سه شنبه 7 آذر 1391 | 12:52
نجوایی با شهدا در ظهر عاشورای ۹۱ فکه
نجوایی با شهدا در ظهر عاشورای ۹۱ فکه
اینجا فکه است. نقطه صفر مرزی. یعنی بیابان!...داد بزنی، شکوه کنی، غریب باشی، ناله کنی… «حسین» صدایت را می شنود...

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت

آنچه در زیر می خوانید، متنی است که توسط حسین قدیانی در چهاردهمین مراسم ظهر عاشورای فکه در مقتل شهدای عملیات والفجر مقدماتی خوانده شد.

سلام بر حسین (ع). سلام بر عاشورا. سلام بر کربلا. سلام بر فکه. سلام بر والفجر مقدماتی که خودش معجزه خون و شکست و مظلومیت بود، اما اعجاز «فجر ۵» را گمانم در خواب هم نمی دید… و سلام بر شهدا.

اینجا همه اش فکه است، اما اینجا که شما نشسته اید؛ قتلگاه، فکه ترین دیار شهداست. کربلای ماست. و اینجا بود که «فجر ۵» پا گرفت. به یمن همین استخوان ها. همین خاک و خون. اینجا هر روز کربلاست؛ امروز بیشتر! اینجا هر روز عاشوراست؛ امروز بیشتر!

اینجا روزگار، گذر سالیان، ابر و باد و مه و خورشید و فلک، باران، خاک و بی معرفتی های ما، اربا اربا کرد استخوان های بچه ها را. مجنون فراموش کار بودیم. یادمان رفت لیلا را. تا آن پیکرهای رشید، تبدیل به ۴ تکه استخوان شوند، خیلی طول کشید. اینجا دیگر به تفحص نیازی نیست. تا دست در خاک کنی، می شنوی بوی کربلا را. اینجا ثانیه ها بوی عاشورا می دهد. زیر نم نم بارانی که ظهر عاشورا نبارید، استشمام کنید علقمه را. اینجا دقیقه ها، دغدغه کربلا دارد. اینجا سنگر، هنوز هم سنگ حسین (ع) را به سینه می زند. خوب گوش کنید صدای بچه ها را؛ «هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله». اینجا خاک غیرت دارد. رمل در اینجا حرف می زند با آدمی. اینجا خاک و خون به هم تنیده شده. اینجا آسمان ابری است. اینجا به جای باد، شهدا بر ما می وزند. اینجا به جای نور، پیشانی شهدا منشا روشنایی است. های شهدا! برخیزید و الا باز هم «الان انکسر ظهری» می گوید حسین (ع). و عن قریب است دستان «ابالفضل» بر زمین بیفتد. های شهدا! دست ما خالی است. لطفا کمک دهید سیدالشهدا را. ارباب تنها شده. فقط «زینب» مانده. جمله بسیجیانش، یا به شهادت رسیده اند یا دارند به شهادت می رسند. از «مسلم» تا «قاسم». از «حر» تا «حبیب». فی الحال شاید «علی اکبر» به میدان رفته باشد.

… آه! چند خط بالاتر «علمدار» زنده بود، اما کمی دیر کرده «ساقی». به جز «سکینه» پشیمان، حرم رسول خدا تشنه است. از پدر، سراغ عمو می گیرد. شاید الان دیگر افتاده باشد هر ۲ دست «عباس». های شهدا! تا بر سینه خورشید ننشسته اند، و سر از بدن عشق نبریده اند، برخیزید و کاری بکنید. چشم امید ما به دست شماست. سیدالشهدا تنهاست. ما تاب اشک «رقیه» را نداریم. تا نسوزانده اند خیمه را، از اینجا به کربلا بروید. های شهدا! برخیزید. می ترسم دیر شود. و به ازای هر کلمه، تیر دیگری سینه ارباب را نشانه رود. می ترسم آخر نوشته ام، «قلم» باشد، اما «علم» نباشد. «علمدار» نباشد. ما باشیم و حسین (ع) نباشد. های شهدا! برخیزید. یک دقیقه هم «رقیه» دیرتر یتیم شود، یک دقیقه است. ما به همین راضی ایم. ما از غروب امروز می ترسیم. و آنقدر توان نداریم، ایمان نداریم که زیبا ببینیم خرابه های شام را. های شهدا! گوش ما کر شده! نمی شنود ندای حنجره را. مگر همین ۴ تکه استخوان شما، مانع خنجر و خورشید شود. های شهدا! برخیزید. رمل های فکه را ببرید کربلا. «هل من معین» یعنی کربلا، فکه را صدا می زند. آهای والفجر مقدماتی! عاشورا تنهاست. میثم میثم عمار! افتاد هر ۲ دست علمدار. های شهدا! حسین (ع) تنهاست.


