جمعه 26 خرداد 1391 | 16:42
سلام و درود بر آن شكنجه‌ديده در قعر زندان‌ها
سلام و درود بر آن شكنجه‌ديده در قعر زندان‌ها
سلام و درود بر آن شكنجه‌ديده در قعر زندان‌ها و تاريكي‌هاي گودال‌ها، صاحب ساق پاي كوفته شده به وسيله حلقه‌هاي زنجيرها. ...سلام برجنازه‌اي كه با كمال خواري و اهانت بر او فرياد كردند، سلام بر آن وارد شده بر جد خود حضرت مصطفي و پدرش حضرت مرتضي و مادرش سرور همه بانوان، با ارثي غصب شده و مقام امامت ربوده شده و حكومت مغلوب گشته و خوني كه مطالبه مي‌شود و زهري كه به او خورانيدند... اين جملات بخشي از زيارتنامه‌اي است كه از سوي سيدابن طاووس، عالم بزرگ اسلامي در كتاب «مصباح‌الزائر» آمده است.

 

 

 

 

بسیج پیشکسوتان


 
حضرت امام موسي (ع) فرزند امام صادق (ع) و حميده هستند و القاب معروفشان «عبد‌صالح»، «كاظم»، «باب‌الحوائج»، «صابر» و «امين» و كنيه‌شان ابوالحسن اول و ابوابراهيم است.

 
وقت و محل تولد امام موسي كاظم (ع) صبح روز يك‌شنبه، 7 صفر سال 128 هجري قمري در روستاي «ابواء» (واقع در بين مكه و مدينه) و نيز وقت و محل شهادت آن حضرت 25 رجب سال 183 ه.ق، در زندان‌ هارون، در بغداد در سن 55 سالگي است كه به دستور هارون مسموم شده و به شهادت رسيدند و مرقد شريف‌شان‌در شهر كاظمين (نزديك بغداد) قرار دارد.

 
دوران زندگي امام موسي كاظم (ع) را مي‌توان به دو بخش دوران قبل از امامت، از سال 128 تا 148 هجري قمري (20سال) و دوران بعد از امامت ايشان، از سال 148 تا 183 (35 سال) تقسيم كرد.

 
خلفاي عصر آن حضرت عبارتند از‌: 1ـ منصور دوانيقي 2ـ مهدي عباسي 3ـ هادي عباسي 4ـ هارون الرشيد كه بخش بيش‌تر دوران امامت‌شان (15 سال) در عصر خلافت هارون (پنجمين خليفه عباسي) بود و امام كاظم (ع) در اين عصر سال‌ها در زندان‌هاي متعدد بسر بردند و به ترتيب حدود 10 سال از امامت آن حضرت در عصر خلافت منصور، 10 سال در عصر خلافت مهدي عباسي، يك سال در عصر خلافت‌ هادي عباسي و پانزده سال در عصر خلافت هارون واقع شد.

 
به گزارش ايسنا، در ادامه، متن سخنراني امام موسي صدر پيرامون دوران و شخصيت امام موسي‌كاظم (ع) به همراه سيره ديگر معصومين (ع) ولزوم توجه به زندگي آن بزرگواران در ادامه مي‌آيد:

 
«ما از اين مناسبت‏‌ها ـ‌ چه ميلاد و چه شهادت ‌ـ ياري و تبرک مي‏‌جوييم و با زنده نگه داشتن آن‌ها، آموزه‏‌ها و دستورات ديني را مي‏‌آموزيم تا پشتوانه براي زندگي دشوارمان باشد.

 
در اين روزها به تبيين زندگي پيشوايان‌مان مي‏پردازيم؛ همان کساني که پيامبر(ص) در مورد آن‌ها فرموده است: «اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي اهل بيتي ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا و إنهما لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض؛ من دو چيز گران‌بها در ميان شما باقي مي‏‌گذارم؛ کتاب خدا و عترت و اهل بيتم. تا زماني که به اين دو تمسک بجوييد، گمراه نخواهيد شد و اين دو از يکديگر جدا نمي‏‌شوند تا در نزد حوض بر من وارد شوند.»

