنه شانسی برای جلب حمایت مردمی و کنش سیاسی موثر ندارد اما سمپات سازی از میان اصولگرایان می تواند زمینه بازیگری آن ها را مهیا کند. این پدیده را می توان استفاده ابزاری جریان فتنه از "اصولگرایی اصلاح طلب شده" یا " اصولگرایی استحاله شده" یا  " راست چپ شده" نامید.کم توجهی، بی توجهی، تفسیر به رای و قلب معانی فرامین رهبری ، شرط ورودی است که فتنه گران برای اصولگرایان اصلاح طلب شده تعیین کرده اند. در موضوع برجام نقش مخرب برخی از خواص منتسب به جریان اصولگرایی، بسیار کلیدی بود.

نسبت نفوذ با برجام
مسئله نفوذ موضوعی فراتر از برجام و پسابرجام و البته مشتمل بر هر دو  است. بازبینی سند موسوم به "برجام" و قطعنامه نشان می دهد آمریکایی ها دورنمای بسیار خطرناکی برای تضعیف نظام جمهوری اسلامی ایران ابداع کرده اند. بازرسی های گسترده هسته ای که متاسفانه حریم غیرقابل نفوذ مسائل نظامی ایران را نیز نشانه رفته است نشان از دورخیز آمریکایی ها برای ایجاد یک نسل جدید از «جاسوسی مدرن» بر علیه ایران است. آمریکایی ها می خواهند برآوردهای استراتژیک خود در مورد مسائل نظامی ایران را از مدخل ترتیبات جدید برجام، بهینه سازند. گویی قرار است خلا سفارت آمریکا و ضعف و محدودیت سفارت انگلیس در ایران با توافق جدید جبران شود و این امکان فراهم شود تا آنها بتوانند از اطلاعات دریافتی از این کانال جدید، "داده های کیفی" و "اطلاعات استراتژیک" از وضعیت نظامی ایران تولید نمایند. فرایند تطبیق و مقابله داده ها و پایش فیدبک اطلاعات به منظور رفع ابهام سازی به صراحت توسط سوزان رایس مشاور امنیت ملی آمریکا ابراز شده است. هم چنین ارنست سخنگوی کاخ سفید گفته است: «نکته کلیدی این است که (پس از توافق) گزینه نظامی تقویت هم می‌شود، چراکه طی این سال‌ها ما جزئیات بیشتری از برنامه هسته‌ای ایران جمع‌آوری خواهیم کرد…بنابراین، زمانی که وقت تصمیم‌گیری فرماندهان نظامی آمریکا و اسرائیل در مورد هدف‌گیری می‌رسد، به دلیل اطلاعاتی که طی این سال‌ها به لطف رژیم بازرسی‌ها جمع‌آوری کرده‌ایم، آن تصمیمات به طرز چشم‌گیری مبتنی بر اطلاعات بوده و توانمندی‌های ما ارتقا یافته‌اند.» با عنایت به این اظهار نظرها می توان رژیم بازرسی های مورد اشاره که نسل جدیدی از جاسوسی محسوب می شود را "جاسوسی سیستماتیک قانونی" نامید. استمرار ترتیبات برجام و تضمین قانونی آن نکته خطرناکی است که به آمریکایی ها امکان ایجاد سامانه اطلاعاتی و حتی شبکه سازی می دهد. با ایده گرفتن از سیستم های کنترل می توان گفت نظام سلطه تا به حال مشکلاتی از جنس وقفه ( interrupt ) برای نظام جمهوری اسلامی به وجود می آورد. اما متاسفانه با مدخلی که توافق هسته ای گشوده، یک نظام سرکشی و نمونه برداری مستمر (polling) برای دسترسی به اطلاعات حساس ایران به وجود خواهد آمد. در حقیقت در اثر برجام، سیاست نفوذ غربی ها در ایران احیا می شود و خط نفوذ یک سامانه و متولی رسمی می یابد. آنگونه که دیپلمات های مذاکره کننده اعلام کرده اند آمریکایی ها به اطلاعات حساس نظامی ایران دسترسی نخواهند داشت. البته این گزاره مورد تاکید آقایان دیپلمات، گزاره ای سطحی و غیرفنی است. چرا که حداقل آن است که از کانال رژیم های بازرسی، امکان رفع ابهام برای آمریکایی ها به وجود می آید و اصولا روشن شدن اطلاعات غیرحساس برای دشمن، او را یک قدم به اطلاعات حساس نزدیک می سازد. آگاهی و اطلاع از توانمدی های نظامی ایران به معنی دسترسی به جغرافیای نظامی ایران نیست بلکه همین که آمریکایی ها مطمئن شوند فلان سایت درجه اهمیت