شنبه 13 اسفند 1390 | 10:29
سفري مجازي به راهيان نور/ روز اول: دوکوهه
بیانات آقا در بازدید از دوكوهه/زندگي در دوكوهه/ آخرين سخنراني سردار شهيد حاج احمد متوسليان
بیانات آقا در بازدید از دوكوهه/زندگي در دوكوهه/ آخرين سخنراني سردار شهيد حاج احمد متوسليان
دو کوهه نام آشنای همه رزمنده‌هاست، ردپای همه شهیدان را می‌توانی توی دو کوهه پیدا کنی؛ پادگانی نزدیک اندیمشک متعلق به ارتش که زمان جنگ بخش جنوبی آن هم سهم سپاه شد.

بسیج پیشکسوتان: آخرین ایستگاه قطار همین جا بود؛ «دو کوهه»، بچه ها از همین جا به مناطق مختلف اعزام می شدند. دو کوهه نام آشنای همه رزمنده هاست. ردپای همه شهیدان را می توانی توی دو کوهه پیدا کنی. پادگانی نزدیک اندیمشک متعلق به ارتش که زمان جنگ بخش جنوبی آن هم سهم سپاه شد.

  این ساختمان های خالی هر کدام گویای حکایتی هستند، گوشت را روی دیوار هر کدام بگذاری چیزی تازه می شنوی. یکی روضه قاسم می خواند. آن یکی روضه علی اکبر ... اینجا دیوارها هنوز هم زخمی اند!   همه بودند اصفهانی، اراکی، همدانی ... صبح ها ورزش صبحگاهی داشتند. یک، دو، سه، ... شهید!
 
اگر خوب گوش کنی صدای دلنشین شهید گلستانی را هم می شنوی. صدایش از بلندگوهای سرتاسر پادگان می آید:اللهم اجعل صباحنا، صباح الابرار ...   اینجا همه شیطنت می کنند. سربه سر هم می گذارند. شور و حال دارند. به خوبی میدانند که بعد از عملیات خیلی هایشان پرنده می شوند.
 
بچه ها می گردند تا برای سفر آسمانی اشان، همسفر پیدا کنند. گاهی که برنامه چند عملیات ریخته می شد دوکوهه پر از نیرو می شد آن قدر که فضای اطراف ساختمان ها هم چادرهای بزرگ و کوچک بر پا می کردند.   آن وقت تو فکر کن دم اذان است، دوکوهه است و یک حوض کوچک یک حسینیه کوچک. نمازهای حسینیه حال و هوای دیگری داشت. همه اش تضرع گریه و خوف ... تن آدم می لرزید. این همه یار مهدی(عج)؟!   دوکوهه سردار زیاد داشت، حاج احمد متوسلیان، حاج همت و ...   همت می گفت: فرمانده ای که عقب بنشیند و بخواهد هدایت کند، نداریم.   خودش می رفت خط مقدم. آخرش هم شد سردار بی سر خیبر. اسم حسینیه هم شد «حاج همت»
 
«دوکوهه مغموم است و دلتنگ یاران عاشورایی خویش است ...» و می توانی بفهمی «شرف المکان بالمکین» یعنی چه؟   «ای کسانی که بعداً به این ساختمان ها می آیید تو را به خدا با وضو وارد شوید». «دوکوهه مغموم مباش که یاران آخرالزمانی ات از راه می رسند ...»
 
اگر شلمچه را با غروبش می شناسند، دوکوهه را هم با شب هایش می شناسند. دل می خواهد در تاریکی شب، لابلای این ساختمان ها پیچ و تاب بخورد. اینجا اولین ایستگاه آسمان است.       منبع: خبرگزاری دانشجو

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.