سه شنبه 23 مرداد 1397 | 12:41
به نوشته خانواده شهید قنبری
زندگینامه پیشکسوت بسیجی شهید مدافع حرم حبیب الله قنبری
زندگینامه پیشکسوت بسیجی شهید مدافع حرم حبیب الله  قنبری

به گزارش "پایگاه اطلاع رسانی سازمان بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت"  زندگینامه پیشکسوت بسیجی شهید مدافع حرم حبیب الله  قنبری به نوشته خانواده محترم آن شهید را در زیر مشاهده می فرمایید:

 

 

بسم رب الشهدا و الصدیقین

زندگینامه شهید مدافع حرم حبیب الله (بهمن) قنبری

نوزادی از تبار شرف و غیرت در 27/11/1345 هجری شمسی در خانه ای متولد شد که حیاطش مزین بود به حوض مربع وباغچه ای بزرگ ، مملو از گلهای حسن یوسف و محبوبه شب ودرخت های نارنج که عطر بهار خانه پدری را ازاین بهار تا بهار سال بعد تامین میکردند، خانه ای مهربان که به حرمت اعتقادات ساکنینش و به خواست اهالی خانه خصوصا پدر، ابتدای هرماه آغوش میگشود به روی میهمانان روضه حضرت ماه بنی هاشم . خانه ای که درختانش برگ می باریدند برمصیبت روضه ی نازدانه علی اصغر امامشان . اصلاما در این خانه مسلک مادری اش را از سیره خانم جان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مسئلت مینمودنند شاهد این گواه همین بس باشد که هنگام شیر دادن به کودک وضو میساخت در آن حیاط مصفا ، ولالایی مادرانه اش ذکر مصیبتی بود از روضه ی ناز دانه حضرت علی اضغر و ماه دانه حضرت علی اکبر .

در وصف زمان همان بس که در چشمی بهم زدن نوزاد خوش سیمای این خانه قد میکشد وحال زمان، زمان نشستن به پای دانش و حکمت استاد است .طفل هفت ساله ی خانه پا به مدرسه میگذارد .

در اواخر سال تحصیلی اش ، مردم زمانه اش را میبیند که سر مست از بوی خوش یاسمن هایی که خبر میدهند از آمدن روزگاری نو ، روز گاری شرافتمندانه تر و او خودرا میان زنان و مردانی پیدا کرد که ساعت ها زیر برف و باران و آفتاب سینه ی خاک خورده ی خیبانها از حق میگویند و حق میجویند.

 

این روز های نوجوان مالا مال از اسارت و استواری و شهادت دلیر مردانی بود که به خواست حق تعالی جهانی بدیع ساختند ، مسلط بر احکام ظلم ستیزی .

و امام آمد ، امام با قلبی مملو از امید و حرکت و عقیده آمد .

روز فرار از مدرسه و پیوستن به صف تطاهرات کنندگان ، روزهای پخش اعلامیه و شعار دادن ها جای خود را داد به سرازیر شدن فوج فوج پیر و جوان به سمت مرز های کشوری که بیم از دست رفتنش ، رنگ رخساره میبرد از چهره ناموسش . حق مطلب این بود که سر زمینش میبایست یک تنه در برابر 39 کشور جهان استقامت به خرج میداد سرزمینی که تا پیش از آن توسط عده ای چپاول گر آنچنان غارت شد که جز ایمان ، عقیده ،توکل و بینش ولایی ساکنییش ، سلاحی دیگر برای مبارزه در دست نداشت و مگر جنگ جهانی چه بود ، یک در برار39 و او همچنان نوجوانی بود که با شنیدن اولین آژیر جنگ دیگر آرامش در خانه و آغوش مادر را نخواست  و هر لحظه میتپید به سوی میدان پیکار حق علیه باطل ، اما قانون بود حتی در زمان جنگ  و بی سرو سامانی بر هر دری زد ،گفتند : اعداد داخل شناسنامه ات اجازه ورود به جنگ به شما را نمیدهد . شما کوچکید . غافل از این که او قلبی داشت به وسعت تمام خاکریز هایی که در تمام آن هشت سال سختی آشوب غیرت بخرج دادند و ایستادگی کردند و او بهتر از هرکسی قلبش را می دانست.پس دنیا را دور زد و کلاهی به گشادی تمام راه در رو ها برسر هر آنچه نهاد که اورا منع میکرد از پیوستن به مجاهدان فی سبیل الله . آری جوان 14 ساله ی آن روز ها به لطف هنر بدست آمده در مغازه پدری اش از طریق جهاد به عنوان مهندس رزمی جنگ به گیلان غرب این خطه نجیب از ایران پر کشید.

در سال 1361 از طریق بسیج با توجه به سابقه ی حضور در جبهه های غرب و جنوب غرب چونان ماهی در اتش آب رو به سوی فاو ،اروند و شلمچه و جزیره ی مجنون نفس میکشیدند . راهی شد، و این چنین قانون هم اعداد کوچک شناسنامه اش را ندید گرفت  از ضعف جسمانی اش نا امید نشد ، قانون هم میدانست بزرگی قلب و اوج درایتش را .بعد از گذراندن دوره ی آموزش تخصصی دیده بانی در اردو گاه شهید حبیب اللهی در سال 1364 پابه ادوات نهاد. حال زمان متواضعانه تاختن بود زمان فنا شدن در حقیقت ا...

