یکشنبه 28 آبان 1391 | 07:58
اهل بیت پیامبر(ص) چگونه به اسارت رفتند/ جمله حضرت زینب(س) در هنگام وداع با پیکر امام(ع)
اهل بیت پیامبر(ص) چگونه به اسارت رفتند/ جمله حضرت زینب(س) در هنگام وداع با پیکر امام(ع)
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت :
حضرت زینب(س) در هنگام عبور از گودال قلتگاه، خود را بر بدن برادر انداخت و دست‌ها را زیر بدن قرار داد و رو به قبله، با نگاهی به آسمان گفت... در نیمروز یازدهم محرم، عمرسعد آهنگ بازگشت به کوفه کرد. پیش از این، شمربن‌ذی‌الجوشن، قیس بن اشعث، عمروبن حجاج و عزره بن قیس همراه با سرها – احتمالاً سر مبارک امام حسین (ع) و شهدای بنی‌هاشم- به کوفه رفته بودند. آیا بازگشت این چند تن فرمانده، همراه با سپاهیانشان بوده یا نه چندان معلوم نیست، اما از بازگشت عمرسعد می‌توان حدس زد که تعدادی از سپاهیان - شاید همه نیروهای تحت امر این فرماندهان - همراه آنان بوده‌اند.


عمرسعد به حمید بن بکیر احمری، فرمان فراخون برای حرکت به سمت کوفه داد. در این هنگام مجموعه‌ای از کودکان، زنان و امام سجاد (ع) آماده حرکت می‌شدند. وضعیت کاروان اسیران بسیار دردناک و اندوهبار بود. همگی سوگوار، زخم‌خورده، شاهد شهادت عزیزان، اموال به یغما و غارت رفته، پاها زخمی و تاول زده، صورت ها کبود، اشک‌بار، غریب‌ و شکسته‌دل، نگران سرانجام و فرجام کار، زیر زخم و بارش تازیانه آماده سفر می شدند. حضرت زینب (س) جمع پراکنده را با سختی و دشواری گرد‌آورده بود. چشم‌ها همه به او بود و او پناهگاه و یاور این لحظه‌های بی‌پناهی و غربت و اسارت.


عبور از کنار قتلگاه

 

گزارش‌های تاریخی درباره گذار و بازماندگان کربلا از کنار گودال قتلگاه و زیارت پیکر به خون آغشته امام متفاوت است. گزارش‌ها گواه آن است که در لحظه های شهادت حضرت اباعبدالله الحسین (ع)، حضرت زینب (س) شاهد صحنه بوده است و حتی به گودال قتلگاه نزدیک شده، اما در روز یازدهم و حرکت به سمت کوفه، چند قول وجود دارد:

 

الف - برخی گزارش‌ها نشان از آن دارد که عبور از کنار گودال قتلگاه، عمدی و برای آزار بیشتر روانی بازماندگان بوده است. ابن‌اثیر می‌نویسد: کاروان اسیران را از کنار پیکر حسین و یارانش عبور دادند. زنان نوحه و شیون کردند و سیلی بر صورت نواختند. زینب فریاد زد: یا محمد! سلام فرشتگان آسمان بر تو باد! این حسین توست که با بدن پاره پاره، برهنه و خون آلوده بر خاک افتاده است. دخترانت را به اسارت گرفته اند و فرزندانت را کشته‌اند. باد بر آنان می‌وزد؛ (با گفتن این سخنان) دوست و دشمن گریستند.


ب: در لهوف آمده است: آن گاه زنان را از خیمه بیرون آوردند و آن را آتش زدند. آنان با سر و پای برهنه بیرون آمدند و به اسارت رفتند. (در آن هنگام) گفتند: شما را به خدا سوگند، ما را از قتلگاه حسین (ع) عبور دهید. چون چشم زنان به پیکر شهیدان افتاد، ناله و شیون سردادند و بر گونه‌ها سیلی نواختند.

