دوشنبه 7 فروردین 1391 | 12:45
3 سؤال راهبردی درباره پروژه تحریم
3 سؤال راهبردی درباره پروژه تحریم

بسیج پیشکسوتان

3 سؤال راهبردی درباره پروژه تحریم

این جمله که اروپا و آمریکا ایران را تحریم کرده‌اند، در نگاه اول خبر از یک فاجعه می‌دهد. کم نیستند کسانی که علاقه دارند مردم هم بدون هرگونه سوال یا بحث و بررسی بپذیرند که به راستی فاجعه‌ای رخ داده است. وقتی به اندازه کافی در موضوع دقیق نشویم و از جوانب آن پرسش نکنیم، احتمال فاجعه‌پنداری موضوع باز هم بالاتر می‌رود. گویی اراده‌ای هست که کسی نپرسد از این همه ادعا که درباره تحریم ایران می‌شود چه مقدار آن واقعیت دارد؟ و هدف واقعی آن چیست؟ و ما دقیقا چقدر از آن تاثیر خواهیم پذیرفت؟ وقتی برای یافتن پاسخ برخی از این سوال‌ها از منظری راهبردی تلاش شود، یکی از نخستین نتایجی که آشکار می‌شود این است که در واقع فاجعه‌ای هم اگر رخ داده باشد در ذهن برخی تحلیلگران و تصمیم‌گیران است و الا عملا اوضاع با گذشته فرق چندانی نکرده است. این نوشته چند مساله طرح و اندکی درباره هر کدام از آنها بحث می‌کند تا روشن شود که صورت مساله بسیار پیچیده‌تر از آن است که خبرگزاری رویترز هر روز سوت‌کشان خبر از فرو رفتن آینده اقتصاد ایران در تیرگی و تاریکی بدهد!

 

1- آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها می‌گویند هدف از تحریم‌ها اثر گذاشتن بر برنامه هسته‌ای ایران و وادار کردن ایران به تغییر رفتارش در حوزه هسته‌ای است. بسیار خوب، سوال این است: از سال 2006 تاكنون که ایران هدف 6 قطعنامه شورای امنیت و ده‌ها فقره تحریم یکجانبه از سوی اروپا و آمریکا قرار گرفته، رفتار هسته‌ای‌اش به چه سمتی تغییر کرده است؟ آیا افزایش تعداد ماشین‌های سانتریفیوژ در نطنز از 164 به حدود 10 هزار عدد، هدف تحریم‌ها بوده است؟!

یا اینکه افزایش ذخیره مواد هسته‌ای 5 درصد ایران از صفر به 5 هزار کیلو و رسیدن ذخیره مواد 20 درصد به حدود 150 کیلوگرم با هدفگذاری تحریم‌ها منطبق بوده است؟! شاید هم هدف آمریکایی‌ها از تحریم‌ها این بوده که جز تاسیسات غنی‌سازی نطنز، یک تاسیسات دیگر به نام فردو هم به دارایی‌های هسته‌ای ایران اضافه شود؟! مسلما آمریکایی‌ها خواستار رسیدن به این اهداف نبوده‌اند. هدف آمریکایی‌ها این بود که غنی‌سازی در ایران تعطیل شود، تاسیسات از کار بیفتد و مواد هسته‌ای هم به لطائف‌الحیل به بیرون از ایران منتقل شود؛ همان چیزی که در مسکو نام آن را پیشنهاد 3 ستونی «توقف، تعطیلی و انتقال» گذاشتند. اگر در غرب چیزی به نام تجربه تاریخی وجود داشته باشد و اگر آمریکایی‌ها اهل درس گرفتن از تجربه تاریخی باشند، قاعدتا باید تا به حال این پیام را دریافت کرده باشند که تحریم به عنوان یک روش برای تغییر محاسبات راهبردی ایران به گونه‌ای که به تجدید نظر در هدف یا سرعت برنامه هسته‌ای ایران بینجامد، کاملا عقیم و ناکارآمد است. ایران به ازای هر یک مورد تحریم‌، ترغیب شده که در حوزه فنی پاسخی متناسب با آن ارائه کند و این پاسخ به جهش‌های قابل توجهی در برنامه هسته‌ای ایران انجامیده است. بنابراین اگر هدف تحریم‌ها اثر گذاشتن بر برنامه هسته‌ای ایران بوده، چنین نتیجه‌ای نه مسبوق به سابقه است و نه در آینده امیدی به تحقق آن می‌رود. نتیجه این است که تحریم ممکن است ایران را آزار داده باشد ولی در رسیدن به مهم‌ترین هدف خود یعنی توقف یا کند کردن برنامه هسته‌ای ایران کاملا ناموفق عمل کرده و به نتایج معکوس انجامیده است.