در سال 64 و عملیات گسترده والفجر 8 ، آن اروند نا آرام و ماهیانی که دل به آب میزدند . چشمانش را میطلبیدند، پس دیده بانی شد به وسعت چشم کوی و هفت رود و هفت تپه و هفت آسمان و زمین و دیری نپایید که والفجر و انفجار نور جایش را داد به کربلا ی 5 ، در کربلای 5 چشمانش وسعت گسترده تری از جانفشانی هارا میداد و وسعت عمیق تری از اخلاص نیرو های جان بر کف را ، و او آنجا دیده بان محوری کربلای 5 بود .

گفتن از سختی ها و رشادت ها و جانفشانی ها و جانبازی ها و شیمیایی خوردن ها و زخمی شدن ها خود مثنوی هفتاد من است . اما جنگ با تمام قوا جنگ بود و او حتی تا دو سال پس از پذیرفتن قطع نامه 589 باید در منطقه به حفاطت از خاک و مبارزه با تجاوز میپرداخت . در سال 1370 جوان رشید البته شیمیایی خورده و پرو بال زخمی به خانه برمیگردد و درختان نارنج خانه پدری بهار میباریدند برقدم رنجه اش . وبعد از آن به عنوان به رسمیت در سپاه درآمد و حتی بعداز بازنشستگی بعلت احساس تعهد به نظام و انقلابی که هزاران چون خودش به آن خونشان ریخته شد  و عده ای جان دادند ، نهایت همکاری در طرح ریزی مانور ها و ساخت ماکت و ایجاد نمایشگاه ها را با سپاه انقلاب اسلامی بجای می آورد . و اما نمونه هایی از وظایف این مجاهد فی سبیل الله که در زمان جنگ به بهترین شکل از عهده اش برآمد می توان اشاره کرد :

مسئول طراحی و عملیات تیپ الحدید  3/4/64 تا12/6/64

مسئول طرح و عملیات تیپ الحدید    3/7/64 تا 31/3/65

مسئول دیده بانی و مسئول محور و فرماندهی محور تیپ الحدید   8/10/65 تا 8/8/66

فرمانده گردان   107     9/8/66 تا 25/5/67

معاون تیپ و مسئول طرح وعملیات تیپ القارعه و مسئول گردان    107     8/8/66 تا 10/7/69

و اما بعد از بالای 80 ماه نبرد حق علیه باطل و حضور مستمر در جبهه های جنگ تحمیلی جوان انقلابی و مدبر بر جست و جوی آشیانه و یاری که دلگرم باشدبر آرامش حضورش در کنارش، برآمد و در سال 1370 با دوشیزه خانمی فرهنگی بانام سرکار خانم هاجر تقی زاده پیمان ازدواج بستند و سو گند یاد کردند وما حصل این پیمان مقدس دختری بنام کوثر و پسری بنام امیر بود . زندگی 4 نفره شیرینی که خو گرفته بود با بوی خاکریزو پوتین و بوی باروت و شیمیایی و موج انفجار.سالهایی گاه سخت سالهای تحمل تبعات جنگ ، سالهای گشتن به دنبال قرص های کمیاب  درمان پوکی استخوان داروهای آرام بخش اعصاب و روان ، تست های شیمیایی معده و عمل های جراحی. اما او حالا پدر بود و پدر یعنی تحمل و حالامرد بود و سرمایه ی مرد چیزی نیست جز درد !و سالهای در انزوا و غربت زیستن گذشت و پیش از موعد گرد سفید پیری بر چهره و قامت استوار مردی که در انزوا میزیست نشست .به همراه درد هایی که جامانده از جنگ که جنگ او پایان نداشت وحال موسم جنگ با بیماری های ناشی از شیمیایی بود .

داشتن ملک و همسر و فرزند وحتی داشتن آن همه درد بردل و روح و زخم برتن کفایتش نمیکرد .تا آنجا که به محض مطلع شدن از اوضاع سوریه  و دیدن حرم حضرت عمه جان زینب سلام علیها در محاصره ی کفر خواست که جان در بدن نداشته باشد تا بار دیگر حریم عمه سادات را در بند نبیندو آن هنگام که توسل کرد بر هر آنچه که خواست به دست آورد . اربعین1394 با دوپای مجروح و 2عصا و سینه ای شیمیایی از نجف تا کربلا پیاده گام برداشت تا برات سوریه بستاند از مولایش حسین ابن علی علیه الاسلام  ودر نهایت روز گار در شامگاه 14/1/1395  آخرین طلاقی نگاهش با همسر و فرزند را برایش رقم زد و او همچون حسین در غربت و همچون حسین در برابر دیدگاه زینب با شلیک موشک تاو در محل دیده بانی به شهادت رسید و آن تشییع با عظمت پیکرش در تاریخ 22/2/1395 برای همیشه در تاریخ جاویدان ماند.

وامروز تمام درختان نارنج این دیار به یادت بهار میبارند،جاویدان شهید

شهید حبیب الله (بهمن) قنبری

شهادت : سوریه ، خانطومان در سن 49 سالگی

ومن الله التوفیق

خانواده شهید قنبری

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.