شنبه 2 دی 1391 | 17:39
از حضور قاچاقی در جبهه تا فرماندهی
از حضور قاچاقی در جبهه تا فرماندهی
آوردگاهی که هشت سال دفاع مقدس در آن شکل گرفت، در حقیقت همان آوردگاه ارزش‌های انسانی است که هرگز از ایمان جدا نیست...

 

 به گزارش پایگاه اطلاع رسانی" بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت "

آوردگاهی که هشت سال دفاع مقدس در آن شکل گرفت، در حقیقت همان آوردگاه ارزش‌های انسانی است که هرگز از ایمان جدا نیست.ابعاد مختلف این آوردگاه با ایثار، جهاد و فداکاری شهدا و رزمندگان در هر زمان و مکانی ادامه یافت تا بعد از گذشت 32 سال از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران،اقشار مختلف جامعه را به این واقعه بزرگ تاریخ معاصر ایران پیوند دهد.

روایت ایثار و شهادت «سنگرسازان بی‌سنگر» نیز در این آوردگاه که جست‌وجو گرانی را در مسیر «توانستن» بودند،بر پیشانی تاریخ ثبت کرد و نشان داد که در خطرناک‌ترین شرایط نیز می‌توان با سپر ایمان و سلاح شهادت، دشمن را مغلوب اراده‌های پولادین کرد.

مدرک شناسایی نداشتیم

سردار «محمد موحدخواه» که در دوران هشت سال دفاع‌مقدس فرماندهی «قرارگاه نجف» جهاد سازندگی را عهده‌دار بوده است، درباره چگونگی حضورش در جبهه، فعالیت‌های قرارگاه‌های جهادسازندگی و ابتکاراتی که در آن دوران، اعضای جهاد سازندگی خلق کرده‌اند، می‌گوید: سال 1359 که جنگ تحمیلی آغاز شد من دانشجوی رشته زمین‌شناسی دانشگاه اصفهان بودم و در کنار تحصیل، در آموزش و پرورش استان اصفهان نیز فعالیت می‌کردم.در حالی که تنها چند روز از آغاز جنگ گذشته بود،با سه تن از پسرخاله‌هایم تصمیم به حضور در جبهه را گرفتیم و عصر همان روز نیز بدون اینکه مدارک شناسایی‌مان را برداریم، با اتوبوس به اهواز رفتیم.

به اهواز رسیدیم. از یکی پرسیدیم «که چگونه می‌توان به ماهشهر رفت؟»، گفت: «باید به فلکه چهارشیر بروید؟» سوار تاکسی شدیم. راننده آن تاکسی به رادیو عراق گوش می‌داد. اوضاع شهر بسیار نابسامان بود و برای برقرای امنیت در جاده‌ها، ایستگاه‌های بازرسی و گشت ایجاد شده بود. چندین بار به دلیل اینکه مدارکی همراهمان نبود، نگه‌مان داشتند تا اینکه در جاده «ماهشهر- رامهرمز» اجازه ندادند که حرکت کنیم. یکی از دژبانان ایست بازرسی ما را شناخت. او از اهالی نجف‌آباد اصفهان بود و اجازه داد تا به راهمان ادامه دهیم.

قاچاقی به آبادان رفتیم

قرار بود در ماهشهر به دبیرستانی که رزمندگان جهاد سازندگی استان اصفهان در آن جا مستقر بودند، برویم. گویا ماهشهر دو دبیرستان بیشتر نداشت. هنگامی که به اولین دبیرستان رفتیم، کسی در آنجا نبود و بچه‌های جهاد سازندگی اصفهان در دبیرستان دیگری بودند. به آنجا که رسیدیم خودرو مینی‌بوسی آماده حرکت به سمت اسکله ماهشهر بود تا رزمندگان از آنجا به آبادان بروند. ما نیز به همراه رزمندگان جهاد سازندگی اصفهان به اسکله رفتیم اما

به دلیل اینکه مدارکی همراهمان نبود به عنوان خدمه لنج در طبقه پایین آن پنهان شدیم و به صورت قاچاقی به آبادان رفتیم.

