به گزارش "پایگاه اطلاع رسانی سازمان بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت" به نقل از هفته نامه 9 دی، «حسن شایانفر» برای همه خواص سیاسی و فرهنگی کشور نامی آشنا و معتبر است، هرچند چهره مشهور رسانه ای تلقی نمی شود. متن زیر، خلاصه ای از روایت خواندنی و موشکافانه «شایانفر» از تهاجم فرهنگی، استحاله و نفوذ در 37 ساله گذشته انقلاب اسلامی در گفتگو با خبرگزاری فارس است:
جریان نفوذ از کجا شکل میگیرد و چگونه در بسترهای مختلف جامعه رسوخ پیدا میکند؟
با نگاهی به گذشته و توجه به مصادیق و نمونههای نفوذ -به خصوص نفوذ امنیتی و سازماندهیشده- متوجه این واقعیت میشویم که نفوذ یک شبه صورت نمیگیرد. شاید فردی بتواند با جلب اعتماد، خودش را وارد مجموعهای کند، اما به این سادگی در جایگاه تصمیمگیری قرار نمیگیرد. زمانی که کتاب «معماران تباهی: سیمای کارگزاران کلوپهای روتاری درایران» منتشر شده بود، مقام معظم رهبری به آقای حسین شریعتمداری نکته ای به این مضمون فرموده بودند: «که آیا میتوان پای دولتهای استعماری را که 100 تا 150 سال در این مملکت فعالیت داشته اند، با رفتن پهلوی ها از این سرزمین قطع شده فرض کرد؟»
معرفی جاسوس انگلیس در کتب درسی ایران به عنوان محقق و پژوهشگر
لذا دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان اقدام به انتشار آثاری در مورد شرق شناسان جاسوس کرد که نمونه و مصداق مشخص این موارد، خانم «آنه لمبتون» است که کتابی با عنوان «رد پای روباه» روایت مستندی از زندگی او منتشر شد.
«آنه لمبتون» جاسوس کهنهکار سرویس اطلاعاتی انگلستان (MI6) است که در پوشش شرقشناسی و پژوهشگر اصلاحات ارضی به فعالیت در ایران مشغول بود.
تلاش برای نفوذ از طریق دفتر حافظ منافع و سفارتخانه
شما شبکهها و انتشاراتی را که آمریکاییها در ایران تأسیس کردند ببینید. آیا «مؤسسه فرانکلین» واقعاً یک مؤسسه انتشاراتی بود؟ کافی است نقش مهره شناخته شدهای مثل «همایون صنعتیزاده» در قبل و پس از انقلاب به ویژه پس از دستگیری وی در سالهای دفاع مقدس مورد بررسی و مداقه قرار گیرد و یا «داریوش همایون» یکی از وزرای روزهای پایان عمر دولت بختیار، که به دانشگاه هاروارد میرود و بعد روزنامهای را در نیمه دوم دهه چهل راهاندازی و در کنار انتشار این روزنامه، با یک جاسوس آمریکاییِ بنام، رابطه برقرار میکند. او به عنوان خبرنگار و گزارشگر در الجزایر برای آمریکاییها اطلاعات جمعآوری میکرد و به عنوان یک خبرنگار ایرانی برای سازمان سیا اطلاعات گردآوری کرده است. مصداق امروزی اش هم موجود است، این همه خبرنگار خارجی که به ایران میآیند واقعا قصد مخابره اخبار را دارند؟ خبرهایشان را که درست منعکس نمیکنند اما ارتباطات و روابطشان را برقرار میکنند. اینهمه تلاش برای راهاندازی دفتر حفاظت از منافع یا راه اندازی سفارتخانه حکایت از تلاش برای نفوذ بیشتر است. این نفوذ میتواند سیاسی، اقتصادی، فرهنگی باشد، اما مخرب ترین آن فرهنگی است.
