جمعه 29 فروردین 1399 | 17:18
توصیه شهید «جهان‌دوست» به مادرش برای پس از شهادت
شهید محمد جهان‌دوست در فرازی از وصیت‌نامه خود آورده است: «مادر جان حلالم کن، برایم دعا کن که خدا مرا آمرزیده و با شهیدان محشورم کند. مادرم نمی‌گویم که گریه مکن، ولی این را یادآور می‌شوم که خدای نکرده ناشکری نکنید.»

 

به گزارش "پایگاه اطلاع رسانی سازمان بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت" به نقل از دفاع پرس، سربازی «محمد جهان‌دوست» همزمان شد با اوج جنگ حزب بعث علیه ایران، برای همین وقتی به سن سربازی رسید خودش را به سپاه پاسداران معرفی کرد تا بتواند به عنوان سرباز به جبهه‌ها اعزام شود.

متولد سال ۱۳۴۲ در یزد بود، خانواده‌اش به خاطر علاقه به خاندان عصمت و طهارت نامش را محمد گذاشتند. از کودکی با علاقه‌ای که به اسلام و حرکت‌های انقلابی داشت، در مبارزات مردمی علیه طاغوت شرکت کرد و پس از آشنایی با تفکرات امام خمینی (ره) ارادت خاصی به ایشان پیدا کرد که تا آخرین دقایق حیات بر این علاقه ماند.

پیش از شرکت در سربازی از جمله جهادگرانی بود که ماموریت پشتیبانی را در جهاد سازندگی مستقر در ایلام گذراند. پس از سربازی، در سپاه شهرستان مهریز به عنوان مسوول پرسنلی مشغول به خدمت شد با وجود فراهم شدن شرایط ازدواج و اصرار خانواده، حضور در جبهه را بر این امر ترجیح داد و در سال ۱۳۶۲ رسما به جبهه رفت. او در همان سال و در عملیات والفجر ۲ در غرب کشور شرکت کرد و ۱۵ مرداد به شهادت رسید. شش روز بعد از شهادت، پیکرش را به زادگاهش بردند و در مراسمی تشییع و در گلزار شهدای شهر یزد به خاک سپرده شد.

مادر شهید تعریف می‌کند: «دلم می‌خواست محمد زود ازدواج کند، حتی قرار شد یکبار برایش خواستگاری بروم، اما گفت بگذارید وقتی جنگ تمام شد. با این حال رفتیم و صحبت‌های اولیه را کردیم و بعد برایش نامه نوشتیم، ولی او قبول نکرد و گفت الان جبهه به وجود من نیاز دارد. بیشترین دعایش رسیدن به فیض شهادت بود، هر بار که از جبهه تماس می‌گرفت یا نامه می‌نوشت از ما می‌خواست برای شهادتش دعا کنیم. به خاطر علاقه و تسلط به قرآن گاهی به تدریس قرآن می‌پرداخت.»

او در بخشی از وصیتنامه خود نوشته است: «مادر عزیزم، سلامم به شما باد که بهشت زیر پای مادران است. سلامم به شما باد که نتوانستم ذره‌ای از آن زحمات و رنج‌هایی که به خاطرم متحمل شده اید جبران کنم.

مادر جان حلالم کن، برایم دعا کن که خدا مرا آمرزیده و با شهیدان محشورم کند. مادرم نمی‌گویم که گریه مکن، ولی این را یادآور می‌شوم که خدای نکرده ناشکری نکنید. مادر عزیزتر از جانم، نمی‌دانم چگونه از شما تشکر کنم و احساساتم را به روی کاغذ آورم. از خدا می‌خواهم شما را مؤید و مورد رحمت و لطف خود قرار دهد.

برادران گرامی‌ام محمدعلی، خلیل، جلیل و خواهر دلبندم از شما تقاضای عفو دارم و امید آن که دعایم کنید. از روی عجز و ناتوانی دست به دامن شما می‌شوم که در مراسم دعا و عزاداری و آن موقع که ارتباط با خدای وصل می‌کنید مرا هم بهره‌مند کنید. ان شاء الله همیشه و در همه حال به یاد خدا باشید.»

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.