«عکس نگاری های فکه چهاردهم»

این تصویر احسان محمدحسنی است. جوانی که به همت او، و عزم دوستان خوبش، چهارده سال دوام داشته مراسم ظهر عاشورای فکه. شوخی نیست! من نمی دانم پایان مراسم بارانی امسال، و کلا این ۱۴ سال، کسی، وزیری، وکیلی، نماینده ای، آدم کله گنده ای، اصلا عضوی از اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، از احسان، برادرش میثم، علیرضا کوهفر ملقب به مادر بچه ها، حسین دلاوری، حاج آقای خیرالامور و پسر و دامادش جواد، حاج سعید قاسمی، حاج قاسم صادقی، گلعلی بابایی نویسنده «همپای صاعقه»، جانباز شوخ طبع دفاع مقدس؛ مجتبی اسلامی منش، معروف به طویل، حاج حسین یکتا، سهیل کریمی مستندساز، علی اسماعیلی، مهدی جعفری، میثم رشیدی مهرآبادی، همت مخلص و… تشکری کرده یا نه. اما آنقدرش که من می دانم، شهدا آخر مرام اند. بچه هایی که اسم شان رفت، نیز بچه هایی که نام شان از قلم افتاد، به علاوه همه کسانی که در این مراسم ۱۴ ساله شرکت کرده اند، جملگی می توانستند عاشورا در همان بلاد خویش باشند و خیلی راحت تر بگذرانند عاشورا را. گمانم برای شهدا ۱۴ گام عاشورایی برداری، برایت کیلومترها می دوند. این دنیا و آن دنیا. پس احسان جان! اگر دیروز در خواب هم نمی دیدی این مراسم ۱۴ ساله شود، حتم کن شهدا از همه بچه ها تشکر کرده اند. اگر نبود تشکر شهدا، هرگز این همه پر و بال نمی گرفت ظهر عاشورای فکه. هر جا برای شهید کار کنی، خودشان دست می گیرند کار را. و کمک می کنند. دروغ بزرگی است که عده ای می گویند؛ رئیس جمهور، رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی است. رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی، خون شهداست. و آن مادر شهیدی است که حتی روی ویلچر هم تنها نمی گذارد شهدای مقتل الشهدای فکه را. من البته رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی انقلاب اسلامی را گفتم، و الا در جمهوری اسلامی، مردم اگر به گودرز رای بدهند، آقای گودرز می شود رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی جمهوری اسلامی!!

