شنبه 24 خرداد 1399 | 09:54
«ایالات متحده» با چالش فروپاشی مواجه است
هیئت حاکمه بخوبی می‌داند، این تظاهرات صرفاً بخاطر اقدام ناجوانمردانه پلیس برپا نشده بلکه هدف بهم زدن «نظم موجود» را دنبال می‌کند.

 

به گزارش "پایگاه اطلاع رسانی سازمان بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت"  سعد الله زارعی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:

نزدیک به سه هفته از آغاز تظاهرات مردم آمریکا علیه نظام سیاسی این کشور می‌گذرد آتش‌زدن پرچم آمریکا در جلوی کاخ سفید، واژگون کردن مجسمه‌های «کریستف کلمب» و «جرج واشنگتن» معنای این تظاهرات را مشخص می‌کند و تداوم این تظاهرات علی‌رغم اقدامات شدید نیروهای نظامی و امنیتی بیانگر آن است که آمریکا با یک چالش بسیار عمیق و گسترده مواجه است کما اینکه خارج شدن شهر «سیاتل» از اداره پلیس از ناتوانی سیستم آمریکا از مهار این مسئله حکایت می‌نماید. در این خصوص گفتنی‌هایی وجود دارد:

1- کشیده شدن دامنه اعتراض مردم از قتل «جرج فلوید» شهروند 46 ساله سیاهپوست آمریکایی به دست یک افسر سفیدپوست پلیس در شهر «مینیاپولیس» به پایین کشیدن مجسمه‌های کریستف کلمب که پدر آمریکا به حساب می‌آید و مجسمه‌های جرج واشنگتن که مظهر مدنیت امروز آمریکا محسوب می‌شود، موضوعی ساده نیست و از سوی دیگر سکوت آن دسته از شهروندانی که مخالف این نوع اقدامات از سوی سایر شهروندان هستند، نشان دهنده گستردگی اجتماعی معترضین می‌باشد. در واقع این روند از یک سو بنیادی بودن این اعتراضات و اهداف معترضین را نشان می‌دهد و از سوی دیگر بیانگر گسترده بودن آن در جامعه آمریکا است، با این وصف خیزش شدید کنونی، خیزش یک طبقه از جامعه آمریکا نیست و نمی‌توان آن را در قاب «ضد نژادپرستی» خلاصه کرد. نژادپرستی یک رویه است و علی‌رغم تأثیر عمیق آن بر شهروندان، می‌تواند اصلاح شود و در نتیجه شعار شهروندان می‌توانست در شعارهای ضد نژادپرستی محدود باشد.

نژادپرستی در آمریکا قانون نیست که شهروندان خواهان رفع آن باشند. یک وضع اجتماعی و به عبارت دیگر یک «سیاست اعمالی» به حساب می‌آید بنابراین در این صحنه هیئت حاکمه می‌توانست با استناد به قوانین خود را مبرا از اتخاذ سیاست‌ نژادپرستی خوانده و از اقدام پلیس میناپولیس که فلوید را ظالمانه خفه کرده است، تبری جوید اما هیئت حاکمه آمریکا علیرغم آنکه گفت آن پلیس را تحت پیگرد قرار داده، تردیدی در مقابله نظامی و امنیتی با تظاهرات‌کنندگان نشان نداد. چرا؟ چون هیئت حاکمه بخوبی می‌داند، این تظاهرات صرفاً بخاطر اقدام ناجوانمردانه پلیس برپا نشده بلکه هدف بهم زدن «نظم موجود» را دنبال می‌کند. بی‌دلیل نبود که «دونالد ترامپ» دو روز پس از آغاز خیزش مردمی در آمریکا اعلام کرد پلیس نباید در برخورد خشن با معترضین تردیدی به خود راه دهد او در بیانیه‌ای که صادر کرد اگرچه از واژه «اراذل و اوباش» برای خیزشگران استفاده کرد اما ارتش و گارد ملی- و نه فقط پلیس- را به مصاف فرستاد و در واقع اعتراف کرد که آمریکا با یک موج بزرگ مردمی و نه با گروه‌هایی از اوباش مواجه است.