بالایی ندارد، فی نفسه برای آنها حایز اهمیت است. یکی از مهم ترین مزیت های نظامی ایران در مقابله راهبردی با نظام سلطه، درجه بالای " ابهام" مسائل ایران بوده است. متاسفانه مسیری که برجام پیش بینی کرده است حتی اگر حریم حوزه دفاعی و نظامی را نیز شامل نشود به طور جانبی به شفاف سازی توانمندی های ایران منجر خواهد شد. مسلم است که هرچه درجه ابهام توانمندی های ما برای دشمن کاهش یابد قابلیت پیش بینی دشمن بالا می رود و تبعا بازدارندگی دفاعی ما کم خواهد شد و احتمال تهدید نظامی افزایش می یابد. خدشه دار شدن ابهام نظامی ایران، ابهت نظامی ما خدشه دار خواهد کرد. اتکای آمریکایی ها به نیروی نظامی و توان جاسوسی خود است و چنان این مسئله اهمیت دارد که به طور مرتب هم پیمانان اروپایی خود را نیز شنود می کنند تا نقاط ابهام در برآوردهای آنها از توانمندی دوستانشان نیز رفع شود.

لایه های سه گانه نفوذ
آمریکایی ها پس از اعلام توافق برجام، برنامه ای راهبردی و راهکارهایی پروژه ای برای نفوذ در ایران تدارک دیده اند . پروژه نفوذ آمریکایی ها دارای سه لایه است: بعد آشکارا با زمانبندی  کوتاه مدت، بعد نیمه پنهان با زمانبندی میان مدت،  بعد سرّی با زمانبدی بلند مدت. راهبرد کوتاه مدت و آشکارا در سیاست نفوذ آمریکایی،« تغییر معادله قدرت در ایران» است.آمریکایی ها در بعد آشکارا با زمانبندی  کوتاه مدت به صورت واضح خواهان تغییر معادلات قدرت در داخل ایران با حمایت  از عناصر تجدید نظر طلب داخلی برای اهرم کردن نتیجه برجام برای انتخابات ها هستند. در فضای رسانه ای شده جدید بسیاری از اجزاء سیاست نفوذ آشکار است و دیگر نباید انتظار داشته باشیم مجرای اصلی نفوذ مانند زمان قاجارها، لژهای مخفی فراماسونری باشد و یا مانند زمان پهلوی اهداف پیچیده نفوذ از طریق عضوگیری کلوبهای روتاری دنبال شود. اصولا یکی از تفاوت های پروژه نفوذ با جاسوسی آن است که سیاست نفوذ در برخی ابعاد خود کاملا عریان و آشکار است و خاصیت «خودتحقق بخشی» (self-fullfilment)  دارد یعنی تحلیل ها و توصیف هایی با ماهیت تجویزی و دستورالعمل اقدامی، ابراز می گردد.در همین راستا چند تن از مقامات عالی دولت یازدهم در مصاحبه خود رسما اعلام کردند مذاکرات اهرمی است برای سیاست داخلی و انتظار برداشت محصول آن را در معادلات داخلی قدرت دارند. از این رو از نتایج برجام بر فضای داخلی،حمایت از سکولارها و شبه سکولارهای داخلی، ایجاد دو دستگی و چند دستگی میان مذهبی ها درسطح سیاسی و سرخوردگی بدنه مومن و انقلابی در سطح اجتماعی است. پیش بینی قدرت یابی و تحرک عقبه اجتماعی جریان فتنه خصوصا در سطح هنرمندان و گروه های مرجع چندان دشوار نیست اما روی دیگر این تحولات، انزوا و منحرف سازی بدنه اجتماعی مومن است. حتی شاید در همین راستا در پازل آمریکایی ها، تقویت جریان شیعه لندنی و  رونق انجمن حجتیه از طریق ایجاد سرخوردگی دور از ذهن نباشد. از طرف دیگر، از لحاظ داخلی وابستگی اقتصادی به غرب، شرطی کردن اقتصاد و تجارت داخلی به مولفه های خارجی و ایجاد رخنه از طریق استفاده از شرکت های چند ملیتی در چارچوب سیاست نفوذ قابل تعریف است. اوباما در یکی از مصاحبه های اخیر خود به نقش شرکت های چند ملیتی در پیشبرد دیپلماسی آمریکایی اشاره کرده است.در  حقیقت آمریکا ابزار های نفوذ خود در ایران را از حالت سنتی خارج خواهد کرد و با بکارگیری مولفه های جدید نوع دیگری از نفوذ را پیگیری خواهد کرد. در شرایط امروزی، نفوذ اقتصادی به دنبال خود نفوذ سیاسی  و نفوذ سیاسی هم نفوذ فرهنگی را به دنبال دارد.
