به گزارش پایگاه اطلاع رسانی" بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت"
در روزهاي پاياني سال كه همه مردم به دنبال نوكردن وخانه تكاني هستند، عدهاي از رزمندگان لشكر ۳۱ عاشورا به ياد دو تن از فرماندهان غيور خطه آذربايجان شهيد حميد باكري و شهيد مهدي باكري دلهاي بهاري خويش را به عطر و نام و ياد شهيدانشان جلا ميدهند. آنچه در پي ميآيد تنها يادكردي است از اين فرماندهان غيور آذربايجاني، در ايام اسفندماه آسماني شدن حميد و مهدي باكري. (۶/۱۲/۱۳۶۲- ۲۵/۱۲/۱۳۶۳)
«پس از رسيدن خبر شهادت حميد، به ستاد لشكر عاشورا، گروه تعاون لشكر ميخواست به هر صورت ممكن، پيكر مطهر او را به عقب بازگردانند كه مهدي به آنها گفت: حميد هم مثل ساير رزمندگان است، وقتي پيكر ساير شهدا را آورديد بدن او را نيز به عقب منتقل كنيد. مهدي اجازه نداد علاقهاش به برادر باعث شود تا فرقي بين حميد و ساير رزمندگان بگذارد. اين اقدام مهدي، حميد را جاويدالاثر كرد و سال بعد نيز مهدي همچون حميد به ابديت پيوست و از خود جسمي بر جاي نگذاشت...»
در زلالي زندگي
حميد باكري در آذر سال ۱۳۳۴ در شهر اروميه چشم به جهان گشود. در سنين كودكي مادرش را از دست داد و دوران دبستان و سيكل و اول دبيرستان را در كارخانه قند اروميه و بقيه تحصيلاتش را در دبيرستان فردوسي اروميه به پايان رساند. به علت شهادت برادر بزرگش علي كه به دست رژيم خونخوار شاهنشاهي انجام شده بود با مسائل سياسي و فساد دستگاه آشنا شد. بعد از پايان دوران خدمت سربازي در شهر تبريز با برادرش مهدي فعاليت مؤثر خود را عليه رژيم آغاز كرد و خودسازي و تزكيه نفس شهيد نيز بيشتر از اين دوران به بعد بوده است. با تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در سال ۵۷ به عضويت سپاه درآمد. حميد در عمليات پاكسازي منطقه سرو و آزادسازي مهاباد، پيرانشهر و بانه نقش مهم و اساسي داشته و در آزادسازي سنندج با همكاري فرمانده عملياتي منطقه با استفاده از طرحهاي چريكي كمر ضدانقلاب وابسته و ملحد را در منطقه شكسته و باعث گرديد كه سنندج پس از مدتها آزاد شود. شهيد با فرمان امام مبني بر تشكيل ارتش ۲۰ ميليوني مسئول تشكيل و سازماندهي بسيج اروميه شد و در اين مورد نقش فعالانه و مؤثري ايفا نمود. با شروع جنگ تحميلي جهت مبارزه با بعثيون به جبهه آبادان شتافت و دو ماه بعد مراجعت نمود. مدتي در شهرداري به صورت افتخاري در سمت مسئول بازرسي مشغول خدمت گرديد و چون كار اداري نتوانست روح بزرگ او را آرام كند مجدداً عازم جبهه آبادان شد.
قدم به قدم تا شهادت
حميد براي مدتي از سوي جهاد سازندگي مسئوليت پاكسازي مناطق آزاد شده كردنشين در منطقه سرو را بر عهده گرفت. سپس به عنوان مسئول كميته برنامهريزي جهاد استان تعيين شد و چون در هر حال جنگ را مسئله اصلي ميدانست و ميانديشيد كه در جبهه مفيدتر است حضور دائمياش را در جبهههاي نبرد با صدام متجاوز از عمليات فتحالمبين شروع كرد، در عمليات بيتالمقدس فرمانده گردان تيپ نجف اشرف بود و با تلاشي كه نمود نقش مؤثري در گشودن دژهاي مستحكم صداميان در ورود به خرمشهر را داشت و بالاخره با لشكر اسلام پيروزمندانه وارد خرمشهر شد و بعد از عمليات رمضان براي فعاليت دائمي در سپاه پاسداران مصمم گرديد.
دوش به دوش برادر
عمليات موفقيتآميز «مسلمبنعقيل» يادآور صبوري و حماسهآفريني به عنوان مسئول خط تيپ عاشورا استقامتش در ارتفاعات سومار است. وي بر حسب شايستگي كه كسب كرد از طرف فرماندهي كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به عنوان فرمانده تيپ حضرت ابوالفضل(ع) منصوب شد. بعد از عمليات والفجر مقدماتي به عنوان معاون لشكر ۳۱ عاشورا راه مولايش حسين بن علي(ع) را ادامه داد. شركت در عملياتهاي والفجر ۱، ۲ و ۴ از افتخاراتش بود كه هميشه دوش به دوش برادران رزمنده بسيجياش در خطوط اول حمله شركت داشت و با خونسردي زيادي كه داشت هميشه فرماندهان زير دستش را به استقامت و تحمل شديد صحنههاي نبرد ترغيب مينمود و به آنها ياد ميداد كه چگونه با دست خالي از امكانات مادي در مقابل دشمن كه سراپا پوشيده از زره و پيشرفتهترين امكانات جنگي عصر حاضر ميباشد فقط با اتكا به ايمان و روش حسيني بايد جنگيد.