....تا مرداد 58 اعضای حزب رستاخیز و فراماسونرها همه صاحب امتیاز مجله و روزنامه بودند و هنوز قانون مطبوعات تغییر نکرده بود. بهنود در آن یادداشت، مینویسد: «از آن روزی که شمایی از ارتجاع [به اندیشه اسلامی اطلاق میشد، تعبیری که بلندگوهای تبلیغاتی رژیم پهلوی در مطبوعات از اوائل دهه 40 به کار میبردند] خودش را نشان داد، هر کس به نحوی با آن روبرو شد و نقش آفرینی کرد. سوابق گروهی مانند سران رژیم به قدری خراب بود که نمیتوانستند بمانند و فرار کردند، گروهی دیگر تن به مصالحه دادند و پذیرفتند درون دستگاه و حاکمیت جبران کنند؛ اما گروه سوم گروهی است که از سر مصلحت خودشان را به دامن این ارتجاع آویختند.»
که احتمالاً خود مسعود بهنود جزو گروه سوم محسوب میشود؟
«بهنود» مصداق و نمونه گروه سوم است. نفوذ میکند و مجله در میآورد، مدیر مجلهاش نیز «عبدالله والا» نماینده مجلس شاه است. کسی که یکی از کارهایش واردات رقاصه برای کافههای تهران بود و خواهرش «لعبت والا» هم که عضو آژانس یهود بود، سردبیری نشریه را بر عهده داشت. بهنود در «تهران مصور » همراه با علیرضا نوری زاده (سردبیر مجله امید ایران) و ده ها عنصر شناخته شده دیگر به راحتی در مورد گروهک هایی مانند سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق (شاخه «اشرف دهقانی» و «پیکار») مینویسد.
سلطنتطلبها مدیر نشریات «سوپرانقلابی» شده بودند
دامنه نفوذ گروهک های وابسته نیز در همان فضای اول انقلاب با نشریات حزبی به دانشگاه ها کشیده می شود که در این باره علاقهمندان را ارجاع می دهم به جلد 17 اسناد لانه جاسوسی و جلدهای دیگر نظیر «احزاب» و «خط میانه» که پیرامون مسائل قبل و بعد از انقلاب و چگونگی نفوذ در دانشگاه ها است. نشریاتی یک شبه سوپر انقلابی شده، با نام های «زن»، «رهایی»، «رهایی زن»، «برابری»، «شنبه سرخ»، «یکشنبه سیاه»، «مجاهد»، «پیکار»،«راه کارگر» و ... در ظاهر گوی سبقت را از دیگر انقلابیها ربوده بودند، اما نکته اینجاست که بخش عمده کمونیست ها در زندان بریده بودند و عمدتاً سلطنت طلبان، این نشریات را اداره میکردند.
افراط و تفریط در دولتهای هاشمی و خاتمی سبب تشدید نفوذ شد
در دوره کارگزاران و دولت موسوم به سازندگی، خشت کج اقتصاد لیبرالی را گذاشتند و در زمان ریاست جمهوری مدعیان اصلاح طلبی و توسعه سیاسی، با یک نوع آنارشی و افراطی گرایی احزاب وابسته، فرهنگ به طور کلی رها شد.
افراط و تفریط در توسعه اقتصادی و سیاسی در دولت کارگزاران و اصلاحات؟
افراط و تفریط و گام برداشتن تدریجی در مسیر توسعه اقتصادی و سیاسی لیبرال غربی در دولت های هاشمی و خاتمی سبب تشدید نفوذ شد؛ البته عدهای که در دوره خاتمی دستاندر کار توسعه سیاسی و فرهنگی شدند، نفوذی نبودند بلکه تجدید نظر طلبهایی بودند که از هویت انقلابی خود عدول کرده بودند اما همین دو بستر، کار را برای نفوذ تسهیل میکرد؛ اول توسعه سیاسی و اقتصادی بر مبنای لیبرالیسم غربی که در بلند مدت فرهنگ را نیز دگرگون می کند و دوم تهی شدن یا عدول از هویت انقلابی. لذا طبیعی بود که این جریان در آن 16 سال سرعت بیشتری بیابد و ریشه بدواند.