 
بنابراين، آن چه مانع گمراهي و انحراف مي‏‌شود، تمسک جستن به قرآن و خاندان پيامبر(ص)، يعني پيشوايان معصوم است. معناي تمسک جستن به آن‌ها، دوست داشتن آن‌ها و احترام گذاشتن به آن‌ها و مقدس شمردن آن‌ها نيست. به اين نيست که قرآن را ببوسيم و روي تاقچه بگذاريم و يا امامان را دوست داشته‏ باشيم و يادشان را در قلب و عکس ايشان را در خانه‏‌هاي‌مان نصب کنيم.

 
تمسک جستن، يعني عمل کردن، يعني پيروي کردن. آن که گمراه نشده و در راه مستقيم حرکت مي‏‌کند، کسي است که دستورات قرآن را اجرا مي‏‌کند و از نور قرآن کريم بهره‏ مي‏‌گيرد و هم‌چنين سيره پيشوايان و زندگي آن‌ها را بررسي مي‏‌کند و الگوهايي براي پيروي کردن به دست مي‏‌آورد. ...

 
برادران! بر ماست که امامان خود را بشناسيم و آشنايي با سيره آنان بسيار آسان است و هزينه زيادي ندارد، بر ما واجب است که نام آن‌ها، تاريخ ولادت و شهادت آن‌ها و خلاصه‌ه‏ايي از سيره و زندگي آن‌ها را بدانيم. چرا؟ مگر پيامبر(ص) نفرموده است: من در ميان شما دو چيز گران‌بها مي‏‌گذارم؟ همان گونه که واجب است قرآن را بشناسي تا گمراه نشوي، واجب است امامان را نيز بشناسي تا از آنان پيروي کني و به وسيله آنان هدايت شوي.

 
امام موسي بن جعفر (ع) از جمله اين امامان است، در زندگي ايشان ويژگي خاصي وجود داشته است که موجب شده است زندگي اين امام از ديگر امامان متمايز و متفاوت باشد. اين ويژگي اين است که امام تحت ظلم و ستم شديدي زندگي مي‏‌کرده است که در زيارت‌نامه خاص ايشان نيز به آن اشاره شده است. امام در زندان به سر مي‏‌برد و از اين زندان به آن زندان منتقل مي‌‏شد. امام موسي بن جعفر بيش‌تر دوران نشاط زندگي‌‏اش را در زير ظلم و ستمي پيوسته به سر مي‌برد.کدام ظلم؟ ظلم جدا کردن و دور نگه داشتن ايشان از مردم.

 
امام را از مردم دور نگه مي‏‌داشتند و ايشان و اصحاب‌شان را تحت کنترل داشتند و براي اصحاب امام توطئه‏‌چيني مي‏‌کردند. ماجراي علي بن يقطين معروف است. او از اصحاب امام و از علماي زمانش بود و در عين حال در دستگاه حکومت هارون الرشيد نيز مقام بالايي داشت و مشاور او بود. طبيعتا تقسيمات اداري در آن زمان مانند اکنون نبود. مي‌‏توان گفت او در مقام يک وزير و رازدار هارون الرشيد بود و توزيع اموال به دست او بود. او مرد بزرگي به شمار مي‌‏رفت.اين مرد از اين‌ که مبتلا به نيرنگ ستمگران است نزد امام کاظم (ع) شکايت آورد و گفت: دوست دارم اين کار را رها کنم ولي بر سر جانم مي‏‌ترسم.

 
مي‏‌شنويد آن‌ها چگونه بوده‏‌اند؟ از وضع خود گله مي‏‌کرده‏‌اند و از همکاري با ظالمان راضي نبوده‏‌اند، هرچند در آن مال و ثروت و مقام بوده است. آنان نگران دين خود بوده‌‏اند، زيرا مي‏‌دانسته‏‌اند که پيامبر(ص) و خاندان ايشان فرموده‏‌اند کسي که ستمگر را کمک و ياري کند با او شريک است هرچند به اين اندازه که قلمي به دست ستمگر بدهد تا بنويسد.