رزمندگان جهادسازندگی همه‌کاره بودند

وقتی به آبادان رسیدیم کم‌کم متوجه شدیم که نیازمند چه امکاناتی هستیم تا آنها را برطرف کنیم. بنابراین هر لحظه که احساس نیاز می‌شد رزمندگان جهاد سازندگی وارد عمل می‌شدند و از هیچ کمکی دریغ نمی‌کردند. از ایجاد خاکریز، تعمیرات ماشین‌آلات و ادوات جنگی،حفر کانال،غذا پختن و توزیع لباس گرفته تا فعالیت‌های پزشکی، ساخت سایت موشکی،بیمارستان و غیره را انجام می‌دادیم.

به هر حال در سال اول جنگ، آنچه که در آبادان بیش از هر چیزی نمود داشت، «پشتیبانی» بود. در آبادان یگان‌های ارتش حضوری منسجم داشتند. سپاه نیز پراکنده حضور داشت.

باند فرودگاه آبادان را هم با سیمان لکه‌گیری کردیم

نیروهای مردمی و «ستاد جنگ‌های نامنظم شهید چمران» نیز در منطقه آبادان حضور داشتند. ساختمان اداره آب و برق خرمشهر که نزدیک به فلکه «جزیره مینو» بود، مقر بچه‌های جهاد سازندگی به حساب می‌آمد. در اولین شب حضورم در آبادان بدون آنکه تجربه‌ای داشته باشم، به همراه دوستانم به «فیاضیه» رفتیم تا خاکریزی را احداث کنیم. دو یا سه شب بعد از آن نیز به طرف «کارخانه شیر پاستوریزه» رفتیم تا در آنجا نیز برای جلوگیری از پیشروی دشمن خاکریزی ایجاد کنیم. همچنین باند فرودگاه آبادان را هم با سیمان لکه‌گیری کردیم و چاله‌های آن را گرفتیم. در بازسازی باند فرودگاه دو تن از دوستانم شهید شدند.

تاسیس اتاق فکر جنگ

چندماه از آغاز جنگ می‌گذشت. حوالی پل خرمشهر،بچه‌ها مشغول حفر کانال بودند. آن زمان احساس می‌کردیم که دیگر تا دو ماه آینده تکلیف جنگ مشخص می‌شود و خاتمه می‌یابد، اما اینگونه نشد. بنابراین

جهادسازندگی که در سمت و سوی رفع نیازها حرکت می‌کرد اتاق فکر جنگ را تاسیس کرد که ضرورت‌های دفاعی جنگ در آن عنوان می‌شد

و پس از تحلیل و بررسی‌هایی علمی، برای انجام آن اقدام می‌کردیم. علاوه بر این، در مواقع ضروری نیز نیروهای جهاد سازندگی اسلحه به دست می‌گرفتند و در قالب یک گردان رزمی فعالیت می‌کردند.

تشکیل نخستین نیروی زرهی مردمی ارتش

در اوایل جنگ قصد داشتیم که در خط مقدم سنگر بسازیم. اما آتش دشمن اجازه نمی‌داد؛ بنابراین باید ارگان‌های دیگر ادوات و ماشین‌آلات نظامی مانند تانک و نفربر در اختیارمان قرار می‌دادند اما این ماشین‌آلات نظامی تنها جوابگوی یک نهاد بود و نمی‌شد مقطعی در اختیار جهاد قرار گیرد. طولی نکشید که حدود 50 تن از بچه‌های جهاد سازندگی را به آقای «جعفرزاده» که فرمانده یکی از گروهان‌های ارتش بود، معرفی کردیم تا به آن‌ها کار با تانک و نفربر را آموزش بدهد. بدهد. این گروه از بچه‌های جهاد در حقیقت نخستین نیروی زرهی مردمی ارتش بود که فعالیت می‌کرد.

گردان زرهی جهاد سازندگی

نیروهای جهادسازندگی توانستند با به غنیمت گرفتن تعدادی تانک‌ و تجهیزات از نیروهای عراقی، خود را تجهیز کنند.

