یکشنبه 30 بهمن 1390 | 12:48
از روايت گوگل در فضاي سينماي انقلابي تا فرياد «به كوري چشم اسرائيل» طالبي
از روايت گوگل در فضاي سينماي انقلابي تا فرياد «به كوري چشم اسرائيل» طالبي
وقتي عليرضا بر فراز دستان طالبي قرار داشت پشت ميكروفن بلند فرياد زد: «به كوري چشم اسرائيل»؛ هيچ كسي بر صندلي خود نمي‌نشست و همه ايستاده تشويق مي‌كردند ...

بسیج پیشکسوتان: دعوت شده بوديم به مراسمي جديد آن هم اولين جايزه سينمايي گفتمان انقلاب اسلامي، مكان ميدان فلسطين بود، بهترين مسير براي رسيدن آن هم در روز جمعه BRT هاي خط ولي‌عصر بود، سوار كه شدم ساعت نزديك 6 بعدازظهر را نشان مي‌داد،؛ مراسم هم قرار بود رأس ساعت 18:30 شروع شود، اتوبوس هم طبق معمول شلوغ بود.

  ساعت 19 از اتوبوس با فشار زيادي خارج شدم تا رسيدم به درب سينما فلسطين بعد از ورود متوجه شدم مراسم با كمي تأخير آغاز شده است.
سينمايي پر از معنويت ...   فضاي سالن خيلي جالب بود تا به حال سينمايي با اين معنويت نديده بودم، به قول برخي دوستان انگار آمده‌ايم به يك مراسم مذهبي، بيشتر خانم‌هاي حاضر در سالن حجاب كامل را داشتند و از مانكن هاي طبقاتي جشنواره فيلم فجر خبر نبود!   جايي براي نشستن در سالن نبود همه را به طبقه دوم سينما هدايت كردند اما هر طور بود خودم را به طبقه پايين رساندم حالا مراسم شروع شده بود و سيدجواد هاشمي داشت شعري مي‌خواند بعد از شعر نوبت به معرفي مراسم رسيد آخر مراسم را بايد مسئول اصلي آن معرفي كند، اما مسئول مراسم نمي‌توانست پشت تريبون رود، ولي تصورش بر پرده ظاهر شد آري سيدمرتضي آويني پدر فكري اين جايزه بود جايزه‌اي كه قرار بود بگويد: آهاي اهالي سينما انقلاب اسلامي و مردمي كه براي آن خون داده‌اند فيلم‌هاي شما را قبول ندارد و فقط تعداد انگشت‌شماري از آثار سينماي امثال آرمان‌هاي انقلاب را دنبال مي‌كند و در يك كلام گفتمان انقلاب اسلامي دارد.
تصاوير سيد مرتضي و تشيع پيكرش بر دستان مردم نمايش داده شد و حضور امام خامنه‌اي در اين مراسم به تصوير كشيده شد، تصاويري كه مي‌ خواست بگويد هنر انقلابي را فقط سيدمرتضي مي دانست و آموزش داد.
وقتي كليپ به پايان رسيد نوبت صاحب خانه دوم و باني مراسم بود؛ رجبي، مسئول جبهه فكري انقلاب اسلامي به پشت تريبون رفت و گفت آن چرا كه حرف دل مردم بود.   او گفت كه هنرمندان از متفكران دور هستند و متفكران هم از سينما و هنر تا زماني كه هنرمند متفكر نداشته باشيم سينما همين است و سيمرغ هم همين! او گفت ما در جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي اين نقطه حساس را پيدا كرده و شناختيم و با نقد صحيح و برگزاري چنين مراسماتي قصد آن را داريم تا فضاي نزديكي متفكران به سينما گران ايجاد شود.
حالا نوبت حرف‌هاي آقا بود به سينماگران؛ خيلي زيبا بود اين ديده‌بان بزرگ انقلاب آنقدر قشنگ سينماگران را معرفي كرد وظيفه مهم اين گروه را بسيار زيبا بيان كرد آقا گفت: بنده به روحاني‌ها و اشخاص سخنران مي گويم كه شما خيلي كارتان حساس است اگر كسي از صحبت شما و يا توضيح غلط شما از دين گمراه شود و يا زده شود شما مسئول هستيد و بايد آن دنيا جواب پس دهيد اين مطلب هم متوجه شما سينماگران هست، شما مسئوليت‌تان بسيار سنگين است!
