چهارشنبه 17 خرداد 1391 | 13:27
عروج از سکوی عقاب سپاه
عروج از سکوی عقاب سپاه
خورشید در وسط آسمان جا خوش کرده بود و ظهر را نشان می‌داد. سه شنبه بود و ۱۸ روز از آبان ۱۳۶۱ می‌گذشت ولی هنوز گرما خودنمایی می‌کرد.

بسیج پیشکسوتان

خورشید در وسط آسمان جا خوش کرده بود و ظهر را نشان می‌داد.  سه شنبه بود و ۱۸ روز از آبان ۱۳۶۱ می‌گذشت ولی هنوز گرما خودنمایی می‌کرد. با اینکه ۸ روز از شروع عملیات محرم می‌گذشت ولی عراقی‌ها دست بردار نبودند و سید عابدین با آن جیپی که بر روی آن تفنگ 106 میلی‌متری (توپ ۱۰۶) سوار کرده بودند جولان می‌داد. سید عابدین، جیپش را عقاب سپاه نامید و این اسم را بر پشت صندلی‌های آن نوشت و این جیپ با همان اسم، ‌بین بچه‌های ادوات تیپ 25 کربلا معروف شد.

دیگر این خط بود و عقاب سپاه و عابدین که خواب و خوراک را بر عراقی‌ها حرام کرده بود. همرزمان، عابدین را برای نهار صدا زدند

دوستان: عابدین بیا، نهار آماده است.

عابدین اما آن روز آرام و قرار نداشت. به دوستان گفت: چند تا شلیک می‌کنم میام

دوستان: بیا غذا سرد میشه

عابدین: من شکم پیچه دارم، ‌زیاد میلی به غذا ندارم. شما بخورید من میام.

چند شلیک آتشین به مواضع دشمن کرد و برگشت. کنار سفره غذا نشست و چند لقمه‌ای برداشت اما دیگر غذای این دنیا را برای چه می‌خواست. آنطرف اجداد طاهرینش منتظر پروازش بودند تا در کنارشان آرام گیرد. زیاد نتوانست کنار سفره بنشیند مجدداً برخاست.

دوستان: عابدین کجا میری؟ غذا نخوردی چرا؟

عابدین: میل ندارم. برم رو خاکریز ببینم چه خبره؟

سوار بر عقاب سپاه شد و رفت بر روی خاکریز، با دقت به مواضع دشمن نگاه کرد و تفنگ 106 میلی‌متری را شلیک کرد. به نظرش شلیک موفقی نبود. شلیک دوم انجام شد و عابدین با دقت محل اصابت گلوله را بازبینی می‌کرد. ناگهان زمین لرزید و صدای مهیبی در منطقه پیچید. گرد و خاک عجیبی اطراف عقاب سپاه و سید عابدین را فراگرفت. همه به سمت عابدین دویدند و او را صدا می‌زدند. وقتی نزدیکتر رسیدند،‌ عابدین با فرقی شکافته همچون مولا و جدش علی (ع) پرواز کرده بود. و چه زیبا این جمله نورانی مولا امیرالمومنین را با خون خود نوشت:

«أَعِرِ اَللَّهَ جُمْجُمَتَكَ؛ جمجمه‌ات را به خدا بسپار» 

****************

پیکر شهید عابدین رو بردند به تعاون،‌ در قسمت تعاون، یه شیر پاک خورده‌ای اسم شهید سید عابدین حسینی رو اشتباه می‌نویسه و پیکر شهید عابدین رو می‌برن شیراز، ‌اونجا هم پدر و مادر اون رزمنده شیرازی،‌ وقتی پیکر عابدین رو می‌بینن می‌فهمن اشتباه شده و بنیاد شهید این وسط بلاتکلیف می‌مونه. از اونطرف برادر شهید عابدین، سید رسول که 19 سال بیشتر نداشت و خودش هم بر اثر اصابت موج انفجار مجروح شده و در منزل در حال استراحت بود،‌ پس از شنیدن خبر شهادت شهید عابدین،‌ به سرعت خودش رو به موسیان می‌رسونه و وقتی به تعاون میره می‌بینه پیکر شهید عابدین تو تعاون نیست. سید رسول با پسرعموش سید یحیی موضوع رو در میون میذاره و بالاخره پیکر شهید عابدین رو پس از چند روز رو به بهشهر برمیگردونن. البته وقتی که پیکر شهید علیجان شفایی، پسرخاله شهید عابدین به بهشهر رسیده بود. مقدرات الهی بود که پیکر این دو پسرخاله شهید در یک روز در بهشهر بر روی دوش مردم تشییع و «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون» بشن

سید رسول حسینی، برادر شهید سید عابدین حسینی پس از شهادت سید عابدین، سوار بر عقاب سپاه در تصویر مشخص است.

افراد دیگر حاضر در عکس:

برادر غلامی، سردار شهید امیر اسدزاده، برادر مهرگان، برادر قرایی، ؟؟؟ ، برادر مرادیان و سردار شهید علی اسدزاده

"سید مجتبی"

منبع:.bpsb

کد:ع1

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.