 
«صفوان شتربان» (رضوان الله عليه) يکي از اصحاب امام بود و شتران بسياري داشت. روزي آن‌ها را به حاکمان وقت کرايه داد. امام از او پرسيد: آيا تو اسب‌ها و شترانت را به حاکمان کرايه مي‌‏دهي؟ گفت: آري، ولي تنها همين کار را برايشان انجام مي‌‏دهم و آنان را دوست ندارم. کار مي‏‌کنم و مزد مي‌‏گيرم. امام فرمود: وقتي شترها کالاهاي خليفه يا حاکمان را حمل مي‏‌کنند و تو مي‌‏خواهي مزد اين کار را از خليفه بگيري آيا در قلب خود دوست نداري که حاکم زنده بماند تا مزد تو را پرداخت کند؟ گفت: آري، امام فرمود: بنابراين، تو به بقاي ستم راضي هستي و بقاي ستمگر را دوست داري.

 
امامان تا اين درجه همراهي و سازش با ستمگران را در هر مقام و لباس و درجه‏‌اي که باشند، نمي‏‌پذيرفته‏‌اند و آن را مشارکت با آنان مي‏‌دانسته‏‌اند.

 
علي بن يقطين مي‏گويد: از وضع خودم به امام گله کردم. امام فرمود: تو براي حاکم ستمگر کار مي‏‌کني، ولي مي‏‌تواني از اين رهگذر به هم‏‌کيشان و دوستان و مستضعفان خدمت کني و از آنان دفاع کني و حقوق‏‌شان را پرداخت کني. اين کفاره کار توست. پس جايز است در اين کار بماني و بلکه رها کردن آن بر تو جايز نيست. بايد آن‌جا باقي بماني و کار کني.

 
ولي امامان در عين حال اصحاب را به حال خود وا نمي‏‌گذاشتند، معروف است که روزي خليفه هدايايي براي علي بن يقطين فرستاد که در ميان آن‌ها جبه‏‌اي (لباس) زربافت و گران‌قيمت بود. او نيز هديه‏‌ها را براي امام ـ‌که عزيزترين مخلوقات خدا در نزد او بودـ فرستاد. امام برخي از آن هديه‏‌ها را پذيرفت و برخي ديگر از جمله آن جبه زربافت را برگرداند. و از قبول آن عذرخواهي کرد و فرمود: من آن جبه را پوشيدم و با آن نماز خواندم ولي آن را به تو برمي‏‌گردانم.

 
علي بن يقطين وقتي ديد آن جبه متبرک شده است به آن علاقه پيدا کرد و آن را در صندوقي قرار داد و برخي شب‌ها آن را مي‏‌پوشيد تا به ياد امام از آن تبرک بجويد. مدتي گذشت و شخصي در گزارشي به خليفه گفت: علي بن يقطين دوستدار و پيرو موسي بن جعفر است و براي شما احترامي قايل نيست و شما را بر حق نمي‌‏داند و حقوق شرعي و زکات را به امام پرداخت مي‏‌کند. دليل درستي اين گزارش نيز اين است که او جبه ارزشمند و ديگر هدايا را براي امام فرستاده است.

 
خليفه، علي بن يقطين را احضار کرد و او را مورد سرزنش قرار داد و گفت: آن جبه کجاست؟ علي بن يقطين گفت آن را در صندوقي گذاشته‌‏ام و گاه گاه از آن تبرک مي‌‏جويم. اين نيز کليد آن صندوق است. خليفه او را نزد خود نگه داشت و کليد را به کسي داد تا برود و آن جبه را بياورد. وقتي جبه را آورد، همه چيز روشن شد. امام حيات اصحاب خود را حفظ مي‏‌کرد و در بسياري از امور آن‌ها را نصيحت مي‏‌کرد و مراقب بود تا در چنين دام‌هايي گرفتار نشوند.

 
حاکمان آن زمان، امام را بسيار آزار مي‏‌دادند. ايشان را زنداني مي‏‌کردند و از يک زندان به زندان ديگر انتقال مي‏‌دادند تا با مردم در ارتباط نباشد. به ايشان ستم مي‏‌کردند، از سخن گفتن ايشان جلوگيري مي‏‌کردند، همواره مراقب ايشان بودند و بالاتر از همه، ايشان را در فقر و تنگدستي نگه مي‏‌داشتند و مانع رسيدن اموال به ايشان مي‌‏شدند. يعني سياست گرسنه و فقير نگه داشتن.

