پنجشنبه 18 آبان 1391 | 07:32
اختصاصی/ پیشکسوتان
سلام بررزمندگان گردان صاحب الزمان لشگر25 کربلا
سلام بررزمندگان گردان صاحب الزمان لشگر25 کربلا
سردار شهید صادق مزدستان

" گروه حماسه و دفاع مقدس بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت " 

مطالبی که در زیر می خوانید ، داستانی است از سالک الی الله ، دلاور شهید صادق مزدستان ، فرمانده گردان صاحب الزمان لشگر خط شکن وخط نگهدار 25کربلا :

در سال 1335 در شهرستان قائمشهر مازندران متولد شد. او هفتمین فرزند این خانواده بود. آنها در منزلی شخصی زندگی می کردند و از وضعیت مالی متوسطی برخوردار بودند. صادق کودکی پر جنب و جوش و فعال بود. برادرش، علی که جانباز جنگ تحمیلی است در باره ی او می گوید :

صادق از من کوچکتر بود و از کودکی علاقه زیادی به رابطه با دیگران داشت، یعنی غریبه و آشنا نمی شناخت و به همه محبت می کرد و با همه دوست بود. ارتباط نزدیکی با مادر پدر بزرگش داشت وآنها هم علاقه مفرطی به وی داشتند. با آغاز دوران کودکی وضعیت اقتصادی خانواده وی بهتر شد و او در دبستان دهقان شهرستان قائمشهر به تحصیل پرداخت.تحصیلات خود را در مقاطع راهنمایی و دبیرستان ادامه داد و دیپلم نظام قدیم را در دبیرستان ادیب قائمشهر اخذ کرد. او فردی پر جنب و جوش، اجتماعی و معاشرتی بود. به ندرت عصبانی می شد و بسیار رئوف بود. به هنگام گرفتاری به تفکر می نشست تا چاره کار را بیابد و اگر به نتیجه ای نمی رسید به بزرگان فامیل مراجعه می کرد. برای بزرگان خانواده و فامیل احترام خاصی قائل بود. مدتی راننده تاکسی بود واز این را زندگی خود را تامین می کرد.

با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز بحران کردستان، صادق برای سرکوب شورشهای ضد انقلاب بر علیه مردم وانقلاب اسلامی به کردستان رفت. پس از بازگشت از کردستان در تاسیس انجمن اسلامی شهید مسعود دهقان در مهدیه قائمشهر ودیگر شهرهای مازندران شرکت فعال داشت. با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، در تاریخ 2 آبان 1359 به سوی جبهه جنگ شتافت.

صادق درگروه جنگهای نامنظم دکتر چمران شرکت داشت و در سوسنگرد در کنار او جنگید. پس از تشکیل تیپ کربلا به این تیپ آمد و در مدت زمانی اندک به سبب لیاقت و شجاعت فرماندهی گروهان و سپس گردان صاحب الزمان (عج) از تیپ کربلا عهده دار شد. در عملیات فتح المبین، بیت المقدس و رمضان حضور داشت و چند بار مجروح شد ولی همچنان در حساس ترین مناطق حاضر بود. در عملیات محرم نقش مهمی را ایفا کرد تا جایی که به فاتح عملیات محرم شهرت یافت و مفتخر به دریافت پاداشی از حضرت امام (ره) گردید.

مزدستان به فرماندهی به عنوان یک تکلیف می نگریست و به چیز دیگری غیر از شهادت در راه خدا نمی اندیشید.

یکبار از ناحیه گردن و گوش زخمی شد وقتی با سر و گردن باند پیچی شده به قائمشهر آمد و در جواب نگرانیهای خانواده گفت: «فقط یک خراش کوچک است.» همواره از ریا دوری می جست.

