تابستان 54 مأمورين ساواك، غيوران را در محل كارش دستگير كردند و بعد براي دستگيري من به منزلمان آمدند. دوستان همسرم دستگيري او را به من اطلاع داده بودند.
مأموران كه به خانه آمدند، از برخوردهايشان متوجه شدم از اوضاع منزل ما و فعاليتهاي من اطلاعي ندارند. من هم در نقش يك زن خانهدار ساده و دور از سياست با آنها برخورد كردم. مأمورين فريب خوردند و بعد از يك شب بازداشت آزاد شدم. شبي كه در كميته مشترك ضد خرابكاري بازداشت بودم، شب هولناك و غمانگيزي بود. عده زيادي از مبارزين آن شب بازداشت شده بودند و بازار شكنجه گرم بود. در حياط زندان فردي زنداني ايستاده بود. او در زير شكنجه اعتراف كرده بود كه سوئيچ اتومبيلي را به فردي داده كه احتمالاً غيوران است و خانمي به همراه او بوده كه احتمالاً همسرش بايد باشد. غيوران را به او نشان دادند گفت همين است. و بعد مرا به او نشان دادند و او گفت: نه، اين خانم نبود. بازجويان ساواك اطلاعي از فعاليت من نداشتند و در جريان آن شب هم شناسايي نشده بودم. براي همين مرا خيلي اذيت نكردند. آن شب مرا پشت در اتاق حسيني معروف نشانده بودند. تا صبح صداي ناله و فرياد قطع نشد. هر كس به فراخور حال خود كسي را صدا ميزد. يكي ميگفت خدا، يكي ميگفت علي، ديگري فرياد ميزد پدر و آن يكي مادر را صدا ميكرد. نيمههاي شب بود كه مرا به اتاق بازجويي بردند. حسيني شكنجهگر و عضدي كه همه كاره كميته ساواك و سرپرست بازجوها بود، در اتاق بودند. همسرم غيوران هم حضور داشت. در همين چند ساعت آنقدر شكنجهاش كرده بودند كه دست و صورت و پاها همه ورم كرده، كبود و خونين بود.
منبع : كتاب آن روز هاي نا مهربان
دیدگاه ها