جمعه 2 تیر 1391 | 18:55
شهدا مرد بودند....
شهدا مرد بودند....
شهيدان سوره والفجر هشتند / كه چون آب از دل آتش گذشتند

بسیج پیشکسوتان

مگو چمران، بگو غيرت، بگو درد / بگو تنهاترين،‌ عاشق‌ترين مرد
بخند اي گل كه فردا سربلندي / بخند اي گل كه حق داري بخندي
«بروجردي» جواناني خداجوش / همه با يك جهان فرياد، خاموش
«بروجردي»، «جهان‌آرا» و «همت» / «محمد»هاي كوي عشق و غيرت
كجاييد آي مردان خدايي / طمع دارد سلام روستايي
در اين شبهاي غم، شبهاي غربت / ز ما دستي بگيريد اي جماعت
بيا تا جام مرآتي بگيريم / مي از دست «محلاتي» بگيريم
بده جام «جهان‌آرا»پسندي / شراب سرخوش مولاپسندي
ز گردان جنون، گردي بپرسيد / غم ما را از «افشردي» بپرسيد
چو «عاشورا»ييان آسماني / خدامردان آذربايجاني
كسي در عشق، مانند شما هست؟ / شما، آه اي برادرهاي سرمست
چو «مهدي» عاشقي بي‌ادعا نيست / به «زين الدين» قسم، مثل شما نيست
تو را در هور ديدم غرق نوري / كجا خورشيد دارد سنگ گوري
تو را در آتش مي خاك كردند / همه مستان گريبان چاك كردند
اگر «مهدي» شدي چون «باكري» باش / اگر خواهان حسني، «باقري» باش
«حسن» رازي كه در خاكش سپرديم / دريغا پي به معنايش نبرديم
حسن يعني حسي صبرپيشه / شهيد كربلاهاي هميشه
حسن گفتي، حسيني‌تر شد اين دل / به ياد كربلا، محشر شد اين دل
چه ديد آن روز؟ قرآن روي نيزه / «حسين» كربلاهاي هويزه
رجز مي‌خواند و مي‌چرخيد مستي / ميان نيزه‌ها قرآن به دستي
ز/ صدايي تابناك و شعله‌ور بود
فنا معنا ندارد در «بقايي» / كجاييد اي شهيدان خدايي؟
به حقّ حق، به حقّ «تندگويان» / شهيد تازه‌اي از من برويان
«ز جانان مهر و از ما جانفشاني‌ست / جواب مهرباني، مهرباني‌ست»
دلم دلتنگ مردان صميمي است / مريد «حاج عباس كريمي» است
چه ماند از او بجز مشتي غريبي؟ / چه ماند از او؟ همين قرآن جيبي
تو چون موسي گذشتي از دل نيل / و من گرم مفاعيلن مفاعيل
خوشا آنان كه تا او پر گرفتند / حيات تازه‌اي از سر گرفتند
خوشا صهباي «ستاري» گرفتن / سحر شولاي بيداري گرفتن
من امشب جام بالايي گرفتم / مي‌اي از دست «بابايي» گرفتم
مي گلرنگ بالايي پسندي / مي «عباس بابايي»پسندي
به «زين الدين» قسم اهل نبرديم / اگر سر رفت از دين برنگرديم
خوشا «كلهر»نژادان جوانمرد / خوشا اسطوره‌هاي غيرت و درد
اگر «فهميده» را فهميده بوديم همه شيران ميدان‌ديده بوديم
به حق «عاصمي» مردان عاشق / خرابم كن چو گردان شقايق
تو يادت هست در شبهاي پاوه / «چراغي» آسماني بود «كاوه»
شما از عشق، يكدم برنگشتيد / شهيد كربلاي چار و هشتيد
شهيدان سوره والفجر هشتند / كه چون آب از دل آتش گذشتند
شب والفجر كارم با خم افتاد / دلم ياد امام هشتم افتاد
چقدر اروند رنگ نيل دارد / چقدر اين لشگر «اسماعيل» دارد
شهادت را چو اسماعيل، عطشان / تمام روزهاشان عيد قربان

به حيدر سيرتان ليلة القدر / به «اسماعيل»هاي لشگر «بدر»
به گلگو‌ن‌پيكران لشگر «نصر» / به حق سوره «والفتح» و «والعصر»
الهي گوشه چشمي به ما كن / به ما حال مناجاتي عطا كن
تمام «قدسيان» «خوش سيرتانند» / دل ما را به آتش مي‌كشانند
به ياد بچه‌هاي «لشگر هفت» / قرار از دل شد و خواب از سرم رفت
من امشب قصد آن دارم كه با سوز / به شبهايم ببخشم جلوه روز
بجويم جرعه جام شما را / چراغاني كنم نام شما را
به ياد بچه‌هاي تيپ «قائم» / دو چشمم چشمه اشك است دائم
خوشا آنان كه همچون شرزه شيرند / بلانوشان تيپ «الغدير»ند
چه گرداني همه ماه و ستاره / همه در عشق‌بازي، «دستواره»
«من از دنبال ايشان مي‌دويدم / چو گرد كاروان از ره رسيدم»
جرس بر هم زدم آن شب دوباره / خدا بود و من و ماه و ستاره
جرس بستم به محمل، محمل درد / شبي كه ماه با من گريه مي‌كرد
به حقّ «يا محمد! يا محمد» / توسل كن بيايد «حاج احمد»
بيا در اوج زيبايي بميريم / دم مردن، «تجلايي» بميريم
افق، چاك دل خونين جگرهاست / سحر جاپاي مفقود الاثرهاست
بيا و مرتضايي كن دلت را / خدايي كن خدايي كن دلت را

 

نویسنده: عاشق شهدا

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.