به گزارش پایگاه اطلاع رسانی" بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت"چهل روز از شهادت تو میگذرد. تو را که نمیشناختم, ندیده بودمت و حتی نامت را هم نمیدانستم. راستش به گمانم آنها که تو را دیده بودند هم نمیشناختندت. خبر کوتاه بود, "مردی" در لبنان ترور شد. گفتند "مرد" ایرانی بوده و بعدتر گفتند عضو ستاد بازسازی لبنان است. البته نامش هم حسن شاطری است. هیچچیز عوض نشد. ملت ما با شهادت بیگانه نیست. تنها آهی بر نهاد و حسرتی بر ما باقی ماند.
پیکر آن "مرد" که به وطن بازگشت و رسانهها بیشتر از او گفتند و تصویرش را نشان دادند, حسرت و آه کوتاه, به فریاد و ضجه تبدیل شد. شاید نام را اشتباه گفته بودند... "حسن شاطری" نام مردی است که احتمالاً مؤمن خوبی بوده که اینگونه به شهادت رسیده. اما "مهندس حسام خوشنویس" نام "اَبَر مردی" است که به تنهایی عهدهدار صدور انقلاب امام خمینی به تمام عالم از مرزهای لبنان بود, آنهم با نام بلند امام خامنهای...
آنها که تو را میشناختند, باور نمیکردند. گویا هیچگاه فکر این قسمت از رؤیای یک اسطوره را نکرده بودند. حاج علیرضا پناهیان از حرفهای آخرین دیدار با تو میگفت. گویا گفته بودی "لبنان همانگونه که دروازه غرب به جهان اسلام بوده است، باید دروازه صدور انقلاب هم به غرب باشد ..." و اینکه از او پرسیدهای "اگر بخواهم میتوانم یک کارگردان شوم؟ کارگردان شدن سخت است؟ اینجا صحنههایی هست که باید ضبط و به جهان صادر شود. تابستانها چندین هزار تن که به اروپا و امریکا مهاجرت کردهاند، برمیگردند و چون زمینه دارند، مفاهیم اسلام ناب را به جهانیان صادر میکنند. اینجا محل صدور انقلاب به منطقه است." میگفت از حرفهایت معلوم بود که هیچکدام از کارهایت به چشمت نیامده... حتی خدماتی که قبل از جنگ با اسرائیل هم در لبنان وجود نداشته و تو که برای بازسازی رفتهای, آنها را در کنار مرمت لبنان, ساختهای. جادهها, پلها, آسفالتها, کلیساها, مساجد اهل تسنن, مساجد شیعیان, برگزاری بهترین مسابقات ورزشی, مراکز تفریحی و پارکها و ... تنها نمونههای کوچکی از خدمات تو است که ما شنیدهایم.
گویا پارک ایران را در مرز مارون الرأس, نقطه مشرف به شهرهای صهیونیستی ساختی تا لبنانیها با بساط بازی و تفریح مهیا شده, حیثیت ارتش و قدرت پوشالی سستتر از خانه عنکبوتِ اسرائیل و حامیان غربی و عربیشان را به سخره بگیرند. میگویند مقابل آن همه نگهبان تا دندان مسلح صهیونیستی مستقر در مرز, جوانان لبنانی با اسلحههای بازی, اسرائیلیها را که با چشم غیرمسلح آنها را میبینند نشانه بگیرند و ... احساس هویت و اقتدار کنند. تازه بر فراز این اقتدار و آرامش, پرچم ایران اسلامی را هم نصب کردی تا همه بدانند تنها در سایه این انقلاب اسلامی, آرامش تام پدید آمده حتی اگر کنار کفر باشد. انگار گفته بودی که میخواهی "روحیه صهیونیستها نابود شود...". اتفاقا ًداغ دیدن شادی لبنانیها برای آنها تنها بخشی از این بیاعتباری است, چرا که باید روبروی خود عزت ایران اسلامی, نام "ایران" و حتی نام "استانهای ایران" که به بهانه پارک ایران, روی آلاچیقها نصب شده را هم تحمل کنند.
دلمان برایت تنگ شده... دل مایی که تو را نمیشناختیم برایت تنگ شده ... لبنان باید بداند که ما بهترینهایمان را برایش دادهایم... برای آنها که پیشانی مبارزه با کفر جهانیاند. "حاج احمد متوسلیان" هنوز گمشده لبنانی ماست. همو که برای نصب تندیس زیبایش در پارک ایران در مارونالراس خودت تلاش میکردی. حالا داغ تو هم به داغ نبود او اضافه شده... داغ یک انقلابی نمونه با همه خصوصیات ناب انقلابیگری...
راستی مهندس حسام, نمیدانستی امام خامنهای تنهاست ...؟ هنوز حاج احمد از لبنان بازنگشته ... کاش اندکی صبر ... کمی آهستهتر...
انتهای پیام/
منبع:فارس
دیدگاه ها