۲- اگر بخواهیم تظاهرات متداوم و در حقیقت خیزش مردم آمریکا را به مخالفت با «نژادپرستی» محدود کنیم هم از یک درد مزمن درجامعه آمریکا حرف زده‌ایم. رژیم سیاسی آمریکا مدعی است که تبعیض نژادی و تمایز انسان‌ها در برخورداری از حقوق شهروندی را به رسمیت نمی‌شناسد اما مردم این کشور در بخش‌های مختلف این تبعیض‌ها و تمایزها را حس می‌کنند و از شدت و فراگیری آن خبر دارند در واقع مردم می‌دانند سیاست واقعی و عملیاتی آمریکا بر مبنای تبعیض و تمایز استوار است هر چند «بیان اعلامی» مقامات خلاف آن را بیان می‌کنند. بر این اساس «باراک اوباما» رئیس‌جمهور پیشین آمریکا چند روز پس از قتل جرج فلوید و فراگیر شدن دامنه تظاهرات، نوشت: «برای میلیون‌ها آمریکایی برخورد متفاوت براساس نژاد یک امر عادی، غم‌انگیز و دردناک است که هنگام مراجعه به نظام سلامت و یا فروشگاه‌ها و یا حتی هنگام قدم زدن و فقط تماشای پرندگان با آن مواجه می‌شوند.»

آمریکایی که کشف آن به «کریستف کلمب» ونیزی نسبت داده می‌شود، اساساً با سلطه نژادی آغاز شده است. قماربازها و جنایت‌پیشگان اروپایی که به‌صورت دسته‌های بزرگ پا به این سرزمین سرخپوستان گذاشتند، قتل شهروندان را به‌عنوان سلاحی برای سیطره بر سرزمین آنان دنبال ‌کردند و در واقع همان‌گونه که این به اصطلاح مهاجرین اروپایی در قتل و جنایت شهره بودند از این به‌عنوان «سلاح» استفاده کردند پس بی‌جا نیست اگر بگوییم آمریکا کشوری اشغال شده است همان‌گونه و با همان روشی که فلسطین به اشغال درآمده است.

اروپایی‌ها در گام دوم و پس از به قتل رساندن هزاران سرخپوست، با یکدیگر نیز درگیر شدند که از 1775 تا 1783 در قالب جنگ‌های خونین استمرار داشت و به شکل‌گیری آمریکای امروزی منجر گردید. از این تاریخ حاکمان آمریکا در شکل بسیار گسترده‌ای حقوق شهروندان حقیقی این کشور را در ابعاد مختلف نقض کردند تا جایی که به‌طور رسمی و آشکار علیه شهروندان بومی، سیاست برده‌داری را به اجرا گذشتند و از کشورهای دیگر به‌خصوص آفریقایی بردگانی وارد می‌کردند تا در قبال «نان بخور و نمیر» صنایع آنان را رونق بخشند. این سیاست به‌طور رسمی تا نیمه قرن نوزدهم استمرار داشت و در پی وقوع جنگ‌های داخلی منسوخ اعلام شد اما با این وجود هیچگاه پس از آن نیز شهروندان بومی با تبهکاران مهاجر اروپایی که حالا صاحب آمریکا شده بودند، برابر دیده نشدند. برده‌داری منسوخ اعلام شد اما همزمان با آن تبعیض نژادی به‌طور رسمی استمرار پیدا کرد و به موج بزرگ معترضین منجر شد و در اوایل دهه 1960 یعنی یکصد سال پس از آنکه آمریکا پای قانون تبعیض نژادی - مندرج در قانون اساسی - ایستاده بود به‌طور اعلامی و پس از موج بزرگ مردمی به رهبری «مارتین لوترکینگ» ملغی اعلام گردید و البته کمی بعد «کینگ» به قتل رسید تا معلوم شود این سیاست به‌طور واقعی پا برجا می‌باشد.