شعار عبور از روحانی را هم خواهیم شنید
احیای جریان غربی و نفوذ سیاسی و فرهنگی چطور؟ آیا اینها هم از ضعف سیاستهای دولت کارگزاران و اصلاحات صورت گرفت؟
حرف این است که ضعف مدیریت و عدم پایمردی و ایستادگی در پایه و اصول انقلاب در عمل سبب احیای جریان و فرهنگ غربی و شبه روشنفکری و میدانداری آنان شد و باعث شد ماجراها به ناکجا آباد ختم شود و قربانیانشان هم خودشان باشند.
به طور مثال شما ببینید در انتهای دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی، وی با چه هجمه ای از سوی جریان مدعی اصلاحات روبرو شد؟ تعابیر عالیجناب سرخ پوش و... در رسانه های آن زمان موجود است. خاتمی با چه شعاری از سوی حامیان خود روبرو شد؟ آن ها شعار «عبور از خاتمی» را سر دادند و به نظر می رسد شعار «عبور از روحانی» را نیز از زبان همین جریانها و طرفداران فعلیاش خواهید شنید. چرا که این جریان به این افراد به مثابه پلی نگاه می کند که تسهیل کننده گذار از مرحله ای به مرحله دیگر است. از این رو پلهای خود را از افراد داخل نظام انتخاب میکنند.
.... (یک) مصداق دیگر نفوذ در رسانههای اوایل انقلاب «رستاخیز جوانان» است، نشریهای که به یک ساواکی متعلق است و یکبار در دوران انقلاب به «جوان» تغییر نام میدهد، «ایرج جمشیدی»،«حسین سرفرازی»(معروف به سرافراز) و یک بهایی گردانندگان این نشریه هستند.
«ایرج جمشیدی» که قبل از انقلاب در گروه «خسرو گل سرخی» بوده و با ساواک همکاری میکند و آن گروه را لو میدهد و «عباس سماکار» علیه او افشاگری می کند، در دوران انقلاب در قالب یک انقلابی اپوزیسیون به صحنه میآید اما در حال حاضر سبک زندگی و مواضع سیاسیاش غربگراتر از همه است و همسرش با دیپلماتهای خارجی حشر و نشر دارد.
اما همین «ایرج جمشیدی» در حال حاضر کجاست؟ پس از سال های دفاع مقدس نشریه «آرمان» را به نام همسرش اجاره می کند و بعدها روزنامه «ابرار اقتصادی» و ... در حال حاضر همسرش که مدیر مسئول روزنامه «آسیا» است و خودش هم سردبیر این روزنامه است.
برای نمونه؛ در راه اندازی روزنامه «زن» فائزه هاشمی، ایشان چه چیزی به دست آورد؟ در روزنامه «زن» او، «مسیح علینژاد» ، «ابراهیم نبوی» ، «سیروس علی نژاد» و «کاملیا انتخابی فر» مشغول به کار شدند، آیا خانم فائزه از این ها توانست استفاده کند؟یا آنها آمدند و از این فرصت به دست آمده سوء استفاده کردند؟
تلاش برای بازگشت ایرانیان خارج از کشور با هدف نفوذ
مقوله نفوذ در عرصه رسانه ها، فرهنگ و اقتصاد بیشتر بعد از سال های دفاع مقدس انجام گرفت. «علی امینی» نخستوزیر ایران در اوائل دهه چهل در مقاله ای در صفحه اول کیهان سلطنت طلب چاپ لندن میگوید: «ایرانیان باید به داخل کشور برگردند، اینجا نشستن هیچ کاری را حل نمیکند». به عبارتی حرفش این است که بروند و آرام آرام در جریان امور نفوذ پیدا کنند.