 راهبرد میان مدت و نیمه پنهان در سیاست آمریکایی نفوذ، «بر هم زدن معماری سیاست خارجی ایران در منطقه» و «مسخ هویت خارجی ایران» است. قدر مشترک تحلیل برژینسکی و کیسینجر در مورد برجام این بود که «مسئله هسته ای ایران بدون تغییر در سیاست منطقه ای ایران ناقص است». آمریکایی ها در طراحی میان مدت و نیمه پنهان خود قصد بر هم زدن معماری سیاست خارجی ایران در منطقه و تغییر جهت پیکان سیاست خارجی ایران  را دارند. این سیاست از طریق تغییر دشمن صورت می گیرد. اهمیت دشمن شناسی برای یک ملت به قدری مهم است که می توان گفت با عوض شدن دشمن یک ملت، آن ملت تغییر خواهد کرد. تغییر جهت اولویت دشمنی با رژیم خبیث اسرائیل به سمت تروریست های تکفیری و عرب ها، تمرکز تاکتیکی بر دشمنی با کشورهایی نظیر فرانسه به جای دشمنی با آمریکا، نامرد تلقی کردن روسیه و چین و بزک کردن چهره اروپا و آمریکا در همین راستا صورت می گیرد.در همین راستا نیز احتمالا در آینده عرب ستیزی و عرب هراسی توسط برخی جریانات تجدید نظر طلب داخلی کلید می خورد. حتی به نظر می رسد، برای اختلاف اندازی میان ایران و عقبه استراتژیک منطقه ای(حزب الله لبنان، عراق، یمن و سوریه) نیز برنامه هایی وجود دارد. اخیرا گراهام فولر کارشناس ارشد سیا ابراز داشته است: «زمینه اختلاف میان ایران و عراق وجود دارد.» از این رو می توان گفت  آمریکایی ها در برنامه های خود پروژه هایی برای اختلاف اندازی میان ایران و عراق، ایران و لبنان و به طور کلی ایران و عرب ها را دنبال خواهند کرد و بازنمایی داخلی چنین پروژه هایی چنین خواهد بود که ایران بایستی در سطح منطقه با آمریکا همکاری نماید! اکنون زمان باردهی سیاست منطقه ای ماست و یک به یک دولت ها و حکومت ها توسط هم پیمانان ایران فتح می شود. اعلام توافق ایران با آمریکا اگر با بازنمایی "تغییر رویکرد ایران" و اعلام "نقطه عطف در روابط با آمریکا" صورت گیرد خسارت های منطقه ای فراوانی به ما وارد خواهد آورد. آمریکا تمایل دارد خودش را به ایران نزدیک نشان دهد تا اولا ادعاهای تکفیری های اهل سنت بر علیه ایران تقویت شود و ثانیا هسته های مبارزین همسو با ایران دلسرد و سرخورده شوند. مهم ترین استدلال سیاسی جریاناتی نظیر داعش بر علیه ایران این است که ادعا می شود دست ایران و آمریکا در حوادث منطقه در یک کاسه است . داعشی ها می گویند آمریکا با دو جنگ افغانستان و عراق، منطقه را از دست اهل سنت بیرون آورد و به ایران تقدیم کرد. تلاش تکفیری های منطقه این است که از انرژی عظیم ضدآمریکایی در افکارعمومی منطقه در جهت ضربه زدن به ایران اسلامی استفاده کنند. متاسفانه اگر دولتمردان و برخی جریانات داخلی به این ملاحظات توجه نکنند استدلال تکفیری ها در جهان اهل سنت تقویت خواهد شد و دامنه تعارض و درگیری با آنها به مرزهای ایران و چه بسا در در داخل کشور