در 27 آذر 1361 با خانم گیسو صالح پور ازدواج کرد. دو روز بعد از ازدواج به اتفاق همسر برای زیارت مرقد امام رضا (ع) به مشهد مقدس رفتند. در آنجا صادق به همسرش گفت: «اگر این بار افتخار شهادت در جبهه نصیبم نشد خانه ای اجاره می کنم و با هم زندگی مشترک خود را آغاز می کنیم. » پس از بازگشت از مشهد مقدس به مناطق عملیاتی رهسپار شد. او که فرماندهی تیپ دوم لشکر 25 کربلا را به عهده داشت در منطقه فکه در یک عملیات شناسایی در خط مرزی عین خوش و در جنگل امقر در اثر صابت ترکش مین والمر به ناحیه سر در تاریخ 9 دی 1361 به شهادت رسید. در حالی که تنها دوازده روز از ازدواجش می گذشت.

همرزم شهید تعریف می کند: صادق همیشه می گفت: من مزدستانم! آنقدر در راه خدا کار می کنم تا مزد بستانم. هرطوری شده باید از خدا مزد بگیرم و هیچ مزدی از شهید شدن در راه خدا و دین اسلام باارزش تر نیست.وقتی صادق از فرماندهی گروهان به فرماندهی گردان رسید گفت: من لیاقت فرماندهی این بسیجی های جان برکف را ندارم. از آنجایی که در فرماندهی فردی بسیار لایق بود، با دلاوری های مکرر و آشنایی فوق العاده ای که به خط مقدم داشت، مسئولیت فرماندهی تیپ پیاده 2مکانیزه لشکر کربلا را به او سپردند. هرچند او به چیزی جز شهادت نمی اندیشید. او بحدی به شهادت عشق می ورزید که وقتی در پای سفره عقد، عکسی که از او گرفته شد گفت: این عکس را بعد از شهادتم بر مزارم بگذارید.

او نه تنها در میدان جنگ رزمنده ای رشید و دلاور بود، بلکه در میادین ورزشی نیز یک مبارز بود. وی بنیانگذار تیم فوتبال شهید رجائی(انجمن اسلامی مسعود دهقان) و کاپیتان تیم بود. اولین کسی که در زمین ورزش قائمشهر شعارهای انقلابی را با صدای بلند سرداد، شهید صادق مزدستان بود.در جبهه جنگ نیز بنیانگذار دعای توسل بود.

جنازه شهید صادق مزدستان در گلزار شهدای قائمشهر به خاک سپرده شد. شش ماه بعدبرادرش علی مزدستان در نیمه سال 1362 در منطقه عملیاتی پنجوین به شدت مجروح شد و یک چشم و بخشی از استخوانهای کاسه چشم دیگرش را از دست داد. یک سال بعد برادر دیگرش منوچهر در عملیات الفجر 6 در منطقه عملیاتی چیلات در اسفند ماه 1363 بر اثر انفجار شهید و بدنش متلاشی شد تا در درگاه الهی جاوید الاثر با شد.

خاطرات:

سردار مرتضی قربانی:

من شبها بعد از نماز مغرب و عشاء صادق مزدستان را به اتفاق چند نفر برای شناسایی می فرستادم. چند بار هم به همراه آنها رفتیم. او در کار بسیار ظرافت و دقت داشت و برای شناسایی یک قدمی سنگر نگهبانی عراقی ها می رفت. وقتی رمز عملیات محرم گفته شد سه تا چهار دقیقه بعد سنگرهای عراقی را فتح کرد و فریاد اللّه اکبرش بلند شد. وقتی با بی سیم تماس گرفتیم، گفتند مزدستان خودش با نیروهای عراقی می جنگید. فکر می کنم اولین کسی که وارد سنگر عراقی ها شد مزدستان بود. گردان صاحب الزمان (عج) به فرماندهی مزدستان یکی از بهترین گردانهای لشکر 25 کربلا بود که در عملیات محرم درخشید.