نوربخش در سال های بعد به خارج از کشور میرود و از اقتصاددانانی که آنجا بودند برای حضور در کشور دعوت می کند؛ به خاطر دارم یکی از همراهان آقای خاتمی در این سفر نقل میکرد که وقتی نوربخش چنین پیشنهادی را مطرح کرد، آنان گفتند: «شما از یک طرف ما را دعوت میکنید و از یک طرف هم ما را «دزدان با چراغ» معرفی میکنید». این موضوع اشاره به سلسله مقالاتی با عنوان «دزدان با چراغ» داشت که در پاورقی روزنامه کیهان چاپ می شد.
دولت هاشمی دانشگاه و فرهنگ را رها کرد
آیا کارگزاران و هاشمیرفسنجانی با سیاستهای اقتصادی بستر نفوذ فرهنگی و سیاسی را ایجاد کردند؟
در دوره آقای هاشمیرفسنجانی و عناصر حزب موسوم به کارگزاران سازندگی توجه به سیاستهای اقتصادی اصل گرفته شد و دانشگاه و فرهنگ رها شد. در دفتر تحکیم وحدت عنصر فرصت طلبی که جویای نام بود به نام «حشمت الله طبرزدی» علم میشود تا مشکل افراط گرایی ناشی از نفوذی ها را در دفتر تحکیم وحدت مهار کنند اما نه تنها مشکل حل نشد بلکه خود «طبرزدی» هم معضل دیگری شد.
عوامل نفوذی نظیر دلال رابطه آمریکا در دوره آقای هاشمی قدرت پیدا کردند
من به خاطر دارم در جلسهای که دوست عزیزم آقای «قدرت الله رحمانی» برای مصاحبه با آقای هاشمی داشت پیشنهاد داد در بحث فرهنگی این مصاحبه شرکت کنم لذا در یک جلسه یک ساعته، قبول کردم و بحث فائزه هاشمی و روزنامه «زن»، بازگشت «ذبیحالله قربان»، «بهمن بهزادی» رئیس بانک فرهنگیان، «علینقی فرمانفرمائیان»، «بزرگ نادرزاد» و رفت و آمد آسان همه سران رژیم گذشته به ایران را که -مغایر با فرمایش امام راحل در حال تردد هستند و- موجبات نارضایتی دلسوزان انقلاب و ایران شده مطرح کردم.
واقعیت این که حضور عوامل نفوذی نظیر دلال رابطه آمریکا «هوشنگ امیراحمدی» در دوره آقای هاشمی قدرت و جولان بیشتری پیدا کرد. اما ایشان انکار کرد و گفت: «ارزیابیهای دیگران غیر از این است». گفتم: «این ارزیابی دستگاههای امنیتی است». اما ایشان باز هم نپذیرفت و گفت ارزیابی محافل علمی غیر از این است.(نقل به مضمون)
آرزو میکنم خدا هاشمی را از دست اطرافیانش نجات دهد
دیدگاههای آقای هاشمی به تدریج تغییر کرد و امروز همه به وضوح میبینند. آرزو می کنم خداوند از دست عوامل و اطرافیان و کسانی که باعث زمین خوردنش شدند نجاتش دهد، البته خودش در این قضیه مقصر اصلی است.
قائل به تک صدایی در رسانه ها نیستم
من در تشریح بیشتر این موضوع (عدم صحت ادعای تک صدایی بودن رسا نه ها در ایران) به مصداق کوچکی اشاره میکنم: «محمدحسین میمندینژاد» یکی از عوامل ضددین بود. مجلهای به نام «رنگین کمان» به مدیرمسئولی وی در دهه 50 منتشر میشد که پس از انتخابات، وزارت اطلاعات اسنادش را در کتاب مطبوعات به روایت اسناد ساواک (رنگین کمان) منتشر کرده است، در دوره قبل از انقلاب و در سال 51، 52 آقای میمندینژاد در مطبوعهاش مقالههای تند و توهین آمیزی علیه امام زمان(عج)، دین و روحانیت نوشته بود.
در بحبوحه انقلاب و در سال 57 این نشریه با هدف ایجاد رِفرُمها و کاهش صدای مخالفین رژیم پهلوی و ایجاد انحراف در مسیر انقلاب از سوی رژیم تعطیل شد و خبر آن در روزنامهها درج شد که دادگاهش در فلان روز و فلان ساعت برگزار میشود.
