چهارشنبه 26 تیر 1392 | 09:18
اختصاصی/6
کرامت یک خواب
کرامت یک خواب
خاطرات تفحص پیکر مطهر شهداء

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه:"سخنی با اهل دل "

تفحص،واژه مقدسی و نامکشوفی است که هنوز بر زبان ما تلاوت نشده است ،این واژه در قاموس مقاومت ،باغربت... زیبایی،مرثیه و معنویت عجین و آمیخته است و خود آئینه تمام نمای یاد ها ودردهاست. تفحص ذکر است . تفحص شور است و شوق . تفحص اخلاص است و نهایت عشق . حرف نیست که بتوان به قلم آورد .ایمان است، ایثار است،شهامت است و مظلومیت و... و من چه بگویم که زبانم عاجز است ؟

کسی توان به قلم آوردن آنرا ندارد ،یا توان وصف کردنش را ،تنها باید حضور داشت و حس کرد . تنها باید در معرکه بود تا بتوان توصیف کرد. تنها جایی که می توان "شهدا"را دید و جنت خدا را به معنی تمام و کمال یافت ،در میان بچه ها تفحص است . تفحص آدم را به سر حد معرفت و اخلاق میرساند . تفحص انسان را به بزم عاشقان "ثارالله"میرساند . تفحص انسان را وادار به شکستن دیو نفس میکند . تفحص میدان شناخت خود است .تفحص روح قلب را منقلب میکند و عواطف را می پروراند همه ارزش ها و معیارها در تفحص نهفته است و به قول عزیزی "مقدس ترین کاری که امروز در نظام جمهوری اسلامی می شود همین تفحص پیکرهای شهداست ." تفحص با تمام مشکلات خاص خود اصلا یک عالم دیگری است که حضور در آن لیاقت و سعادت عظیمی میخواهد .تفحص، جانبازیست ،تفحص شیفتگی خداست ،تفحص ساخته و خاص شدن است ..آنان که لذت محضر خدا را می چشند ،مادا میکه توان دارند از تفحص دست نمی کشند مگر آنکه خداوند آنان را در جوار رخود بپذیرد.

"عدالت"

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

کرامت یک خواب

تقریبا اوایل سال 72 بود که در خواب دیدم در محور "پیچ انگیز" و شیار "بجلیه"در روی تپه ماهورها، شهیدی افتاده که بصورت اسکلت کامل بود و استخوانهایش سفید و براق شهید لباسی برتن داشت که به کلی پوسیده بود . وقتی شهید را بلند کردم اول دنبال پلاک شهید گشتم و پلاک را پیدا کردم . بسیار خوانا بود . سپس جیب شهید را باز کردم ویک کارت را دست کشیدم تا اسم روی کارت مشخص شد بنام : "سید محمد حسین جانبازی " فرزند "سهراب "از استان فارس که بیکباره از خواب بیدار شدم و پیش خود گفتم :این خواب هم حتما مثل خوابهای دیگه است و حتما از پرخوری بوده .

خلاصه زیاد جدی نگرفتم ولی در دفترچه ام شماره پلاک و نام شهید را که هنوز بیاد داشتم ،یادداشت نمودم . حدود دوهفته که به "تفحص " می رفتیم ، درمحور شمال "فکه"با برادران اکیپ مشغول گشتن شدیم . من دیگر ناامید شده بودم ،یکروز دمده های غروب بود که داشتم از خط برمی گشتم . رفتم روی یک تپه نشستم و به پایین نگاه کردم. چشم به یک شیار نفر رو افتاد . در همین حین چند نفر از چند نفر از بچه ها که درون شیار بودند ،فریاد زندند: شهید شیهد و چون مدتها بود که شیهد پیدا نکرده بودیم همگی ناامید بودیم . جلو رفتم ، بچه ها ، شهید را از کف شیار بیرون آورده بودند . بالای سر شیهد رفتم . دیدم شیهد کامل ولباسش هم پوسیده است احساس کردم شیهد برایم آشناست . وقتی جیب شهید را گشتم ،کارت شهید را در آوردم و با کمال حیرت دیدم روی کارت نوشته "محمد حسین جانبازی "وقتی شماره پلاک با شماره پلاکی که در خواب دیدم مطابقت کردم ، متوجه شدم همان شماره پلاکی است که در خواب دیده بودم فقط تنها چیزی که برایم عجیب بود نام سید بود من در خوواب دیده بودم روی کارت نوشته سید محمد حسین جانبازی ولی در زمان پیدا شدن شهید فقط نام محمد حسین جانبازی فرزند سهراب اعزامی از استان فارس ذکر شده بود . اینجا بود که احساس کردم لقب سیدی را بعد از شهادت از مادرش زهرا (س) عاریت گرفته است. و جز این نبود.

راوی :برادر نظر زاده

پایگاه اطلاع رسانی" بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت"

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.