 

2- حالا سوال این است که آیا واقعا هدف تحریم‌ها اثر گذاشتن بر برنامه هسته‌ای ایران است؟ و آیا واقعا نگرانی از ساخته شدن سلاح هسته‌ای از سوی ایران وجود دارد که غربی‌ها می‌خواهند با تحریم، آن را رفع کنند؟ اولا، ارزیابی‌های اطلاعاتی غربی می‌گوید چیزی به نام برنامه هسته‌ای نظامی بالفعل در ایران وجود ندارد، ثانیا، آژانس به عنوان تنها نهاد بین‌المللی که به اطلاعات برنامه هسته‌ای ایران دسترسی به روز دارد هرگز حتی یک شاهد ارائه نکرده که حاکی از وجود یک جنبه نظامی در برنامه ایران باشد، ثالثا جنس تحریم‌های اعمال شده علیه ایران نشان می‌دهد این تحریم‌ها نه با برنامه هسته‌ای یا موشکی بلکه با زندگی عادی مردم درگیر است و رابعا همانطور که در بند یک گفتیم تحریم‌ها تاکنون حتی به اندازه یک اپسیلون برنامه ایران را از ریلی که روی آن قرار دارد، منحرف نکرده است، بنابراین ظاهرا بسیار دشوار است که بپذیریم هدف تحریم‌ها برنامه هسته‌ای ایران است. دید واقعی‌تر این است که بگوییم هدف تحریم‌ها مجازات مردم، به ستوه آوردن آنها، ایجاد شکاف سیاسی و نارضایتی اجتماعی در ایران و درنهایت کلید خوردن یک پروژه عملیاتی تغییر رژیم است؛ برنامه هسته‌ای ایران هم فقط یک بهانه است که غربی‌ها از آن آویخته‌اند تا این هدف را دنبال کنند. اگر تا اینجا نتیجه‌گیری‌هایمان درست باشد، بلافاصله با این سوال مواجه می‌شویم که اگر هدف تغییر رژیم است نه مطمئن شدن از ماهیت صلح‌آمیز برنامه هسته‌ای ایران، پس ایران هر نوع همکاری هم که در بحث هسته‌ای بکند و هر تضمین و فرمولی هم ارائه کند باز هم درنهایت فرقی در نتیجه کار ایجاد نخواهد شد و قطار تحریم به راه خود خواهد رفت. اطلاعاتی هم وجود دارد که کاترین اشتون دارای دستورالعملی از جانب آمریکا و اسرائیل است که کاهش تحریم به عنوان یک خط قرمز در آن تعریف شده است. بنابراین آنچه به عنوان تحلیل نهایی باقی می‌ماند این است که ایران نباید برای مذاکرات هسته‌ای چندان انرژی بگذارد و آن را جدی بگیرد. پیام تشدید پی در پی تحریم‌ها این است که مذکرات صرفا ظرف و زمینه‌ای برای تشدید فشار است و راهبرد دومسیره با راهبرد معقول‌تری جایگزین نشده است. این نتیجه‌گیری دورنمای مذاکرات را با ابهام بسیار جدی مواجه می‌کند. مسیر تحریم بالاخره روزی مسیر مذاکرات را به بن‌بست خواهد کشاند و احتمال رسیدن به معامله برد برد سر میز مذاکره را به شکل بازگشت‌ناپذیری کاهش می‌دهد. اگر غرب به دنبال موثرکردن دیپلماسی است، ابزار تحریم احمقانه‌ترین ابزاری است که می‌توان به آن توسل جست و اگر به دنیال مسیر دیپلماسی نیست، باید تبعات خروج از دیپلماسی را هم تحمل کند.