اگر حرفي را كه زديد نبادي مي‌زديد و در جايي حرفي بايد مي‌زديد، نزديد! و به واسطه شما يك جوان گمراه شد همه شما مسئول هستيد.
در دل خود مي‌گفتم، آقا شما كجا را مي‌بينيد اين‌ها كجا!   همه آرزوييشان شده جايزه اسكار و گلدن‌گلوب! مي‌روند افتخار كسب كنند براي اسرائيل! پا روي گوشت و خون شهيد مي‌گذارند تا از دست كثيف‌ترين انسان‌هاي زمين جايزه دريافت كنند همان‌هايي كه پدر عليرضا احمدي روشن را شهيد كردند.
با خود گفتم آقا اين‌ها در سينماي روشن فكر ما همه خوابند الا عده كمي كه صداي اين عمار فرهنگي تو را شنيده‌اند.
يك معلمي كنار من نشسته بود، وقتي در تصوير حاتمي‌كيا را كنار حضرت ماه ديد، گفت: اين آقا رفت در فيلم «آقا و خانم ميم» بازي كرد، خيلي خراب كرد خودش را، نمي‌دانم چرا اين آدم‌ها كارهاي خودشان را يك شبه خراب مي‌كنند!
بعد از صحبت‌هاي اين معلم دوباره نظرم به صحبت‌هاي حضرت ماه جلب شد، از سينماگران مي‌گفت: شما مي‌توانيد نسلي تربيت كنيد كه صبر داشته باشد، اميد داشته باشد شور و شوق داشته باشد، نجابت و صلابت داشته باشد و همه چيزهايي كه يك جامعه پيشرفته نياز دارد مي‌توانيد القا كنيد.
اما عكس اين قضيه هم هست، مي‌تواند به جاي اميد، نااميدي بدهيد، مي‌توانيد شرمنده، پشيمان، زيرسئوال برنده افتخارات گذشته، زير سئوال برنده افتخار انقلاب و دفاع مقدس بار بياوريد!
كليپ تمام شد و حاضران به تشويق مشغول بودند و من همچنان فكر مي‌كردم، آري برخي‌ها جنگ را با ضد جنگ نشان دادند «دموكراسي را در روز روشن» با ماشين‌هاي آمريكايي و فرشته‌اي شبيه ماتريكس نمايش دادند، برخي قبلاً خوب مي‌ساختند ولي بعد متوجه شدند بايد مين پدر را زير پاي دختر منفجر كنند، همان دختري كه بازيگرش آنقدر از حجاب متنفر بود كه وقتي رفت لباس‌هاي بدنش را هم به باد داد!   همه پرده‌هاي سينماي ايران جلوي چشمم ظاهر شد و آخرين سكانس، جدايي نادر از سيمين بود انگار ديده‌بان بزرگ انقلاب چند سال پيش مي‌ديد كه كسي مي‌آيد و تمام ايران را مي‌فروشد مي رود خارج!
اين يعني همان فيلمسازي كه مي‌تواند جوان را از هر چه دارد متنفر كند و آخر هم فراري!
حالا نوبت مستند سينماي ايران بود، بچه‌ها مي‌خواستند بگويند سينمايي كه نام انقلاب اسلامي را يدك مي‌كشد چه واقعيتي دارد، خلاقيت فيلم ساز ستودني بود، صحنه گوگل قرار بود روايت كند! اول در قسمت جست‌وجو نوشت انقلاب اسلامي و تصاوير پيروزي انقلاب نمايش داده شد تصوير در يكي از عكس‌ها زوم كرد و فيلم‌هايي از انقلاب آغاز شد، در قسمت بعدي فيلم نوشته دفاع مقدس در گوگل تايپ شد و تصاوير دفاع مقدس آمد و به همان روش قبل تصوير يك عكس به فيلم تبديل شد و صحنه‌هاي دفاع مقدس به نمايش درآمد.