 

راوی گوید: ‌به خدا سوگند زینب، دختر علی را فراموش نمی‌کنم که شیون‌کنان و اندوه‌زده و شکسته دل می‌گفت: یا محمد! درود خدا بر تو باد! این حسین است که عریان و خون آلوده و چهره‌خاک‌آلوده بر زمین افتاده است. وای بر من، دخترانت را به اسارت می‌برند. من به محمد مصطفی، علی‌مرتضی، فاطمه زهرا و حمزه سیدالشهدا شکایت می‌برم.


یا محمد، دریغا که بر پیکر عریان حسین باد می‌وزد و فرزندان ستم‌پیشه، او را کشته‌اند. یا اباعبدالله شهادت تو مرا اندوهناک کرد. امروز جدم رسول خدا (ص) کشته شد. ای یاوران پیامبر! اینان فرزندان مصطفی هستند که همچون اسیران رانده می‌شوند.

 

نیز افزوده‌اند که زینب می گفت: یا رسول الله این حسین است که او را سر از قفا بریده‌اند و عمامه و ردایش به غارت رفته است. پدرم فدای آن کس که دوشنبه سپاهش را غارت کردند. پدرم فدای آن کس که طناب و خیمه‌هایش را گسستند. پدرم فدای آن غایب و گمشده‌ای که امید بازگشتنش نیست و زخم‌هایش درمان‌ناپذیر. پدرم فدای آن کسی که با اندوه جان سپرد. پدرم فدای آن کس که تشنه لب شهید شد. پدرم فدای کسی که از محاسنش خون چکید. پدرم فدای کسی که دخترزاده‌ رسول هدایت بود. پدرم فدای محمد مصطفی باد. پدرم فدای کسی که خورشید برایش بازگشت تا نماز بگزارد.


راوی گوید: با بیان این جملات به خدا سوگند دوست و دشمن بر حال او گریستند. 

 

اینکه با عبور از گودال قتلگاه چه شد و بازماندگان چه کردند، روایات گوناگونی هست. در کتاب نورالعین فی مشهد الحسین(ع)، اسفراینی می‌نویسد: عمر سعد فرمان داد زنان را با زور از پیکر حسین (ع) جدا کردند و با سر و روی باز در میان دشمنان بر اشتران بی‌جهاز نشاندند و با داشتن بدترین غم‌ها و مصایب، مانند اسیران حرکت دادند.


نوشته‌اند: ام کلثوم با رسیدن به گودال قتلگاه خود را از شتر بر زمین افکند و برادر را در آغوش کشید و با گریه و زاری گفت: ای رسول ‌خدا(ص)، فرزندت را ببین که بدون کفن بر زمین افتاده است. کفن او خاک‌هایی است که بر او می‌وزد و خون جاری شده از رگ‌هایش، او را غسل داده است. اینان اهل بیت او هستند که به اسارت می‌روند و حمایت‌کننده ندارند ...


یا محمد! دختران تو اسیر و فرزندانت کشته شده‌اند. او پیوسته این سخن را بر زبان می‌آورد؛ به طوری که دوست و دشمن گریستند و حتی دیدیم که اشک اسب‌ها بر سم‌هایشان می چکد و او را با چشم گریان بردند، در حالی که نه اشک او باز می‌ایستاد و نه آه و افسوسش از میان می‌رفت.


شیوه به اسارت بردن اهل بیت


زنان که به گزارش کامل بهایی 20 تن بودند، کودکان و مردان را آماده‌ حرکت کردند. درباره اینکه اسیران را بر شتران کجاوه‌دار یا برهنه سوار کردند، دو قول وجود دارد: قول نخست و مشهور آن است که اسیران را بر شترانی لنگ و بی‌روپوش قرار دادند.