«میمندینژاد» نامهای به ارتشبد فردوست با این مضمون مینویسد: «با این کاری که شما کردید و روز و مکان دادگاه را اعلام کردید، افرادی مانند نواب که کسروی را ترور کرد پیدا میشوند و من را نیز میکشند، حداقل شما آدرس و روز را اعلام نمی کردید.»
متعاقبا فردوست طی نامه ای به پرویز ثابتی مقام امنیتی ساواک دستور میدهد تاریخ و مکان دادگاه را حذف کنند. حال فرزند همین آقای «میمندینژاد» به دلیل اینکه رئیس پیشین دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران بود در مرداد 1388 در زمره نام 100 استاد دانشگاه تهران در طول 60 سال عمر این دانشگاه ثبت شد. «پوشکین و شارمین میمندینژاد»، در حال حاضر گروهی را به نام «جمعیت امام علی(ع)» راه انداختند که شبهای ماه رمضان، در زمان حاکمیت اصلاح طلبان برخی از دانشجویان از همه جا بی خبر را جمع می کردند و روی شانههای خود چند کیسه مرغ و برنج و گوشت و غیره، میگذاشتند و بین فقرا تقسیم میکردند. پوشکین، کتابی برای پدرش به نام «فلسفه من» نوشته است و نشر دائرةالمعارف اسلامی متعلق به یکی از اعضاء نهضت آزادی آن را چاپ کرد؛ در مقدمه این کتاب ادعا می کند: «پدر من به معراج میرفت»و تلاش می کند از وی قدیس بسازد.
یکی از اعضای این گروه چند سال قبل در ایام اعتکاف و در برنامه صبحگاهی [سیمای صبحگاهی] مصاحبه میکند و میگوید ما لیستی به سراسر کشور فرستادیم تا سوابق کسانی که معتکف هستند را کسب کنیم و بتوانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم. کتاب «فلسفه من» هم در نمایشگاه بین المللی کتاب عرضه میشود.
و یا در آخرین شماره ماهنامه «مهرنامه» استادی از دانشگاه اسرائیل مقاله می نویسد. همچنین ماهنامه «آفتاب» به مدیر مسئولی «عیسی سحرخیز» مقاله دونالد رامسفلد را چاپ میکند. هنرمندان و نویسندگان و روشنفکران ما با «کاندولیزا رایس» و «دیک چنی» ملاقات میکنند و هیچ کس به معنای واقعی کلمه با آنها هیچ کاری ندارد. آیا به چنین وضعیتی اطلاق جامعه تک صدایی رواست؟
فشار و محرومیت علیه نیروهای انقلاب است
من به هیچ عنوان قائل به تک صدایی در رسانه ها نیستم و سوال می کنم در حال حاضر چه کسانی مدعی تک صدایی هستند؟ تکصدایی و فشار و محرومیت اگر هست، برای جریان نیروهای انقلاب است. به امثال جریانات دلسوز انقلاب، اتهام تندروی و دلواپسی میزنند. مگر دلواپسی و نگرانی از نفوذ دشمن جرم است؟
پیام ویژه امام برای آیتالله شریعتمداری
در خاطرات مرحوم فلسفی درباره شریعتمداری آمده است: «امام خمینی (ره) یک روز من را میخواهد و میگوید برو به آقای شریعتمداری بگو خودت را از این حزب (حزب خلق مسلمان) جدا کن. این حزب تو را به جایی میکشاند که به صلاح شما نیست.» نکته مهمش این است که مرحوم فلسفی نقل میکند:«من رفتم خدمت آقای شریعتمداری و به او گفتم آقای خمینی میگوید تو خودت را از این حزب جدا کن، این حزب برازنده تو نیست، عناصر داخلش طیفهای ساواکی هستند». (نقل به مضمون) شریعتمداری در پاسخ میگوید: «آبرویم میرود نمیتوانم.» گفتم: «من میروم در مدرسه فیضیه و از این کار تو تجلیل میکنم، من خودم سخنرانی میکنم.» شریعتمداری میپرسد: «آقای خمینی هم این را قبول دارد؟» آقای فلسفی سپس نزد امام رفت. امام به آقای فلسفی می فرماید: «شما به شریعتمداری بگو خودت را از این حزب جدا کن، من خمینی هم در آن جلسه فیضیه حاضر می شوم.»