۳- پلیس آمریکا طی همین دو دهه اخیر بارها به اقداماتی مشابه به آنچه در روز دوشنبه پنجم خرداد ماه جاری علیه جرج فلوید مرتکب شد، دست زده بود و هر بار هم با سطحی از اعتراضات مردمی مواجه گردید ولی آنچه در این 20 روز شاهد بودیم از تفاوت‌های اساسی حکایت می‌کنند.

در سال 1371 شاهد تظاهرات بزرگ مردمی در پی کتک خوردن «رادنی کینگ» بودیم. درسال 1389 پس از قتل «اوسکار گرانت» به دست پلیس تظاهراتی برگزار شد و البته پلیس قاتل تنها به دو سال حبس محکوم گردید. در سال 1391 پس از قتل یک نوجوان 17 ساله سیاه‌پوست که مشغول خریدن شیرینی بود به دست پلیس فلوریدا شاهد موجی از اعتراضات مردمی بودیم. درسال 1393 پس از آنکه «دارن ویلسون» پلیس فرگوسن، «مایکل براون» نوجوان 18 ساله سیاه‌پوست راکشت شاهد خشم مردمی بودیم و البته دستگاه قضایی پلیس قاتل را تبرئه کرد. در سال 1397 در ایالت فیلادلفیا یک جوان سیاه‌پوست با شلیک 20 گلوله پلیس به قتل رسید و خبری از نحوه مواجهه قضایی با این جنایت منتشر نشد. در سال 1397 در «ال پاسو» پاتریک کروسیس سفیدپوست، 20 نفر را کشت و 46 نفر را زخمی کرد و سپس در بیانیه‌ای آن را خشم علیه نژاد غیرسفید اعلام کرد. بنابراین آنچه علیه فلوید توسط پلیس به اجرا گذشته شد، یک رویداد جدید و غیرمنتظره به حساب نمی‌آید و از این رو این سؤال پیش می‌آید، چرا این بار اقدام پلیس «مینیاپولیس» منجر به این سطح از اعتراضات گردید؟ اگر وضع جامعه آمریکا را ملاحظه کنیم، «وضعیت انفجاری» آن را می‌بینیم. روی کارآمدن اوباما و سپس دونالد ترامپ در واقع علامت بالینی این وضعیت انفجاری بود. اوباما با شعار مخالفت با تبعیض نژادی و «تغییر» رأی مردم آمریکا را جمع کرد و البته یک کلاه‌گذار بود که قدمی در راه تغییر وضعیت برنداشت.

مردم در سال 1387 به تغییر رأی داده بودند بعد دونالد ترامپ با شعارهای ترجیح نژادی روی کارآمد و این وضع اخلاقی جامعه آمریکا و دو قطبی آن را نشان داد و برخلاف اوباما که گامی در تغییر وضع به نفع مردم آمریکا برنداشت ترامپ به نفع جنبش تبعیض نژادی گام‌های بزرگی برداشت و این موضوع شهروندان را در مقابل هم قرار داد وقتی ترامپ متن جامعه را اراذل و اوباش خطاب کرد و «سفیدها» را شریف خطاب کرد، شهروندان متوجه شدند که به جای شعار علیه تبعیض نژادی باید علیه نظامی که سیاست اعمالی‌اش تبعیض نژادی است وارد عمل شوند و از این رو آنان حتی علیه دونالد ترامپ شعار نمی‌دهند و کاری به او ندارند آنان سراغ کریستف کلمب و جرج واشنگتن رفته، پرچم آمریکا و نه علامت‌های حزبی را می‌سوزانند و گام‌هایی به سمت آزادسازی شهرها برداشته‌اند. تأثیر انتخاباتی این وضعیت معلوم است ولی ساده‌سازی مسئله است اگر آن را در حد تأثیرات آنی کاهش بدهیم واقعیت این است که «ایالات متحده» با چالش فروپاشی مواجه است.

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.