دوشنبه 17 تیر 1392 | 09:41
اختصاصی/3
قیمت دلهای شکسته...
قیمت دلهای شکسته...
خاطرات تفحص پیکر مطهر شهداء

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه:"سخنی با اهل دل "

تفحص،واژه مقدسی و نامکشوفی است که هنوز بر زبان ما تلاوت نشده است ،این واژه در قاموس مقاومت ،باغربت... زیبایی،مرثیه و معنویت عجین و آمیخته است و خود آئینه تمام نمای یاد ها ودردهاست. تفحص ذکر است . تفحص شور است و شوق . تفحص اخلاص است و نهایت عشق . حرف نیست که بتوان به قلم آورد .ایمان است، ایثار است،شهامت است و مظلومیت و... و من چه بگویم که زبانم عاجز است ؟

کسی توان به قلم آوردن آنرا ندارد ،یا توان وصف کردنش را ،تنها باید حضور داشت و حس کرد . تنها باید در معرکه بود تا بتوان توصیف کرد. تنها جایی که می توان "شهدا"را دید و جنت خدا را به معنی تمام و کمال یافت ،در میان بچه ها تفحص است . تفحص آدم را به سر حد معرفت و اخلاق میرساند . تفحص انسان را به بزم عاشقان "ثارالله"میرساند . تفحص انسان را وادار به شکستن دیو نفس میکند . تفحص میدان شناخت خود است .تفحص روح قلب را منقلب میکند و عواطف را می پروراند همه ارزش ها و معیارها در تفحص نهفته است و به قول عزیزی "مقدس ترین کاری که امروز در نظام جمهوری اسلامی می شود همین تفحص پیکرهای شهداست ." تفحص با تمام مشکلات خاص خود اصلا یک عالم دیگری است که حضور در آن لیاقت و سعادت عظیمی میخواهد .تفحص، جانبازیست ،تفحص شیفتگی خداست ،تفحص ساخته و خاص شدن است ..آنان که لذت محضر خدا را می چشند ،مادا میکه توان دارند از تفحص دست نمی کشند مگر آنکه خداوند آنان را در جوار رخود بپذیرد.

"عدالت"

------------------------------------------------------------------------------------------------------------

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

قیمت دلهای شکسته...

می گفت: ما برای شهیدان هرکاری بکنیم باز هم نتوانسته ایم دین خود را ادا کنیم... امروز پیکر گرانبهاترین سرمایه های انقلاب در لابلای معبرها و خاکریزها زیر آفتاب افتاده اند و دست عزیزان ما را می بوسند که برویم و آنها را به آغوش خانواده هایشان برگردانیم.

این جملات را مثل روضه می خواند/ با اینکه یک پایش را در سالهای جنگ از دست داده اما این از ایمان و اراده راسخش چیزی کم نکرده است.

برادر غلامی تقویم خاطراتش را می گشاید و می گوید:

یادم هست در یکی از مناطق جنوب، چند روز در جستجوی پیکرهای شهدا بودیم اما توفیقی نصیبمان نشده بود. وقت تماز، پیش خودم گفتم که خدایا نکند این سلب توفیق بخاطر خطاهای ما باشد دلم شسکت و اشک در چشمانم آمد. بعد از نماز، ناخودآگاه نظرم متوجه مقطه ای شد که حدود سه الی چهار متر با محلی که به سجده رفته بودم، فاصله داشت. با یک پا، به طرف آنجا، خیز رفتم و به بچه ها گفتم:

اینجا را بکنید.

پس از چند لحظه، پیکر شهیدی از زیر خاک نمایان شد.

آن روز بعد از ظهر ما چیزی حدود پانزده شهید، کشف کردیم.

راوی : برادر غلامی

پایگاه اطلاع رسانی" بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت"

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.