پس از عملیات شکست حصر آبادان (ثامن‌الائمه(ع))، جهاد سازندگی دارای گردان زرهی شد. این سازمان در عملیات «الی بیت‌المقدس» تماما در اختیار سپاه قرار گرفت. همچنین این گردان در عملیات« طریق‌القدس» و فتح سوسنگرد نیز کاملا سازمان یافته شده بود. در آن زمان «سردار مرتضی قربانی» فرمانده «تیپ 25 کربلا» بود. بیشتر نیروی انسانی این تیپ از رزمندگان استان اصفهان بودند. جهاد سازندگی اصفهان نیز مهندسی لشکر 25 کربلا را بر عهده گرفت به گونه‌ای که مهندسی جبهه «دهلاویه» بر عهده جهاد سازندگی اصفهان بود.

آب‌بازی نیروهای عراقی

هرچه زمان می‌گذشت، جهادسازندگی به سمت و سوی مهندسی گرایش پیدا کرد. در آن زمان، جنگ در بخش‌های مهندسی ضعیف بود. بعد از عملیات‌های «طریق‌القدس و الی بیت‌المقدس» نیازهای تخصصی‌تر بیشتر به چشم می‌آمدند. البته کارهایی مانند جابجایی رزمندگان را با خودرو «کمپرسی» هم انجام می‌داد چون اتوبوس برای این جابجایی ناامن بود و نمی‌توانست در بیابان کارکرد خوبی داشته باشد.

آن زمان که عراق بازی با آب را شروع کرد و تمام آب «هور» را به سمت نیروهای ایرانی منحرف کرد، بچه‌های جهادسازندگی بعد از انجام محاسبات زمین‌شناسی و عمرانی توانستند با حفر کانالی، تمام آب آن را از دشت جمع و به رودخانه کارون هدایت کنند. تاکتیک جنگ با آب را به خوبی می‌دانستیم و از همین نعمت خدایی و طبیعت علیه دشمن استفاده می‌کردیم.

جهادسازندگی در عملیات‌ها

از «عملیات فجر مقدماتی» به بعد، سازمان‌های استانی جهادسازندگی به گردان و تیپ مهندسی تبدیل شدند و حالت تشکیلات رزمی به خود گرفتند. اگرچه از نظر نظامی، شبیه گردان‌های ارتش و سپاه نبودند اما همین‌ها در عملیات‌ها تبدیل به تیپ و لشکر می‌شدند. این گردان‌ها در هر عملیات وسعت می‌یافتند و تمام مسئولیت‌ها را برای ایجاد زیرساخت عملیات‌ها که توسط یگان‌های ارتش و سپاه انجام می‌شد، فراهم می‌کردند و پس از آن دوباره جمع می‌شدند و به عنوان یک سازمان رزمی مهندسی وظایف خود را انجام می‌دادند. بعضی از استان‌ها مانند اصفهان، خراسان، آذربایجان و تهران تا سه یا چهار گردان سازمانی نیرو داشتند. سازمان زرهی جهادسازندگی اصفهان بعد از گذشت مدتی از فعالیتش، تا پایان جنگ در اختیار «لشکر8» نجف قرار گرفت.

تشکیل قرارگاه‌های جهادسازندگی

به موازات سازماندهی و شکل‌گیری قرارگاه‌های مشترک، در کنار آن‌ها قرارگاه‌های جهاد نیز شکل گرفتند. بعد از عملیات‌های «ثامن‌الائمه و طریق‌القدس» قرارگاه‌های «کربلا، نجف و حمزه» شکل گرفتند. مدتی بعد نیز قرارگاه «نوح» ایجاد شد. با توجه به اهمیت جنوب کشور، عمده گردان‌های جهاد سازندگی در جبهه جنوب متمرکز بودند و بعد از آن در مناطق غرب و شمال‌غرب کشور. حوزه فعالیت «قرارگاه کربلا» از منطقه «چنگوله تا فاو» بود. قرارگاه نجف نیز از چنگوله تا خط مرزی مریوان و ارتفاعات «ته ته» بود. همچنین «قرارگاه حمزه» از مریوان تا شمال «پیرانشهر» را پوشش می‌داد. گردان‌هایی از استان‌های سمنان، همدان، چهارمحال و بختیاری، آذربایجان‌غربی و زنجان نیز در این قرارگاه وظایفی را برعهده داشتند.

سردار «محمد موحدخواه» ایستاده از راست نفر دوم

تا سال 1365 و عملیات «کربلای 5» در جنوب فرمانده گردان مهندسی بودم.