فيلم رسيد جاي اصلي، رفت سروقت سيد مرتضي، عكس‌هاي آويني هم مثل خودش هنري بود، صداي زيباي سيدمرتضي در سالن شنيده مي‌شد.
داستان رسيد به جاي حساس كار! در قسمت سرچ گوگل كلمه سينماي ايران تايپ شد، عكس‌ها خيلي فرق داشت.   تصاوير بازيگران خيلي اخلاقي‼ سينماي ايران به تصوير كشيده شد من مي دانم چرا در ادامه فيلم كارگردان همان حركت قبل را تكرار نكرد، چون اگر مي‌خواست تصويري را بزرگ كند و آن به صورت فيلم نشان دهد مي‌شد مصداق ترويج فحشا‼
كارگردان مستند خيلي ابزار خوبي براي انتقال مفهوم پيدا كرده بود، ديده بود اگر هر چه فرياد بزند سينماي ايران به انقلاب اسلامي تعلق ندارد كسي گوشش بدهكار نيست! براي همين گفته بود شايد روايت گوگل كار را درست كند!   بعد از پخش مستند نوبت ميزگرد شد، چهار نفر براي ميزگرد دعوت شدند همه هم حرف داشتند براي گفتن اما اين وسط وحيد جليلي كه ديرتر از همه هم رسيده بود حرف‌هاي جديدي داشت.
-وحيد جليلي هم در پاسخ به سوال ميزگرد كه مي‌گفت چرا جريان سينما بعد از سي سال از انقلاب هنوز جريان روشنفكري است گفت: دليل اين اتفاق يكي همين جمع ماست! يعني اين جمع كه الان كنار هم آمده‌اند يك سال يا دو سال يا 20 سال پيش كجا بودند؟ مشكل همين جاست كه جريان‌هاي ارزشي و فكري انقلاب اسلامي عرصه و ميدان سينما را خالي كرده‌ بودند به طور مشخص زماني كه شهيد آويني اين پرچم و علم را به دوش داشت شبكه مردمي و پشتوانه اجتماعي در آن زمان كجا بود؟ شهيد آويني حداقل 5 سال پاياني عمر خود را صرف سينما و حتي ايجاد تئوري‌هاي جديد در اين باره كرد و محتوايي عميق در اختيار اشخاص مدعي قرار داد.   وحيد جليلي ادامه داد: شهيد آويني تمام كار خود را معطوف به مبارزه با دشمن خارجي و رصد آن نكرد بلكه با پر و بال دادن به گروه‌هاي جوان كه تازه قدم در اين راه گذاشته بودند سعي كرد تا نسلي را براي آينده سينما تربيت كند نسلي كه هرگز سينماي روشنفكري اجازه ورود آنها را به عرصه نمي‌داد.
حرف‌هاي جليلي باز هم مرا برد به فضاي ديگر يعني همان زماني كه در سينماي خلوت فيلم 33 روز نشسته بودم فكر مي‌كردم، فكر مي‌كردم چرا بچه حزب‌اللهي‌ها پاي كار هنر نيستند؛ چرا خانواده‌هاي ارزشي همين فيلم‌هايي كه سالي شايد يكبار تكرار شود را از نزديك وارد سينما نمي‌بينند؟ آن قدر در دل ناله كردم كه صدا كردم كه صدايش مادرم رسيد! وقتي دليل ناله‌هاي مرا پرسيد گفتم دلم به حال شورجه‌هاي سينما مي‌سوزد كه قرار نيست حتي ما حزب‌اللهي ها از فيلمش حمايت كنيم!
حالا نوبت جايزه بود، داوران روي سن حاضر شدند، جايزه‌ها يكي‌يكي تقديم مي‌شد، فيلم اولي كه معرفي شد فيلم ملكه بود، فيلم بعدي پرواز بادبادك‌ها، فيلم بعد هم شور شيرين، ‌فيلم ديگري هم كه تقدير شد روزهاي زندگي بهترين فيلم جشنواره بود،   تقديري شايسته طالبي   آخر هم فيلم يك روز ديگر ولي قرار بود بهترين فيلم هم از نگاه گفتمان انقلاب اسلمي تقدير شود، آري بهترين فيلم همان قلاده‌هاي طلا ابوالقاسم طالبي بود.
