چهارشنبه 19 تیر 1392 | 09:13
اختصاصی/4
ستاره های درخشان
ستاره های درخشان
خاطرات تفحص پیکر مطهر شهداء

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه:"سخنی با اهل دل "

تفحص،واژه مقدسی و نامکشوفی است که هنوز بر زبان ما تلاوت نشده است ،این واژه در قاموس مقاومت ،باغربت... زیبایی،مرثیه و معنویت عجین و آمیخته است و خود آئینه تمام نمای یاد ها ودردهاست. تفحص ذکر است . تفحص شور است و شوق . تفحص اخلاص است و نهایت عشق . حرف نیست که بتوان به قلم آورد .ایمان است، ایثار است،شهامت است و مظلومیت و... و من چه بگویم که زبانم عاجز است ؟

کسی توان به قلم آوردن آنرا ندارد ،یا توان وصف کردنش را ،تنها باید حضور داشت و حس کرد . تنها باید در معرکه بود تا بتوان توصیف کرد. تنها جایی که می توان "شهدا"را دید و جنت خدا را به معنی تمام و کمال یافت ،در میان بچه ها تفحص است . تفحص آدم را به سر حد معرفت و اخلاق میرساند . تفحص انسان را به بزم عاشقان "ثارالله"میرساند . تفحص انسان را وادار به شکستن دیو نفس میکند . تفحص میدان شناخت خود است .تفحص روح قلب را منقلب میکند و عواطف را می پروراند همه ارزش ها و معیارها در تفحص نهفته است و به قول عزیزی "مقدس ترین کاری که امروز در نظام جمهوری اسلامی می شود همین تفحص پیکرهای شهداست ." تفحص با تمام مشکلات خاص خود اصلا یک عالم دیگری است که حضور در آن لیاقت و سعادت عظیمی میخواهد .تفحص، جانبازیست ،تفحص شیفتگی خداست ،تفحص ساخته و خاص شدن است ..آنان که لذت محضر خدا را می چشند ،مادا میکه توان دارند از تفحص دست نمی کشند مگر آنکه خداوند آنان را در جوار رخود بپذیرد.

"عدالت"

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

زمستان سال گذشته، یک شب در منطقه طلاییه با جمعی از برادران یگان تفحص نشسته بودیم و برای خودمان شب خاطره ای ترتیب داده بودیم. در انتهای شب، یکی از دوستان خاطره ای گفت که اشک در چشم بچه ها جمع شد.

برادر بختی از نیروهای گردان دوم غرب گفت:

در کوه های صعب العبور بدنبال پیکرهای مطهر شهدا بودیم. در راه به پیرمردی برخوردیم که معلوم نبود در آن حوالی چکار می کرد. او بعد از سلام و مصافحه از ما پرسید:

"در این کوهها به دنبال چه می گردید؟"

گفتیم: "برای پیدا کردن پیکر شهدا آمده ایم"

بسیار خوشحال شد و ضمن قدردانی از برادران گروه های تفحص گفت:

"در این ارتفاع روبرو مدت هاست چیزی توجه مرا جلب کرده... گاهی حلقه ای از نور مشاهده می شود که مانند ستاره می درخشند... بدنیست به آنجا هم سری بزنید." حرف های پیرمرد امیدوارمان کرد و به سمت ارتفع به راه افتادیم. ارتفاه صعب العبوری بود و تامین مناسبی هم نداشت. بعد از ساعت ها پیاده روی به محوطه بزرگ سرسبزی رسیدیم که درختچه ای هم در انجا وجود داشت. در نزدیکی درخت مقداری تجهیزات انفرادی رزمندگان و ریخته شده بود و این باعث شد تا به دقت منطقه را بگردیم.

پس از ساعت ها تلاش بالاخره پیکر مطهر چهار شهید را پیدا کردیم. شعدا را جهت انتقال به عقب آماده کردیم. پس از شش ساعت پیاده روی به نقطه ای که پیرمرد را ملاقات کرده بودیم، رسیدیم.

پیر مرد هنوز آنجا بود. تا ما را دید، پرسید:

"موفق شدید؟"

ماجرا را برایش شرح دادیم. لبخندی زد و گفت: "اما هنوز ان ارتفاع، نورانی به نظر می آید."

حرف پیرمرد برایمان جالب بود. قرار شد به مقرمان برویم و فردا صبح دوباره در همان ارتفاع کار را ادامه دهیم.

صبح فردا بعد ا نماز صبح حرکت کردیم. با عشق و علاقه مسافت زیادی را در کمترین فرصت طی کردیم. پای کار که رسیدیم ناگهان یکی از بچه ها فریاد زد:

"شهید... شهید... الله اکبر... صلوات بفرستید"

وقتی پیکر مطهر را از زیر خاک بیرون آوردیم پیشانی بندی بر روی جمجه شهید به چشم می خورد، چفیه سفید رنگی آغشته به خون دور استخوان گردنش پیچیده شده بود و شال سبز رنگی به دور کمر شهید بود، شالی که نشانه سیادت و بزرگواری شهید بود.

راوی : برادر عدالت دوست

پایگاه اطلاع رسانی" بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت"

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.