خواب امام زمان قبل ازعملیا ت از زبان سردار احمد محمودی:

روز قبل از عملیات یکی از برادران، امام زمان (عج) را در خواب دیده بود که به او فرمود: «چون گردان شما به نام صاحب الزمان است من خود فرماندهی آن را در عملیات به عهده دارم.» مزدستان چنان به موفقیت در عملیات اطمینان داشت که گویی خود خواب امام زمان (عج) را دیده است. در عملیات محرم مزدستان و گردان صاحب الزمان (عج) موفق ترین عمل کننده ی عملیات بودند.

فرازی از وصیت نامه سالک الی الله

ما پیروان علی (ع) هستیم که امروز خداوند این منت را بر ما نهاد و در آزمایش الهی سربلندمان کرد. آری پیروان همان علی (ع) هستیم که در مقابل ظلم و ستم ساکت ننشست و علیه ظلم قیام کرد. وقتی که پیرو علی (ع) باشیم نمی توانیم ساکت بنشینیم تا اسلام در خطر بیفتد و غارتگران قرن به مملکت اسلامی تجاوز کنند. من به جبهه حق علیه باطل می روم تا بتوانم دینم را نسبت به اسلام و انقلاب ادا نمایم

ای مادر عزیز! در این راه آنقدر مقاومت خواهم کرد و شکنجه خواهم کشید و حتی حرفهایی از این کوردلان خواهم خورد تا این که لیاقت آن را پیدا کنم تا با آخرین وسیله بدنم که خونی در رگهایم جاری است انقلاب اسلامی را به تمام جهان صادر کنم. اگر در این جنگ پاهایم قطع گردد با دست و اگر دستم قطع گردد با زبانم و اگر زبانم قطع شود با چشمم و اگر چشمم از کاسه درآید با آخرین وسیله بدنم که خونی در رگهایم جاری است انقلاب اسلامی خود را به رهبری قائد اعظم امام خمینی به تمام جهان صادر می کنم. خون خود را می دهم و شما بازماندگانم پیام خون مرا بدهید . . .

مادرم اگر من شهید شدم شما شال عزا بر سر مگذار، جشن بگیر و خوشحال باش که رسالت مادری خود را خوب انجام دادی .روی قبرم پرچم سبز لا الا اله الا اللّه بگذارید تا دشمنان کوردل و زبون ما رسوا شوند. می دانم اگر سر بریده ام را هم برایت بیاورند به جبهه های نبرد پرتاب می کنی. بر مزارم همچون زینب (س) استوار و مثل کوه محکم باش و در مقابل مشکلات درونی بیشتر مقاومت کن و پیرو این آیه باش که می فرماید : انا للّه و انا الیه راجعون. آری مادرم حلالم کن که من به خدا پیوستم . . .

ای خواهرانم شما باید زینب (س) را الگوی خود قرار دهید و با حجاب خود پیام خون مرا بدهید . .

ای امت مسلمان ایران! بدانید که هر قطره خون شهدا دارای پیامی است و بر شماست که پیام خون را به جهانیان برسانید و اسلام را با رسالت سجاد گونه تان صادر کنید. به شما مژده می دهم که با داشتن جوانانی عاشق در راه خدا که جان شیرین خود را در کف نهاده اند و هر لحظه در انتظار شهادت به سر می برند ما شکست نخواهیم خورد. چون نیروی الهی در وجود رزمندگان ما است. آموزگار آنها سالار شهیدان اباعبداللّه الحسین (ع) می باشد که چگونه مردن را چه خوب آموخت و از این رو اسلام مستحکم تر و پابرجاتر خواهد ماند. پس اسلام پیروز است چون عاشق دارد . صادق مزدستان

آثار ودستنوشته های شاگرد اول مکتب خمینی

برادرم! وقتی تابوتم از كوچه‌ها می‌گذرد مبادا كه به تشییع من بیایی وقت تنگ است به جبهه برو تا سنگرم خالی نماند.

در دفترچه یادداشت او آمده است :

هر گاه دلم هوای بهشت می کرد از فراز خاکریز افق را می نگریستم

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.