کشیده خواهد شد. ایران شیعی متمایل به آمریکا خواسته قلبی صهیونیست هاست نه از آن جهت که برخی کج فهم های داخلی می پندارند که ما در به اصطلاح "جامعه جهانی"(همان دهکده آمریکایی) پذیرفته خواهیم شد بلکه از آن جهت که آنها تمایل دارند این خبط بزرگ از طرف ایران رخ دهد و سونامی تکفیری ها با شدت بسیار بسیار بیشتری بر علیه ما عمل کند. از طرف دیگر کاستن از صبغه انقلابی ایران، سمپات های انقلابی ایران را سرخورده خواهد کرد و ممکن است جریان افراطی گری با تابلوی شیعی شکل بگیرد. اگر ایران اسلامی از محوریت مبارزه ضداستکباری و آزادی خواهی خارج شود برخی جریانات همراه کنونی علیه خود ما عمل خواهند کرد و مبارزه منطقی و معقول  را به افراطی گری و تهوّر کور خواهند کشاند. به طور کلی باید توجه نماییم کسانی مثل گراهام فولر، شیرین هنتر و ولی رضا نصر در چشم انداز نهایی خود متصور هستند ایران مکمّل سیاست های آمریکا در منطقه باشد چرا که ابزارهای سنتی آمریکا شامل اسرائیل، عربستان و ترکیه تضعیف شده اند و آمریکا می خواهد با همکاری ایران توازنی در سیاست های خود بوجود آورد. اگر دقت نمایید افکار افراد فوق از طرف طیف تجدید نظر طلب داخلی بدون توجه به تبعات خطرناک آن، با شوق و ذوق فراوان بازنمایی می شود.
راهبرد پنهان، سرّی و بلندمدت سیاست نفوذ آمریکایی، براندازی نظام است. بر خلاف تصور و تبلیغ دولت، هیچ گاه راهبرد براندازی از سوی آمریکا کنار گذاشته نشده است. در خاطرات خانم کلینتون که اخیرا منتشر شده است تصریح شده است که آمریکا پس از فتنه 88 ، پنج هزار نفر را در ایران سازماندهی دوباره کرده است. راهبرد تغییر نظام با موفقیت راهبرد تغییر ماهیت نظام( یعنی گام های اول و دوم) فعال خواهد شد. البته سابقه تاریخی آمریکایی ها نشان می دهد مجریان داخلی و فعلی راهبردهای نفوذ حتما در صورت جدی شدن راهبرد براندازی از طرف آمریکایی ها قربانی خواهند شد و صرفا نقش کاتالیزور و ابزار دست را خواهند داشت. راهبرد آمریکایی ها یک راهبرد کلان شامل اجزاء داخلی و خارجی است و باید بپذیریم برجام به دریچه  بلکه شاه راهی برای نفوذ تبدیل شده است. امید است در اثر تبعیت مومنانه از رهنمودها و فرامین رهبری نظام، این چالش جدید مهار و زمینه های نفوذ بر طرف شود. در پایان به نظر می رسد در این راه دو نکته بسیار کلیدی باشد:1- باید به گونه ای در مقابل برجام عمل شود که ابتکار عمل و قابلیت مدیریت بحران از دست ایران بیرون نرود و 2-باید به گونه ای به تهدیدات پاسخ داده شود که حرف آخر را در این مجادله ما بزنیم.آمریکا تهاجم وسیع  را در قالب سیاست نفوذ شروع کرده است اما باید ما حرف آخر را بزنیم و لازمه این اقدام ارزیابی سناریوهای محتمل است.

 

نویسنده : دکتر مهدی صادقی

منبع : هفته نامه 9 دی

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.