بعد از معرفي فيلم و كارگردان سالن يكپارچه به تحسين و تشويق كارگردان اين فيلم پرداخت. حالا نوبت طالبي بود كه صحبت كند و بگويد آنچه تاكنون نگفته است.
اول صحبت طبق شوخ‌طبعي هميشگي خودش جمعيت را به خنده  واداشت و از سوءتفاهمي كه براي او ايجاد شده بود سخن گفت، او گفت: ابتدا فكر كردم همه براي فيلم من دعوت شده‌اند چون بچه‌هاي هماهنگ كننده گفته بودند كه فيلم شما پخش و تقدير مي‌شود، فكر مي‌كردم يك جوري صاحب مجلس هستم و بايد به مهمان ها خوش آمد بگويم براي همين هر كدام از دوستان كارگردان و … را مي‌ديدم از حضورشان تشكر مي‌كردم! حال آنكه فهميدم خود اين عزيزان هم ميزبان مراسم هستند!
آقاي طالبي در ادامه صحبت‌هايش به داستان سيمرغ شيخ طادي اشاره كرد، حركتي كه به جرات يكي از اخلاقي‌ترين حركت‌هاي تمام ادوار جشنواره فجر بود.   او گفت: وزير ارشاد بعد از اينكه شيخ طادي دلش به حال من سوخت! دلش به حال شيخ طادي سوخت و گفت جايزه شيخ طادي را پس بدهم و به من هم يك خودرو تيبا هديه مي‌دهند! بالاخره من جايزه شيخ طادي را پس دادم و چند روز بعد تماس گرفتند و گفتند مي‌خواهيد رنگ ماشينتان چه باشد؟ (گفتم كه وزير الكي حرف نمي‌زند‼) ما هم گفتيم مشكي متاليك باشد، ‌اما به نام فرزند شهيد احمدي روشن بزنيد!
سالن يك‌صدا به شور آمد و خوشحالي را مي‌شد در چشمان همگان مشاهده كرد، طالبي در ادامه همسر و فرزند شهيد احمدي‌روشن را به روي سن دعوت كرد.   حالا همه حاضران تمام قد به احترام اين خانواده شهيد بلند شدند، آن قدر اين صحنه در دلم نشست كه انگار تمام غم‌هاي جشنواره فجر از دلم بيرون رفت حتما توهين‌هاي فيلم گشت ارشاد به انرژي هسته‌اي و بسيج و بسيجي! تازه اينجا اول داستان بود وقتي عليرضا بالاي سن رفت آقاي طالبي او را بر روي دست گرفت تا همه يكصدا عليرضا را تشويق كنند طالبي و همه حاضران مراسم خوب مي‌دانستند برنده واقعي چه كسي است و او جز عليرضا و مادرش نبود.
وقتي عليرضا بر فراز دستان طالبي قرار داشت پشت ميكروفن بلند فرياد زد «به كوري چشم اسرائيل» هيچ كسي بر صندلي خود نمي‌نشست و همه ايستاده تشويق مي‌كردند تازه حال و هواي يك جشنواره انقلابي را احساس مي كردم جشنواره‌اي كه در آن بلند بگوييم مرگ بر اسرائيل نه اينكه فيلم خود را در اسرائيل بفروشيم!
بعد از اهداي جايزه فيلم شروع شد واكنش تماشاگران هم جالب بود هر كجا نشاني از اقتدار جمهوري اسلامي و نظام در فيلم بود صداي تشويق بلند مي‌شد، خيلي ساده بود نتيجه اين واكنش‌ها معلوم بود، يعني آدم‌هايي كه اين نظام را دوست دارند، آدم‌هايي كه اين انقلاب را با خون نگه داشتند فيلم مي‌خواهند مثل قلاده‌هاي طلا و كارگردان مي‌خواهند مثل ابوالقاسم طالبي!   منبع: «خبرگزاري دانشجو»

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.