بعد مرحوم فلسفی دوباره نزد شریعتمداری میرود و سخن امام(ره) را تکرار میکند. شریعتمداری به مرحوم فلسفی میگوید اجازه دهید فکر کنم و فردا بیایید. فردا که مرحوم فلسفی دوباره میآید، شریعتمداری به ایشان می گوید:« دامادم چه؟ اعضای حزب چه؟ رئیس دفترم چه؟ و ...» مرحوم فلسفی این مطلب شریعتمداری را با امام(ره) درمیان می گذارند و سپس در پاسخ، امام می فرمایند: «من میخواستم از همینها او را جدا کنم.» بعدها معلوم شد رئیس دفترش مامور ضداطلاعات و دامادش (عباسی) هم جاسوس بود. اطراف منتظری را هم نظیر همین افراد سیلی خورده از انقلاب و مردم گرفته بودند. منتظری با آن سابقۀ 20 ساله را جلو انداختند و از او بهره میگرفتند. امام(ره) در نامهای به منتظری در ماه های پایانی عمر شریفشان نوشت من از همان ابتدا مخالف قائممقامی شما بودم.
اگر کسی ماهیت آمریکا را نشناسد دچار اشتباه فاحش میشود
این نفوذی که امروز میبینیم، همانطور که عرض کردم یک شبه اتفاق نیفتاده است، در گذر زمان به ویژه پس از سال های دفاع مقدس اتفاق افتاده. به مرحلهای رسیده که خواب را از چشم رهبر فرزانه انقلاب ربوده. امیدواریم مسئولین به خود بیایند و در مقابله با جریان نفوذ آن را مهار کنند در غیر این صورت آن اتفاقی که نباید بیفتد، میافتد. جناح تجدید نظر طلب داخلی فکر میکنند با این روشها میتوانند با آمریکا کنار بیایند، اگر ماهیت آمریکا را کسی نشناسد دچار اشتباه فاحش میشود. آمریکا به هیچ جناحی دلبسته نیست، اینها دنبال منافع خودشان هستند. هر چه در این کشور اختلافات را پررنگتر کنند دچار آسیب بیشتری میشویم. امام در ماجرای کودتای نوژه فرموده بودند: «این طیارهها اگر میآمدند، بمبها را میریختند بالاخره یک جایی میخواستند پارک کنند، کجا میخواستند از دست مردم فرار کنند؟» سپس می فرمایند: «البته من نگرانم، نگرانم اینها [دشمنان انقلاب] برای الان نتوانستند، اگر نتوانستند 20 سال دیگر، نتوانستند 50 سال دیگر. آن روزی ما باید نگران شویم که اختلافات زیاد شود و مساجد ما خالی شود».(نقل به مضمون) حالا 13، 14 سال دیگر پنجاهمین سال انقلاب میشود. نباید دغدغه داشت و چاره جویی کرد؟
اگر مطالبات رهبری از برجام نبود دولت خیلی بیشتر و صریحتر بند را آب داده بود
مسئولین ما در حال حاضر چقدر موضوع نفوذ را جدی گرفته اند و حضرتعالی آینده را چگونه میبینید؟
من موضوع را جدی میدانم ولی بعضی مواقع فکر میکنم بعضی قوا و نهادها مسئله نفوذ را پیگیری و برخی نیز به سادگی از کنار آن عبور میکنند. اما ما خوشبینانه نگاه میکنیم. یعنی اگر مطالبات رهبری از برجام نبود دولت خیلی بیشتر و صریحتر از این بند را آب داده بود.
دیدگاه ها