صاحب نفس المهموم از مصابیح این گونه نقل می کند که «جعفربن محمد علیهما السلام از پدرش که او از علی بن الحسین علیهماالسلام پرسید شما را بر چه نوع ستورانی نشانیدند، فرمود: مرا بر شتری لنگ و بی‌روپوش نشانیده بودند و سر حسین را بر علمی برافراشته بودند و زنان پشت سر من بر استرانی همه ناهموار و معیوب و گروهی از شاطران چابک سوار در دنبال ما و بر گرد ما بودند، نیزه در دست. اگر می‌دیدند اشکی از چشمی روان است با نیزه بر سر او می‌زدند تا به دمشق درآمدیم.»


آیا این قول از کربلا تا کوفه و دمشق را شامل می‌شود یا وضعیت کاروان را در حرکت از کوفه به شام، معلوم نیست. در لهوف هم آمده است که ابن سعد بقیه‌ آن روز (عاشورا) و روز دوم را تا زوال خورشید در آنجا ماند. آنگاه همراه باقی‌مانده‌ اهل و عیال حسین(ع) حرکت کرد. زنان و امانت‌های رسول خدا را با سر و روی باز در میان دشمنان بر شترهای برهنه و بی‌جهاز سوار کرد و همانند اسیران ترک و روم روانه کرد.


به نظر می‌رسد تلاش عمرسعد بر آن است تا اسرا به گونه‌ای وارد کوفه شوند که هم توان و رمقی برایشان باقی نمانده باشد تا بتوانند عکس‌العلمی از خود نشان دهند و هم با تحقیرآمیزترین وضعیت درآیند تا پیروزی نظامی او شاخص‌تر و چشمگیرتر باشد!


گزارش دوم از وضعیت اسارت اهل بیت، گزارش اخبارالطوال است؛ دینوری می‌گوید: عمر بن سعد زنان را در کجاوه‌های پوشیده بر شتر سوار کرد! (شتر به جای استر و پوشیده به جای آشکار) دینوری می‌نویسد: عمر سعد دو روز پس از شهادت حسین در کربلا ماند و سپس دستور حرکت داد. سرها را بر نیزه افراشتند و آنگاه فرمان داد زنان، دختران و خواهران حسین(ع) را در کجاوه‌های پوشیده سوار کردند.


اقوال گوناگون و متعددی دلالت بر وضعیت نامناسب لباس، پریشانی موی دخترکان، تازیانه خوردن، گرسنگی، بی‌خوابی و خشونت و تنگناسازی محافظان و لشکریان همراه قافله اسیران دارد که قول دینوری را مورد تردید قرار می‌دهد.


فاصله‌ دوازده فرسنگی میان کربلا و کوفه چگونه گذشت، چندان معلوم نیست؛ در گزارشی از دختر بزرگ اباعبدالله - فاطمه صغری- نقل کرده‌اند که در منزل قطقطانیه، کاروان راه را گم کرد و آب‌ها تمام شد و ما را برای پیدا کردن راه و آب متوقف کردند که پس از پیدا شدن آب و راه، کاروان به راه افتاد و خواهرم سکینه که در این فاصله در پناه بوته‌ای به خواب رفته بود از قافله جا ماند؛ او پس از جابه‌جا شدن سایه‌ بوته و تابیدن آفتاب به صورت از خواب بیدار شد و رد کاروان را پی گرفت و به ما رسید. در حین گزارش، مراقبت حضرت زینب (س) از امام سجاد(ع) و باد زدن او با دسته‌ای از خار و خاشاک بیابان گزارش شده است.


 آرامش و دلداری


در طول این راه، حضرت زینب (س)، علی‌رغم همه‌ رنج‌ها و داغ‌ها، به دلداری و تسلای خاطر داغدیدگان می‌پرداخت. مراقبت از کودکان و پرستاری از امام سجاد(ع) مهمترین جلوه‌های این مهربانی و همدلی و همراهی زینب (س) در طول این راه توانفرساست.