نقطه عروج
در عمليات فاتحانه خيبر با اولين گروه پيشتاز كه قبل از شروع عمليات بايد مخفيانه در عمق دشمن پياده ميشدند و مراكز حساس نظامي را به تصرف در ميآوردند و كنترل منطقه را در دست ميداشتند عازم شد و در ساعت ۱۱ شب چهارشنبه ۳ اسفند ۶۲ كه شروع عمليات خيبر بود با بيسيم خبر تصرف پل مجنون (كه به افتخارش پل حميد ناميده شد) در عمق ۶۰ كيلومتري عراق را اطلاع داد. پلي كه با تصرف كردن آن دشمن متجاوز قادر نشد نيروهاي موجود در جزاير را فراري دهد يا نيروي كمكي براي آنها بفرستد در نتيجه تمام نيروهايش در جزاير كشته يا اسير شدند و اين عمل قهرمانانه فرمانده و بسيجيهاي شجاعش ضمانتي در موفقيت اين قسمت از عمليات بود و عاقبت با دو روز جنگ شجاعانه در مقابل انبوه نيروهاي زرهي دشمن فقط با نارنجك و آرپيجي و كلاش ولي با قلبي پر از ايمان و عشق به شهادت خودش و يارانش در حفظ آن پل مهم جنگيدند و در همانجا به لقاءالله پيوسته و به آرزوي ديرينهاش ديدار سرور شهيدان امام حسين(ع) نائل آمد.
بجاست ياد شود از يار باوفايش شهيد مرتضي ياغچيان معاون ديگر لشكر عاشورا كه ادامهدهنده راه حميد بود و بعد از شهادت حميد سنگر او را پر كرد و عاقبت او هم بعد از دو روز مقاومت در سنگر حميد به شهادت رسيد. وي به مسئله ولايت يقين داشت و معتقد بود كه فقط با اين طريق ميتوان انسان شد و لا غير. انساني خالص بود به راستي كه شيعه علي(ع) بود، در همه حال خدا را ميديد و رضايت او را در نظر داشت و از من شيطاني فرار ميكرد. دعاي هميشگي او در نماز كه با التماس از خدا ميخواست «اللهم ارزقنا توفيق الشهاده في سبيلك»، در ششم اسفندماه سال ۶۲ مستجاب شد.
شهردار شهيد
مهدي باكري در سال ۱۳۳۳ در شهرستان مياندوآب به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در اروميه به پايان رسانيد. در سال آخر دبيرستان، همزمان با شهادت برادرش «علي» به دست ساواك، وارد جريانهاي سياسي شد. بعد از گرفتن ديپلم، در رشته مهندسي مكانيك ادامه تحصيل داد و مبارزات سياسي خود را در تبريز آغاز كرد. پس از مدتي برادر كوچكترش حميد نيز به عنوان رابط با ساير مبارزان، به خارج از كشور رفت. مهدي، به پيروي از فرمان امام، سربازخانه را ترك نمود و زندگي مخفيانهاي را تا پيروزي انقلاب اسلامي دنبال كرد. پس از پيروزي انقلاب و همزمان با تشكيل سپاه، به عضويت سپاه اروميه درآمد. وي در سازماندهي سپاه و ساخت اوليه آن نقشي فعال داشت. مدتي در سمت دادستاني دادگاه انقلاب خدمت كرد و همزمان به عنوان شهردار شهرستان اروميه، خدمات ارزندهاي را ارائه داد.
طلب شهادت در ديدار با امام خميني (ره)
با شروع جنگ تحميلي ازدواج كرد و روز بعد از عقد به جبهه اعزام شد. در طول سالها تلاش در جبهه و عملياتهاي مختلف، همواره از فرماندهان برجسته و داراي نفوذ معنوي بود. در عمليات فتحالمبين، معاون تيپ نجف اشرف بود. در عمليات بيتالمقدس از ناحيه كمر مجروح شد. درعمليات رمضان به عنوان فرمانده تيپ عاشورا، وارد خاك عراق شد و يكبار ديگر مجروح شد. در عمليات مسلم بن عقيل، سمت فرماندهي را در لشكر عاشورا داشت. همچنين در عمليات والفجر مقدماتي و والفجر يك تا چهار با همين عنوان به هدايت بسيجيان پرداخت. در عمليات خيبر بود كه برادرش «حميد باكري» به شهادت رسيد. در آخرين ديدار با حضرت امام، از ايشان براي خود طلب آمرزش و شهادت نمود.
از جهاد تا شهادت
۱۵ روز قبل از «عمليات بدر» به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقاعليبن موسيالرضا(ع) خواست كه خداوند توفيق شهادت را نصيبش كند. سپس خدمت حضرت امام خميني(ره) و حضرت آيتالله خامنهاي رسيد و با گريه، اصرار و التماس درخواست كرد كه براي شهادتش دعا كنند. اين فرمانده دلاور در روز ۲۵ اسفند سال ۱۳۶۳ و طي «عمليات بدر» به خاطر شرايط حساس عمليات، طبق معمول به خطرناكترين صحنههاي كارزار وارد شد و در حالي كه رزمندگان لشكر را در شرق دجله از نزديك هدايت ميكرد، تلاش ميكرد تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتكهاي دشمن تثبيت كند كه در نبردي دليرانه، براثر اصابت تير مستقيم مزدوران عراقي، نداي حق را لبيك گفت و به لقاي معشوق نائل شد. هنگامي كه پيكر مطهرش را از طريق آبهاي هورالعظيم انتقال ميدادند، قايق حامل پيكر وي، مورد هدف گلوله آرپيجي دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دريا پيوست.
انتهای خبر/
دیدگاه ها