بعد از عملیات کربلای 5 ، فرمانده قرارگاه «قدس» شدم. این قرارگاه، قرارگاه کمکی در کنار «قرارگاه کربلا» بود. در پایان سال 65 ، فرمانده قرارگاه مهندسی «نجف» شدم و به دنبال آن برای انجام وظیفه به استان کرمانشاه رفتم.

در این قرارگاه، گردان‌هایی از استان‌های خراسان، ایلام، کرمانشاه، لرستان و آذربایجان را در اختیار داشتیم.

سنگرسازان بی‌سنگر

در غرب کشور، بیشتر فعالیت‌ها به دلیل کوهستانی بودن منطقه و صعب‌العبور بودن راه‌ها به جاده‌سازی منتهی می‌شد. اما در جبهه جنوب به دلیل دشت بودن منطقه و نبود هیچ عوارض طبیعی که بتوان در پشت آن پناه گرفت،سنگرسازی در اولویت قرار داشت. یکی از دلایلی که باعث شد امام خمینی(ره) به بچه‌های جهاد سازندگی «سنگرسازان بی‌سنگر» بگویند نیز همین ساخت خاکریزها بود. خاکریزهایی که رزمندگان بدون داشتن سنگری که در پشت آن از جان خود محافظت کنند، آنها را ایجاد می‌کردند.

انهدام اولین جنگنده «میگ 25» عراق

همانطور که گفتم جهاد فعالیت‌های دیگری را هم انجام می‌داد. به عنوان مثال،

در سال 63 برای اولین بار به واحد مهندسی ما مأموریت دادند که در «جزیره خارک» سایت موشکی «هاگ» را ایجاد کنیم چرا که جنگنده‌های عراق بارها سکوهای نفتی این جزیره را بمباران کرده بودند.

این سامانه موشکی از آنجا که در آن سال‌ها پیشرفته‌ترین موشک زمین به هوا به حساب می‌آمد،توانست اولین هواپیمای جنگنده «میگ 25» عراق را منهدم کند. ساخت این سایت موشکی در شرایط عادی حداقل شش ماه به طول می‌انجامد اما در شرایط حساس جنگ، ما می‌توانستیم ظرف یک یا دو هفته آن را بسازیم.

ورود به عرصه موشک‌سازی

اواسط جنگ، جهاد سازندگی متوجه شد که باید در عرصه موشک‌سازی گام‌هایی بردارد.

بنابراین شاخه موشکی جهاد را راه‌اندازی کردیم و در سال 65 موشک‌های دوربردمان را به تولید رساندیم و بعد از پایان یافتن جنگ تحمیلی تمامی اطلاعات موشک‌سازی را در اختیار وزارت دفاع قرار دادیم. همچنین تعدادی از نیروهای‌مان که تمایل داشتند در وزارت دفاع انجام وظیفه کنند، در آنجا ماندند و برای پیشرفت کشور خدمت کردند. عده‌ای دیگر نیز در تلاش بودند تا خلاءهای علمی کشور مانند ساخت نیروگاه و توربین‌های برق را پر کنند.

فکر می‌کردند عناصر جهادسازندگی بی‌سواد هستند

یکی از مظلومیت‌های جهادسازندگی در دوران هشت سال جنگ تحمیلی این بود که دیگران فکر می‌کردند عناصر جهادسازندگی عمدتا بچه‌های روستایی و بی‌سواد هستند، در صورتی که عمده آن‌ها دانشجویان تحصیل کرده در دانشگاه‌های مطرح ایران بودند.

شهیدانی چون «ابوالقاسم محبتی، عرشی، ایزدی،احمد محبتی،تاجیان و تختی». بنابراین،هسته متفکر جهادسازندگی دانش و علم بنیان بود و هر کسی با توجه به توانایی‌های علمی و فنی در قسمتی انجام وظیفه می‌کرد. اما در برخی از استان‌ها که دانشگاه نبود قاعدتا سطح علمی آن استان نیز پایین بود. از سال 59 تا 63 که انقلاب فرهنگی شروع شد و دانشگاه‌های کشور تعطیل شدند، رزمندگانی که از جبهه به شهرهایشان بازمی‌گشتند با هم دانشگاهی‌هایشان در ارتباط بودند و همین باعث می‌شد تا بار علمی و توان علمی جهاد در دانشجویان نیز گسترش شود و آن‌ها نیز جذب جهاد شوند. بیشتر بچه‌های جهاد که دانشگاه را نیمه‌کاره رها کردنده بودند با پایان جنگ به دانشگاه رفتند و به تحصیل ادامه دادند. آنهایی هم از سال 65 جانباز و مجروح شده بودند و دیگر نمی‌توانستند به جبهه بیایند، درس خود را ادامه دادند.