 
نقل شده است که دختران امام لباسي (مناسب) نداشتند تا بپوشند و از خانه بيرون بيايند. حتي لباسي نداشتند تا همه بدن آن‌ها را بپوشاند و بتوانند با آن نماز بخوانند و در يک لباس به نوبت نماز مي‏‌خواندند. چه ستم و آزاري بيش از اين مي‏‌خواهيد؟ «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ؛ تاريکي‏‌هايي است که بعضي بر روي بعضي قرار گرفته است.» (نور، 40). اين ظلم به تمام معناست، ولي آيا امام سکوت کرد؟ آيا امور را رها کرد؟ هرگز! به کتاب‌هاي فقهي بنگريد، روايات و دعاها و دستورات فراواني از امام موسي بن جعفر نقل شده است ولي داراي جنبه خاصي است.

 
در رواياتي که از ساير امامان نقل شده، نام امام ذکر شده است و مثلا راوي گفته است: از امام صادق شنيدم... از اباعبدالله شنيدم... از ابي جعفر شنيدم ولي در احاديثي که از امام موسي بن جعفر نقل شده چنين آمده است. از آن مرد شنيدم... از عالم شنيدم... از مرد صالح شنيدم. يعني نام امام را به طور رمزي ذکر مي‏‌کردند. بنابراين، امام کاظم ستمگران را به حال خود نگذاشت تا مانع رسيدن دستورات و ارشادات ديني به مردم شوند و سکوت نکرد، بلکه در زمان‏‌ها و مناسبت‏‌هاي گوناگون و حتي در زندان دستورات و سفارش‏‌هاي ديني خود را به مردم مي‏‌رساند و اين عملکرد امام، معروف است.

 
علت اين آزار و ستم اين بود که در زمان امام موسي بن جعفر حکومت عباسيان ثبات و استقرار پيدا کرد در حالي که در زمان امام صادق و امام باقر (ع) حکومت عباسي لرزان و ناپايدار بود و نمي‏‌توانستند امامان را تحت نظر بگيرند يا مشکلي براي آن‌ها به وجود بياورند. اما در زمان امام کاظم حکومت آنان ثبات يافت و گسترش پيدا کرد و توانستند بر مردم مسلط شوند و امام را مورد ستم قرار دهند. ولي اين ستم‌‏ها مانع راه امام نمي‏‌شد. امام در زندان بود، زير ستم بود، تنگدست بود، ولي ساکت نمي‏‌شد و از راهنمايي مردم و کار و تلاش دست برنمي‏‌داشت.

 
راه و روشي بالاتر از اين مي‏‌خواهيد، برادران؟ امامان ما با وجود آن که از خانواده و خانداني بوده‏‌اند که خداوند آنان را پاکيزه گردانده‏ و پليدي را از آنان زدوده است، ولي هيچ يک از آنان ساکت نبوده‏‌اند.

 
امام زين العابدين را نيز آزار مي‏‌دادند و از هدايت و راهنمايي‌‏هاي ايشان جلوگيري مي‏‌کردند، اما ايشان در مسجد مي‌‏نشست و دعا مي‏‌خواند و همه چيز را در قالب دعا بيان مي‏‌کرد، بسياري از مسايل اعتقادي و فقهي، آموزه‏‌هاي ديني و ارشادي و تربيتي را مي‌‏توان در دعاهاي امام زين العابدين يافت.

 
سخنان امام موسي بن جعفر نيز همين گونه است. گذشته از آن که ايشان با غير زبان مردم را به خدا فرا مي‏‌خواند. چرا امام را زندان به زندان منتقل مي‏‌کردند؟ زيرا رفتار امام در زندان و عبادت‏‌ها و نماز و روزه‌هاي هميشگي و هم‌چنين دعاهايي که در زندان مي‏‌خواند، در اطرافيان اثر مي‏‌گذاشت و دل‌هاي آنان را تغيير مي‌‏داد و پس از مدت کوتاهي جلادان و نگهبانان زندان، خادم و شاگرد امام مي‏‌شدند و از سخنان امام تأثير مي‏‌گرفتند، آن‌ها اين گونه بوده‏‌اند.

