به گزارش "پایگاه اطلاع رسانی سازمان بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت" تحلیل و تحولات اوکراین را نباید از لحظه ورود یگانهای نظامی روسیه به خاک اوکراین تحلیل کرد. چنین تحلیلی واقعگرایانه نیست. اوکراین به وسیله ناتو وغرب وبه خصوص امریکا شیطان بزرگ به سمت درگیری نظامی میرفت و به همین دلیل مقامات ارشد آمریکایی از قطعی بودن حمله روسیه به اوکراین خبر میدادند تا جایی که بعضی صاحب نظران گفتند حمله ارتش سرخ به کییف توطئهای غربی برای وارد کردن به اجبارروسیه به باتلاق است. بنابراین اول یک سلسله رخدادهایی به وقوع پیوست بعد نقطه نهایی، حمله نظامی به اوکراین بود به همین جهت این سؤال را باید مطرح کرد که آمریکاییهاکه از قطعی بودن حمله صحبت میکردند، چرادرمقام از میان برداشتن علت حمله ویابرای آسیبناپذیرکردن اوکراین قدمی برنداشتند؟برای اینکه این مسیر راخودشان طرح ریزی کردنددرخصوص تحولات اوکراین توجه به نکات زیر اهمیت دارند:
«کییف» پایتخت امروزی اوکراین پیش ازآنکه مسکو پایتخت روسیه شود،پایتخت روسیه بوده است کما اینکه اوکراین جزء یکی ازشش کشوری است که در سال 1922 - 1301 - به شکلگیری اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در زمان «ولادیمیر لنین» کمک کرده است. این در حالی است که کشورهایی مثل قزاقستان، تاجیکستان، قرقیزستان، ترکمنستان، لتونی و... 34 سال بعد- در سال 1956 - در زمان «نیکیتا خروشچف» به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی پیوسته وجمع 15 فدراتیورا تکمیل کردهاند. برخلاف بقیه جمهوریهای شوروی سابق، اوکراین جمعیت انبوه روستباردارد. این کشوراز نظر نژادی ترکیبی از «راکینگها» و «اسلاوها»میباشد که همین ترکیب نژادی درروسیه هم وجود دارد واساساًاسم «روسیه» اززبان اسلاوگرفته شده است.اوکراین بامساحت بیش از 600 کیلومترمربع،مهمترین اتصال دهنده اروپای شرقی - که روسیه بخشی ازآنست -به اروپای غربی به حساب میآید.بنابراین وقتی با ورود ناتو،محیط روسیه درنزدیکترین نقطه به آن ناامن شود،محیط داخلی روسیه ناامن شده است.براین اساس بایدگفت اگرآمریکاییهاواروپاییهاخودراخالق ادبیات «بازدارندگی»و «پیشدستانه» به حساب آورده و برای خود «حق عملیاتهای بدون مجوز» قایل هستند، نمیتوانند روسیه را به دلیل اقدام بازدارنده و عملیات بدون مجوز شماتت نمایند.
آمریکاییها و سایر اعضای ناتو در سال 1996- 1375 ش-یعنی پنج سال پس از فروپاشی شوروی و با هدف اقناعسازی روسیه به همکاری درزمینههای امنیتی ونظامی - توافق کردند که سیاست «گسترش ناتو» به سمت شرق اروپا را کنار بگذارند. در این میان آمریکاییها به خصوص روی این موضوع تأکیدکردند که ناتوحتی درشرق آلمان - یعنی جمهوری دموکراتیک سابق یا کشور آلمان شرقی سابق - حضور نمییابد. آمریکاییها و اروپاییها تا سال 2015 به این سیاست وفادارماندندولی ازاین زمان شروع به پیشروی کردند تا جایی که ظرف 5سال، 14کشوراروپایی - موسوم به اروپای شرقی - را به عضویت ناتو درآوردند و در واقع به بخش اعظم اروپای شرقی که منطقه نفوذ روسیه بود و ظاهراً اروپاییها آن را به رسمیت میشناختند، مسلط گردیدند و بحث عضویت اوکراین و گرجستان را هم در دستور کار داشتند و زمینههای آن را فراهم کرده بودند.اگرآمریکاییها و اروپاییها این دو کشور - که سابقاً دو عضو مهم و اصلی اتحاد جماهیر شوروی سابق بوده و از سال 1922 جزئی از آن محسوب میشدند - را به ضمیمه ناتو درمیآوردند، روسیه با تهدید جدی و قطعی مواجه میشد. کما اینکه مقامات آمریکایی پنهان نمیکردند که پس از الحاق اوکراین و گرجستان، قصد دارند روسیه را که ترکیب نزدیک به 160 قوم و فرهنگ است را چندپاره و در واقع آن را از صفحه جغرافیا حذف نمایند.