عکس زیر را اما همه می شناسند. حاج سعید قاسمی. جایی که حاجی دارد سخنرانی می کند، محل شهادت سید مرتضی آوینی است. نرسیده به قتلگاه فکه. این عکس را خودم گرفتم و اگر اینجا گذاشته ام، بنا به دغدغه ای است. زمزمه ای می شنوم این روزها؛ «تکراری شده سخنان حاج سعید!» اولا؛ از حاج سعید و سخنانش تکراری تر؛ خداست، سیدالشهداست، خون شهداست، عاشوراست، فکه است. اما هر وقت «همت» برای ما تکراری شد، «حاج سعید» هم می شود! بگذریم که ما از حاج سعید، عطر «حاج احمد» می شنویم. برای ما حاج سعید، ظهر عاشورا ۲ بار و ۲ جا سخنرانی می کند. باری قتلگاه و باری معراج آوینی. پس تا هر وقت رمل های تکراری فکه هست، حاج سعید هم زنده است. برای ما حاج سعید، تکرار شهداست. کجا این تکرار، تکراری می شود؟! آن دم که حاج سعید، هوای ما را، من و ما و شما را دارد، انگار سایه شهدا بر سر ما بلند است. این اعتقاد ماست. حاج سعید، روحیه ماست. جلوتر از ما سینه می زند. زودتر از ما گریه می کند. باحال تر از ما دم می گیرد. و هنگام متن خوانی ما، هوای نوشته را با اشک های بلندش دارد. ما از آن رو عاشق حرف های تکراری حاج سعید هستیم که می بینیم وصیت نامه شهدا هم تکراری است. آن روز ما گله می کنیم از حاج سعید، که در سخنرانی هایش، فکه تکرار نشود. «احمد» تکرار نشود. «سیلی» تکرار نشود. «ساعت همت» تکرار نشود؛ «بسیجی! مچ دستت را نگاه کن. دیر بجنبیم وقت تمام می شودها!» لیکن ثانیا؛ آنچه برای ما تکراری به معنای حال بهم زن شده، آقای عالیجناب است به همراه آقازاده هایش. اح اح از این تکرار. تکراری به معنای حال بهم زن، نازهای خاتمی قبل از هر انتخاباتی است. آنچه برای ما تکراری شده نفاق است. خاتمی منافق را به ده صلاحیت راه نمی دهند، سراغ کدخدای ریاست جمهوری را می گیرد!! برای ما قیافه جناب حسن روحانی تکراری شده. البته معذرت می خواهم ها! اما حقیقتی است که گفتم. من تازه از فکه برگشته ام. تا زبانم سرخ است، بگذار حرفهایم را بگویم. «آقا» در خراسان شمالی، مکرر در مکرر مشغول سخنرانی است و آن وقت، حسن روحانی گرا را می دهد و می گوید؛ «مردم از سخنرانی خسته شده اند»! همین جناب هنگام عزاداری های بیت، نفر چندم کنار دست «آقا» می نشیند! آقای قاضی القضات عزیز! اگر بگویم؛ «حال ما را نفاق دارد بهم می زند، نه حاج سعید»، وبلاگم را فیلتر نمی کنی؟! باور کنید آنچه برای ما تکراری شده، قیافه این حضرات نامزد سر خود است که مثل کنه به هر انتخاباتی چسبیده اند! انگار ناف بعضی ها را با پوستر بریده اند! اگر حاج سعید، فکه را تکرار می کند و عده ای خود را؛ آنچه خسته کننده شده برای ما، از خودراضی های اهل سیاست اند. چند وقت پیش عکسی از محسن رضایی دیدم، با فلان قهرمان زیبایی اندام!! یعنی این جماعت تکراری، از رای بروسلی هم نمی گذرند!! حاج سعید اما متعلق به جبهه های سیاسی نیست. او فقط باید جبهه فکه را تکرار کند.

برای من، قهرمان زیبایی اندام جانباز مجتبی اسلامی منش است. جوراب آن پای مصنوعی آدم سوراخ باشد، عیبی ندارد. سوراخ های اخلاص آدمی تکراری باشد، واویلاست. جانباز به این شوخ طبعی ندیده ام. نمی دانم سپاهی است یا نه، اما گاهی اوقات واقعا ۳ پایی می شود! یک پا؛ اون پا سالمه! یک پا؛ پای مصنوعی اش! و یک پا هم، اون پایی که از ران به پایین قطع، و اغلب روی ویبره است! در این محاسبه البته پای عصا را درز گرفتم! به آقا مجتبی «ع» علمدار که می گویی، بنا می کند گریه. متنم که تمام شد، رفتم پیشش. گفتم: کجای متنم اشکت را درآورد؟! گفت: اینجا هر روز کربلاست؛ امروز بیشتر!

اینجا فکه است. نقطه صفر مرزی. یعنی بیابان! خوب به انبوه جمعیت نگاه کنید! اینجا خبری از صدا و سیما نیست. خبری از شورای عالی انقلاب فرهنگی نیست. خبری از بنیاد شهید نیست. خبری از وزارت ارشاد نیست. خبری از مجلس و دولت و قوه قضائیه نیست. خبری از نامزدهای انتخاباتی نیست. خوب به انبوه جمعیت نگاه کنید! اراده های انقلاب اسلامی، برای دفاع از خون شهدا، هیچ احتیاجی به اداره های جمهوری اسلامی ندارند. اینجا فکه است. لب مرز. داد بزنی، شکوه کنی، غریب باشی، ناله کنی… «حسین» صدایت را می شنود؛ «آقا جان! می شود از باران بخواهی فعلا نبارد؟ مراسم ما فدای سرتان… آب، خراب می کند روضه رباب را».

فرهنگ نیوز

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.