 
برادران! ما هيچ عذري براي ترک واجبات‌مان نداريم. آيا فقري سخت‏‌تر از فقر موسي بن جعفر مي‏‌خواهيد؟ ظلم و ستمي بيش از آن چه بر ايشان روا رفته است مي‏‌خواهيد؟ امام با وجود همه اين سختي‏‌ها براي اصلاح و تقويت دين و بالا بردن نام الله تلاش مي‏‌کرد و در هر شرايطي حق را مي‏‌گفت. ما به محض اين که احساس کرديم مردم پشت کرده‏‌اند و از دين رو گردانده‏‌اند مي‏‌ترسيم سخن بگوييم، چرا که شايد فلاني يا فلاني رنجيده و دلخور شود! يا فلاني با ما بحث کند يا ما را آزار دهد و متهم کند يا...

 
بگذاريد چنين باشد! اين که من يا شمار را تحقير مي‏‌کنند به خاطر آن است که شما بر حق هستيد و اين براي شما مايه شرف و افتخار است، چون شما با خشم مخلوق، خوشنودي خداوند را به دست آورده‌‏ايد. مخلوق کيست، چه کسي است آيا روزي‏ دهنده شماست؟ آيا عامل جاودانگي شماست؟ هرگز! به مجرد اين که ديديدم مردم روگردانده‌‏اند م‌ي‏ترسيم و از حرکت مي‏‌ايستيم. چرا مي‏‌ايستيم؟ چون جريان مردم شديد و کوبنده است؟ اگر آن‌ها چيزي بگويند و شما نيز چيزي بگوييد چه مي‌‏شود؟ اگر شما سخن حق را بگوييد و درست رفتار کنيد چه مي‏‌شود؟ مي‏‌گويند تو عقب‏‌مانده‏‌اي؟ به تو اتهام مي‏‌زنند؟ بگذاريد هر چه مي‏‌خواهند بگويند. اين براي انسان مايه افتخار است. همين که خدا با شماست کافي است «وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا؛ و کارسازي (چون) خدا کفايت مي‏‌کند.» (احزاب، 48) و «إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ ءامَنوا؛ قطعا خدا از کساني که ايمان آورده‏‌اند دفاع مي‏‌کند.» (حج، 38). آيا ستم‏‌ها مي‏‌تواند مانع تلاش شما شود؟ آيا سختي‏‌ها مي‏‌تواند جلوي آغاز به کار شما را بگيرد؟ هرگز! ...

 
ما در اين روز که احساس مي‏‌کنيم دل‌هاي‌مان به سوي امام موسي بن جعفر(ع) اشتياق پيدا کرده است از زندگي و سيره او بهره‌‏اي مي‏‌گيريم و اندکي درباره مسايل خود تأمل مي‏‌کنيم. چرا انسان ضعيف و ناتوان باشد، اي برادران؟ اين که در جلسه‏‌اي به احترام من يا شما بنشينيم و فلاني چنين و چنان بگويد... اين کار حرام است! چرا ما تا اين اندازه از ارزش خود مي‏‌کاهيم؟ چرا براي خوشنودي مردم دروغ مي‏‌گوييم و موجب خشم خداوند از خود مي‏‌گرديم؟ چرا از ناراحتي زيد يا عمر (فلاني و فلاني) و با ديگران مي‏‌ترسيم؟ چرا وظيفه و واجب خود را رها مي‏‌کنيم؟ انسان جانشين خداوند در زمين است، خط مشي انسان اين است که هم‌چون علي بن ابي طالب شود. خط انسان کامل اين است. چرا ناتوان باشد؟ چرا بيمار باشد؟ چرا بترسد و ساکت باشد؟ چنين زندگي که براي به دست آوردن خوشنودي مردمي باشدکه ناتوان‏‌تر از خود ما هستند و اختيار سود و زيان و مرگ و زندگي و رستاخيز خود را ندارند، چقدر بي‏‌ارزش و پوچ است.

کد:ع1
 
منابع: ـ سيره چهارده معصوم (ع) مولف: محمد محمدي اشتهاردي ناشر نشر مطهر چاپ چهارم بهار 1381

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.