آمریکاییها با کمک اروپاییها پیش ازعضو ناتو کردن شرق اروپا،یک سلسله اقدامات سیاسی رابا هدف تغییر درجغرافیای سیاسی بلوک شرق سابق انجام دادند که موسوم به انقلابهای رنگی بود. این اقدامات از سال 2000 و با انقلاب رنگی در صربستان شروع گردید و به «انقلاب بولدوزر» موسوم گشت. پس از آن گرجستان درسال 2003، اوکراین در سال 2004 و قرقیزستان درسال 2005 شاهد انقلابهای رنگی که هرکدام نامی داشتند، بود.
این انقلابهاهمه علیه دموکراسیهای نوپای اروپای شرقی ساماندهی شدندومهمترین مظهر آن لغونتایج انتخابات وبه قدرت رساندن عوامل غرب ازطریق فضاسازی سیاسی و خانهنشین کردن مردم صورت گرفت.همین روش علیه روسیه،علیه آذربایجان وعلیه قزاقستان هم به اجرا گذاشته شد اما به نتیجه نرسید و با شکست انقلاب رنگی جمهوری آذربایجان، پروژه انقلابهای رنگی مخصوصاً پس از شکست آن در ایران (فتنه 88) متوقف گردید. بنابراین غربیهایی که امروز اقدامات روسیه را محکوم میکنند،خوب است اولاً درباره اقدامات خود ضدحکومتهای مورد اشاره و در واقع اقدامات براندازانه علیه دولتهای مستقل در سالهای 2000 تا 2005 توضیح بدهند وثانیاً توضیحی درباره نقض توافق 1996 ناظر به عدم توسعه ناتو و به عضویت درآوردن 14کشوراروپای شرقی وتلاش برای عضوسازی دوکشور دیگر بدهند تامعلوم شود درماجرای حمله نظامی به اوکراین - که حتماً محکوم است - چه کسی باید مسئولیت بپذیرد و چه کسی باید سرزنش شود.
در جریان انقلاب نارنجی اوکراین در سال 2004 دستکم چهل نفر از شهروندان این کشور کشته شدند و لااقل 100 نفر مجروح گردیدند و در یک اقدام وحشتناک، راستگراهای تحت حمایت غرب، یک گروه از کارگران ساختمانی دریک ساختمان نیمهساخته را به آتش کشیدند و آنان را زندهزنده در آتش سوزاندند.
ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه دراولین نطق تلویزیونی خودپس ازحمله به اوکراین، خطاب به مردم روسیه گفت برای«پیشگیری ازیک خطر» دست به عملیات دفاعی زده است. اویادآوری کردکه روسیه درجریان جنگ جهانی دوم «بیطرف» بودو به وعده آلمانها برای عدم حمله به روسیه اعتماد کرد و نتیجه این شد که روسیه 20 میلیون نفر نیروی نظامی خود راازدست بدهد. اوگفت: ما یک بار دیگر در سال 1996 به غرب اعتماد کردیم ولی نتیجهاش حضورناتودرکنارمرزهای روسیه بود. در واقع پوتین هدفگذاری امنیتی این جنگ را ترسیم کرده است. ما بدون شک با هر جنگی که مردم در آن کشته میشوند، مخالفیم و فرقی نمیکند این مردم شهروندان اوکراین باشند یا شهروند افغانستان ،عراق،سوریه،یمن،لیبی،ویاهر نقطه دیگردر دنیا. (گرچه منافقین داخلی که قبله گاهشان امریکای سلطه گر است برایشان فرق می کند)اما آنچه پوتین گفت یک تصویر خیالی از آنچه در سر داشت نبود؛ اتهامات اوعلیه اروپا و آمریکا واقعاً روی داده بود و وضع امنیتی روسیه درغرب سرزمین خودبه هم ریخته بودو تهدیدآمریکاعلیه یکپارچگی روسیه واقعیت دارد؛«قابل توجه»کمااینکه در سند راهبردی 25 ساله آمریکا- یعنی سند امنیتی سالهای 2000 تا 2025 - با صراحت از فروپاشی فدراسیون روسیه سخن به میان آمده است. با این وصف اگر پوتین از بازدارندگی سخن میگوید و یااگر از پیشگیری از یک خطر امنیتی جدی با مردمش صحبت میکند، اسناد آن وجود دارد. از برنامه امریکای جهان خوار در مورد ایران در سیر جنگ اوکران به مرور روشن خواهد شد.آیاآمریکاپرستان عبرت خواهند گرفت؟.
پیشکسوت بسیجی برادر صادقی
دیدگاه ها