دیدار جمعی از مسئولین سازمان بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت با خانواده شهید رضا چراغی

دیدار جمعی از مسئولین سازمان بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت با خانواده شهید رضا چراغی

شهید رضا چراغی

مقام معظم رهبری در دیدار با خانواده‏ هاى سرداران شهید استان تهران در تاریخ 17/2/1376 بیان کردند : گاهى رنج و زحمتِ زنده‏ نگهداشتن‏ خون‏ شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سى‏ ساله‏ ى امام سجّاد علیه الصّلاه و السّلام و رنج چندین‏ ساله‏ ى زینب کبرى علیها سلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ‏ى ائمّه علیهم‏ السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‏ اى داریم.

به گزارش "پایگاه اطلاع رسانی سازمان بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت" ،سازمان بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت این بیان ارزشمند مقام معظم رهبری را سرلوحه کار خود قرار داده و این بار مهمان خانواده شهید رضا چراغی از فرماندهان دوران جنگ تحمیلی شد.

روایت اول: نام گذاری فرزند

چند روزي مي شد كه پدر از سفر كربلا برگشته بود. هنوز در حال و هواي زيارت حضرت اباعبدالله الحسين (ع) به سر مي برد. در كربلا، دوست عربي داشت به نام عبدالرزاق كه علاقه شديدي به او داشت. همواره ياد او با عطر كربلا همراه بود.

صبح يكي از روزهاي سال 1336 شور و شعف، خانه اي كوچك در روستاي "ستق " از توابع شهرستان ساوه را فرا گرفت. شيون كودك تازه متولد شده ازخانه محقر چراغي بلند بود. پدر كه از خوشحالي در پوست خود نمي گنجيد، بي اختيار نوزاد را در آغوش كشيد و گفت: قربانت بروم عبد الرزاق. كساني كه در اتاق نشسته بودند، با تعجب به او نگاه كردند. ... بله، عبدالرزاق، اسمش را مي گذاريم عبدالرزاق.... چندي بعد، پدر به اداره ثبت احوال ساوه رفت تا براي كودكش شناسنامه بگيرد. وقتي مامور ثبت از او پرسيد كه اسم كودك چيست؟ خندان گفت: عبدالرزاق. چند روز بعد كه براي گرفتن شناسنامه رفت، در كمال تعجب ديد در شناسنامه، نام كودك را رزاق چراغي نوشته اند. با ناراحتي علت را پرسيد، مامور گفت:حالا شده....ديگر عوضش هم نمي شود كرد! اين مساله، همه را ناراحت كرد. از آن به بعد او را رضا صدا كردند. رضا در خانواده اي مذهبي و دوستدار اهل بيت (ع) زاده شد.

روایت دوم : بخشی از فعاليت هاي شهيد در كردستان و دفاع مقدس

وی در طول حضور در کردستان و جنگ، مسئولیت های مختلفی بر عهده داشت. مدتی جانشین سپاه دزلی بود و زمانی مسئول محور مریوان. از اواسط سال۱۳۶۰تا اواخر تیر ماه سال ۶۱، فرماندهی گردان حمزه (ع) را در عملیات فتح المبین و بیت المقدس بر عهده داشت. پس از اسارت حاج احمد متوسلیان در تیرماه ۶۱در لبنان و قبول فرماندهی توسط شهید حاج همت، شهید چراغی در عملیات رمضان و عملیات مسلم بن عقیل در سومار، به عنوان قائم مقام لشکر خدمت کرد و از مهر ماه سال ۶۱برای مدت کوتاهی معاونت سپاه ۱۱قدر را که فرمانده آن حاج همت بود، پذیرفت. از آبان سال ۶۱تا فروردین سال ۶۲در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک در فکه، به عنوان فرمانده لشکر انجام وظیفه کرد.

روایت سوم : ویژگی های اخلاقی

او اهل پارسایی، تقوا و دیانت بود و همواره نسبت به انجام واجبات و ترک محرمات توجهخاص داشت. از دنیا و زخارف آن پرهیز می نمود و اهل ریا و ریاست نبود. پدرش می گوید: وقتی او را به عنوان فرمانده لشگر معرفی کردند و از او خواستند به سپاه منطقه ۱۰تهران برود و حکم فرماندهی اش را بگیرد، گفت خجالت می کشم دنبال این چیزها بروم.

او عاشق شهادت بود. در طول جنگ، یازده بار مجروح شد و خودش گفته بود که اگر خدا بخواهد، بار دوازدهم شهید می شوم و چنین هم شد.

مادر و خواهر شهید چراغی

اهل ولایت بود و به اهل بیت (ع) ارادت می ورزید.

در مسئولیت هایی که به عهده می گرفت، جدی و پر کار بود. نسبت به حفط بیت المال سخت حساس بود و هرگز از آن استفاده شخصی نمی کرد. پدرش می گوید: هر گاه با ماشین به منزل می آمد، ماشین بیت المال را خانه می گذاشت و با ماشین من به کارهای شخصی اش رسیدگی می کرد. یک بار یکی به منزل ما آمد و گفت که رضا با ماشین او را به جایی برساند. حاضر نشد از ماشین بیت المال استفاده کند و با ماشین من او را به مقصد رساند.

 

روایت چهارم : چگونگی شهادت

رضا چراغی ، نخستین فرمانده لشکر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که خرقه شهادت پوشید.

شهید رضا چراغی، پس از ماه ها مجاهدت و مبارزه با دشمنان اسلام و انقلاب، سرانجام در عملیات والفجر ۱که در منطقه عمومی فکه انجام گرفت، پس از ابراز رشادت تمام و ایثار و حماسه، به شهادت رسید. یکی از همرزمانش می گوید: دشمن در ارتفاع ۱۴۳فکه پاتک سنگین زده بود. به هر ترتیبی بود، خود را به آن جا رساندم. رضا چراغی، عباس کریمی، اکبر زجاجی در حال شلیک آر پی چی بودند. دشمن پاتک سنگینی زده بود. هر چه اصرار کردم که عقب برگردند، قبول نکردند. روی ارتفاع فقط شش نفر سالم مانده بودند که می جنگیدند، رضا چراغی، عباس کریمی ، اکبر زجاجی و سه نفر بسیجی که سخت درگیر بودند. دشمن تصور می کرد که نیروی زیادی روی ارتفاع است. عصر که دوباره به ارتفاع رفتم، دیدم عباس کریمی و دو نفر از بسیجیان، پیکر غرقه به خون چراغی را با برانکارد حمل می کنند.

 

روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

تهیه و تنظیم : میلاد جلالی