یکشنبه 8 بهمن 1391 | 08:22
عراقي هاي ترسو

محمد عقيقي              جانباز 25 درصد

تاريخ و محل جانبازي :   25/12/ 61   فکه   26/8/65 جزيره مجنون

 

يک هفته از آغاز عمليات والفجر 3 گذشته بود من و چند نفر ديگر توسط شهيد شيدايي براي اعزام به خط مقدم انتخاب شديم . در خاکريز خط مقدم در نزديکي

پاسگاه درّاجيه عراق در داخل يک سنگر مستقر شديم . به خاطر کنجکاوي,دوربيني برداشته در پشت خاکريز به ديدن نيروهاي عراقي مشغول شدم . اوضاع در طرف عراقي ها شلوغ و درهم  و برهم بود .

خاکريز و خط مشخصي به نظرم نمي رسيد . تانک ها و هلي کوپترهاي دشمن در حدود چند کيلومتري ما در رفت و آمد بودند . ضمن آرامش نسبي در خط ما, بوي انفجار و باروت و گرد و خاک به مشام مي رسيد . همانطور که با دوربين و گاه بدون دوربين مشغول ديدن نيروهاي عراقي بودم،  متوجه شدم که شهيد شيدايي و يک نفر ديگر که نامش را فراموش کرده ام،  با فاصله کمي نسبت به من از خاکريز عبور کردند وبه سمت نيروهاي عراقي به راه افتادند . آنها را با دوربين تعقيب کردم . در اين فکر بودم که چطور در روز روشن آنها خاکريز را پشت سر گذاشته و به طرف نيروهاي عراقي به راه افتادند و چطور مي شود که مورد اصابت گلوله دشمن قرار نمي گيرند ؟!  ناگهان در يک لحظه متوجه شدم که آن دو نفر دارند به طرف خاکريز خودمان مي دوند و باز بلافاصله ديدم که گروه بسيار زيادي از عراقي ها در جلو چشمان ما و د رفاصله حدود 100 تا 150 متري از خاکريز ما به طرف نيروهاي خودشان در حال فرار هستند .

 در اين موقع صداي تکبير نيروهاي ايران بلند شد و هر کس با هر چه در دسترسش بود شروع به تيراندازي به آنان کرد و من هم تنها کاري که از دستم برمي آمد اين بود که شروع به پرکردن شانه هاي تير يک تيربارچي نمودم که در کنار من رگبار تيرهايش بي امان دشمن را هدف قرارداده بود. همان شب اخبار را از راديو ايران گوش مي کردم که در عبارتي به اين مضمون گفت :”‌رزمندگان اسلام يک گردان از نيروهاي عراقي را که قصد پاتک ( ضد حمله ) را داشتند تار و مار کرده و حدود 300 نفر آنان  کشته و زخمي و تعدادي هم اسير شدند .‘‘

در جريان اين واقعه ترسو بودن نيروهاي عراقي بيش از پيش محرز گرديد،  چرا که اگر دچار خوف و ترس نمي شدند ، به راحتي مي توانستند آن دو نفر را که براي شناسايي رفته بودند به هر طريق از سر راه بردارند و شب هنگام خط ما را تصرف کنند و يا مي توانستند در همان لحظه به طرف نيروهاي ايران يورش برده و خط را شکسته و تصرف کنند، اما  آنان بدترين کار ممکن را انجام دادند و درمعرض ديد بچه ها و در فاصله کم ،‌به خاطر ترس از آن دو نفر ،‌مانند يک گله دام به هم ريخته و پا به فرار گذاشتند و خود را در معرض تيرنيروهاي ايران قراردادند .

حتي براي فرار هم نبايد در تيررس نيروهاي ما بلند مي شدند و بايد خود را کماکان در شيارها و گودال ها و پشت بوته ها مخفي مي کردند و به حالت هاي مخصوص آن شرايط عقب نشيني مي کردند .

البته براي من معلوم نشد که چطورآنها تا آنجا آمده اند،  شايد هم از شب قبل داخل آن شيارها مستقر شده بودند.

 

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.