امام سجاد(ع) در عبور کاروان از گودال قلتگاه می گوید: با دیدن صحنه‌ میدان و تن‌های پاک برادران، عموها و عموزادگان و عزیزان و حالت اسیران، منقلب شدم و سینه‌ام چنان تنگ شد که نزدیک بود جان خود را از دست بدهم. وقتی عمه این حالت مرا دید، گفت: مالی اراک تجود بنفسک یا بقیة جدی و ابی و اخوتی؟ ای یادگار عزیز جد و پدر و برادرانم! چرا با جان خود بازی می‌کنی؟


گفتم: چگونه چنین نکنم که می‌بینم مولایم، برادرانم، عموهایم، عموزادگانم و همه‌ خانواده‌ام در خاک و خون افتاده‌اند و بدن‌هایشان عریان رها شده و کسی آنها را کفن نمی‌کند و بانوان حرم همچون اسیران دیلم و خزر هستند.


حضرت زینب با دلداری فرزند برادر گفت: لایجز عنک ما تری فوالله ان لعهد من رسول الله الی جدک و ابیک و عمک و لقد اخذ الله المیثاق اناس من هذه الامه لاتعرفهم فراعنه هذه الامه و هم معروفون فی اهل السموات.


برادرزاده‌ام، نگران و اندوهناک مباش، به خدا سوگند این میثاق و پیمانی است که خداوند با جد و پدر و عموی تو بسته است، همان‌گونه که از جمعیتی هم‌پیمان گرفته است و آنان را فرعون صفتان امت نمی‌شناسد، در حالی که آنان را فرشتگان آسمان می‌شناسند.


نوشته‌اند حضرت زینب (س) در هنگام عبور از گودال قلتگاه، خود را بر بدن برادر انداخت و دست‌ها را زیر بدن قرار داد و رو به قبله، با نگاهی به آسمان گفت: الله تقبل منا هذا القلیل من القربان؛ پروردگارا این قربانی اندک را از ما بپذیر و با وداع از برادر گفت: اودعک الله عزوجل یا بن امی، یا شفیق روحی فان فراقی هذا لیس عن ضجر و لا عن ملامه و لکن یا بن امی کما تری یا نور بصری فاقرا جدی و ابی و اخی منی السلام ثم اخبرهم بما جری علینا من هولاء اللئام؛ برادرم به خدایت می‌سپارم و می‌روم. ای فرزند مادرم، ای عزیز دلم، هر چند اکنون از تو جدا می‌شوم، اما این جدا شدن از سر ناراحتی و سرزنش نیست، بلکه وضع چنین است که می‌بینی و می‌دانی، فرزند مادرم. ای نور چشمم به جدم رسول خدا و پدر و برادرم سلام مرا برسان و برای آنان ظلم و ستمی را که از این فرومایگان بر ما رفته است، بازگو کن.


کاروان اسیران همراه با عمرسعد و جمعی از سپاهیانش فاصله‌ دوازده فرسخی کربلا تا کوفه را از حدود ظهر تا شبانگاه طی کردند. لحظه‌ ورود به شهر کوفه هوا تاریک شده بود و عمرسعد ناگزیر شد کنار دروازه‌ کوفه درنگ کند و با استفاده از نگاهبانان شب را بگذراند تا صبح هنگام اسیران را وارد کوفه کند و به دارالاماره عبیدالله زیاد برساند. به نظر می‌رسد در این هنگام عمرسعد پیکی را به کوفه اعزام و خبر را شبانگاه به عبیدالله رسانده باشد.


قرائن نشان می‌دهد که از صبح زود روز دوازدهم، شهر کوفه در محاصره و مراقبت شدید نیروها بوده است و جاسوسان، حرکات مشکوک را تحت نظر داشته‌اند و چند هزار نفر اوضاع را تحت نظر داشتند و هیچ کس حق حمل سلاح یا خروج مسلحانه از خانه را نداشته است.

  انتهای مطلب/ خبرگزاری دانشجو  

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.