 

3- سومین سوال این است: اگر باز هم تحریم‌ها نتیجه نداد چه؟ آنوقت چه باید کرد؟ در اینجا مهم است که ببینیم از منظر غربی‌ها آنچه که می‌توان نام آن را یک نتیجه گذاشت، دقیقا چیست؟ 2 چیز هست که اگر رخ بدهد آمریکایی‌ها می‌توانند ادعا کنند تحریم به نتیجه رسیده است: 1- کند شدن یا توقف برنامه هسته‌ای ایران 2- آغاز شکاف سیاسی و نارضایتی اجتماعی در ایران. برخی اطلاعات که دیروز هم نیویورک‌تایمز به آن استناد کرد می‌گوید آمریکایی‌ها امید دارند تا آخر تابستان اتفاقاتی در ایران بیفتد. ما نمی‌دانیم ته ذهن آمریکایی‌ها چیست ولی اگر امثال اردشیر امیر ارجمند و رضا پهلوی مشاوران آنها باشند، قاعدتا نتیجه چیزی بهتر از این از آب درنخواهد آمد که دوباره آمریکایی‌ها برگ‌های خود را رو می‌کنند، شبکه‌هایشان را می‌سوزانند و مهره‌هایشان را به قتلگاه می‌فرستند، برای محقق شدن توهمی به نام تغيیر رژیم از درون که سال 88 در پرشدت‌ترین حالتش تست شد و اکنون جز عبرتی از آن باقی نمانده است.

 

سوالی که مشخصا استراتژیست‌های غربی مانند دنیس راس باید به آن جواب بدهند این است که اگر برنامه ایران نه فقط کند نشد بلکه سرعت گرفت و اگر مردم ایران به‌رغم دشواری‌ها پشت سر نظام و رودرروی غرب ایستادند، گام بعدی چیست؟ آمریکایی‌ها به وضوح برای این سوال جوابی ندارند و از آن می‌گریزند. قطار تحریم در ایستگاه آخر است. از این به بعد هر تحریمی اعمال شود ضرورتا ذیل تحریم‌های 28 ژوئن و اول ژوئن تعریف خواهد شد. این سقفی است که دیگر فراتر از آن نمی‌توانند بروند. بن‌بست راهبردی که در اینجا پدیدار می‌شود این است که غرب به انتهای خط مجازات می‌رسد (توجه کنید که تهدید ایران به حمله نظامی بی‌مزه‌ترین شوخی است که از این بعد ممکن است از جانب آمریکا یا اسرائیل شنیده شود) اما ایران تازه در ابتدای مسیر قرار دارد. در مقابل گام‌های بعدی که ایران برخواهد داشت (2 گام دیروز برداشته شد: مانور موشکی سپاه و تجهیز ناوگان دریایی کشور به سوخت جدید) نه آمریکا و نه اروپا دیگر چیزی جز تکرار حرف‌های سابق برای رو کردن نخواهند داشت. سرعت زیاد آنها را انتهای مسیر رسانده در حالی که هنوز بازی ادامه دارد. تنها راه این است که یا راه‌رفته را بازگردند یا همان انتها بایستند و سر و صدا کنند، بنابراین آیا جا ندارد بپرسیم راهبرد تحریم جز اینکه به خالی شدن سبد گزینه‌های غرب در مقابل ایران آن هم درست در زمانی که ایران در حال گرفتن تصمیم‌های جدی است، بینجامد فایده دیگری هم داشته است؟

 

اینها را که گفتیم فقط 3 سوال از ده‌ها سوالی است که از منظر استراتژیک می‌توان روبه‌روی پروژه تحریم گذاشت. این بحث را ادامه خواهیم داد.

مهدي محمدي

کد:ع1

 

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.