حماسه هور

هرچه جنگ ادامه می‌یافت،شیوه‌های اتخاذ شده برای مقابله با دشمن پیچیده‌تر می‌شد. در جنوب کشور بحث عبور از «هور» و رودخانه‌ها مطرح بود و در غرب، شکافتن دل کوه و جاده‌سازی. تمام این کارها باید به صورت پنهانی انجام می‌شدند. بعد از «عملیات خیبر» برای عبور از آب از قایق استفاده کردیم. حتی در زمان اجرای عملیات نیز مجبور شدیم از «هاور کرافت» (قایق کشتی)بهره‌مند شویم.

خدا شهید «پورسعیدی» را که یکی از نیروهای فنی مهندسی جنگ بود، رحمت کند. این شهید که کارشناس فنی و از بچه‌های آذربایجان بود «پل خیبر» را طراحی کرد. توانست با «یونولیت» و «فوم» و نبشی‌های فلزی، مقاومت سازه‌ای پل را افزایش دهد و بعد آن را به طول 20 کیلومتر روی هور پهن کند.

ساخت پل‌های متحرک

در منطقه «فاو»(منطقع عملیاتی والفجر8) شرایط آب و شدت جریان آن متفاوت بود. بنابراین شکل سازه تغییر کرد و تکامل یافت اما باز هم جوابگوی نیازها نبود. در آن زمان بود که بحث پل‌های متحرک را مطرح کردیم. «مهندس شیرزن» از بچه‌های سپاه خیلی پیگیر ساخت آن بود. با استفاده از صفحه‌های توخالی به نام «دوبه» که داخل آن را از فوم و یونولیت پر می‌کردند، براس ساخت پل متحرک استفاده کردیم. در دو طرف رودخانه سیم بکسل وصل کرده بودیم و با موتور تراکتور این پل روی سطح آب رودخانه به حرکت درمی‌آمد. لاستیک‌های تراکتور را بیرون درآورده بودیم و هرگاه دنده یک می‌زدیم پل به جلو حرکت می‌کرد و دنده عقب نیز پل را به محل قبل خود بازمی‌گرداند.

اروند وحشی را چگونه مهار کردیم؟

از آنجایی که این پل از بالا به شکل یک نقطه روی «هور» دیده می‌شد، دیگر هواپیماهای دشمن نمی‌توانستند آن را به راحتی هدف بگیرند. اگر هم آن را می‌زدند از پل‌های پیش ساخته جایگزین می‌کردیم. چنین نو‌آوری‌هایی باعث خلق حماسه ساخت « پل بعثت» شد. همان پلی که در عرض رودخانه «اروند» وحشی ایجاد شد. سازه اصلی آن را لوله تشکیل می‌داد. اما همین نصب و جایگزین کردن لوله‌ها بسیار دشوار بود چرا که جزر و مد آب و شدت جریان آن بسیار زیاد بود. بنابراین نیروهای متخصص جهاد با انجام محاسبات توانستند زمانی را که جزر و مد آب در حداقل‌ترین حالت خود قرار دارد، به دست بیاورند.

بعد از پایان جنگ، هنگامی که به دانشگاه بازگشتم یکی از استادانم که در خارج تحصیل کرده بود از من پرسید: «جهاد یعنی چه؟» به او گفتم که نمی‌توانم اکنون به این سوال جواب دهم. سپس چند روز بعد که او را دیدم گفتم: «جهاد یعنی ایمان داشتن به تعبیر واژه «توانستن».» چون در آن سال‌ها با وجود تمام تحریم‌ها و بحران‌ها، رزمندگان و دانشجویانی که به جبهه آمده بودند همواره در جستجوی رفع کمبودها بودند.

انتهای پیام/

بسیج نیوز

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.