ماه رمضان ماه رحمت و غفران الهي آشکار شد و و زمين و زمينيان را غرق در نور و عطر عبوديت و بندگي کرد. آنچه در اين ماه بيشتر به چشم مي آيد سير الي الله و تعالي معنوي آدمي است.
امروزه مطالعات مربوط به وجود معنويت و نقش آن در سلامتي و بيماري، شادکامي، بهزيستي و رشد وخودشکوفايي موضوع جديد و رو به رشدي است، به گونهاي که انجمن روانشناسي آمريکا تحقيقات مربوط به سلامتي معنوي و هوش معنوي را زمينهاي بالنده گزارش کرده است .پژوهش پرسينگر و راماچاندران درباره وجود «ناحيه خدا در مغز » انسان که نشان دادهاند وقتي فرد در معرض يک تجربه معنوي يا مذهبي قرار ميگيرد، دستگاههاي بررسي فعاليتهاي مغزي دراين ناحيه، فعاليت عصبي را ثبت ميکنند. ناحيه خدا وجود خداوند نشان ميدهدکه مغز انسان طوري رشد پيدا کرده است که پرسشهايي درباره وجود و هستيشناسي بپرسد. نتايج بدست آمده از اين مراکز علمي نشان مي دهد همانطور که در منابع اسلامي در مورد مولفههاي هوش معنوي و تاثير روزهداري بر اين مولفهها تاکيد شده است، روششناسي علوم انساني نيز دستورات اسلامي را در زمينه روزهداري تاييد مينمايد به طوريکه نتايج روانشناسان معتبر جهان نشان مي دهد هوش معنوي افراد روزهدار در اين ماه افزايش چشمگيري دارد. نتيجه ديگر حکايت از افزايش شادکامي گروه روزهدار است. به اين معنا که همسو با منابع ديني و پژوهشهاي انجام گرفته،مشخص شده است روزهداري باعث افزايش شادکامي افراد روزهدار ميگردد. همانطور که مي دانيم آنچه اهميت در اين حيطه را دوچندان ميکند، تاکيد باورهاي اسلامي بر تاثير عبادات به ويژه عبادات عملي، و نقش و پرورش تقوي در افراد است.. شکيبايي، بخشش، خودآگاهي متعالي و تجربيات معنوي در کليه متون ديني به تفصيل مورد تاکيد قرار گرفتهاند. چنانکه نتايج پژوهشهاي محققان نشان داد بين عبادات و از جمله روزهداري و هوش معنوي و شادکامي ارتباط مثبت و معناداري وجود دارد، به طوري که ميتوان گفت افرادي که نگرش ديني بالاتري دارند و اعمال مذهبي نظير روزهداري را انجام ميدهند از شادکامي و هوش معنوي بالاتري برخوردارند.
تحقيقات انديشمندان نشان ميدهد که انواع مختلف هوش نسبتا مس��قل از يکديگر رشد ميکنند و هرمهارت مخصوص ناحيه اي ازمغز است که بالاترين آن هوش معنوي است وآنرا بصورت هرم نمايش داده است :
PQ هوش جسمي ( فيزيکي – مادي ) که درواقع پايين ترين و ابتدايي ترين لايه هوش انسان است که آگاهي جسمي ونحوه استفاده ماهرانه از آن راشامل مي شود.
IQ هوش منطقي يا عقلاني است. IQ همان توانايي است که به واسطه آن به حل مسائل وپيچيدگي هاي منطقي واستدلالي قادرمي شويم.
EQ هوشي است که در زمينه کسب موفقيت دربازارکارنقش مهمي داردو مارا درحين برقراري ارتباط ياري مي دهد.
SQ برترين و بالاترين لايه ازسطوح هوش است که همان هوش معنوي است وبه مهارت ها وتوانايي ها ورفتارهاي لازم براي توسعه وحفظ ارتباط با منشأ غايي همه موجودات، کاميابي درجستجوي معني زندگي ، يافتن يک مسير اخلاقي که به هدايت ما در زندگي کمک مي کند ودرک معنويات وارزشها در زندگي شخصي وروابط بين فردي اطلاق مي شودکه تاکيدات اسلام به انجام فرايض الهي و ارتباط معنوي با خداوند باعث تقويت اين لايه از هوش انسان که طبق تحقيقات روانشناسان مهمترين لايه هوشي انسان است مي شود.
بنابراين در فرهنگ اصيل اسلامي به طور ضمني هوش معنوي مورد توجه فراواني قرار گرفته است.عوامل مؤثر در هوش معنوي که در متون اسلامي تقوا و پرهيزگاري قلمداد شده است، به همراه تمرينات روزمره از قبيل تدبر در خلقت، تدبر در آفاق و انفس، روزه داري، عبادات، خواندن قرآن و تدبر صادقانه در آيات آن ميتوانند نقش اساسي در تقويت هوش معنوي داشته باشند.
در اين زمينه امام علي( ع) ميفرمايند:« سُـرورُِ المُؤمنِ بطاعَةِ رَبّـهِ وَ حُزنهُ عَلي ذَنبِـهِ ». شادي مؤمن به طاعت پروردگارش و اندوه وي بر گناه و عصيان است.
به عبارت ديگر انسان با روزهداري علاوه برکمک به افزايش هوش معنوي از طريق اجراي فرمان الهي به فرموده امام اول شيعيان به سرور و شادکامي دست مييابد.
امام خامنه اي در اين زمينه مي فرمايند: «... در بناي زندگي معنوي انسانها در هر زمان، همچنانكه نماز لازم است و اين نماز، رابطهي معنوي ميان انسان و خداست، و همچنان كه زكات لازم است و اين نكات، تزكيهي مالي انسان ميباشد، روزه هم واجب و ضروري است و اين يكي از پايههاي اصلي تكامل انسان و تعالي معنوي اوست.( فرازي از خطبههاي نماز جمعهي تهران 10/1/1369)
تعريف و انواع هوش
هوش رامي توان توانايي شناخت دقيق نسبت به خويش (توانايي ها واستعدادها ) ، محيط و شناخت دقيق مشکلات وانطباق مناسب خود با شرايط درحال تغيير تعريف کرد. .به طوري که هوش را مي توان توانايي انسان در «سازگاري باسيستم هاي پيرامون خود» براي رشد وتعالي انسان درتمامي ابعاد وجودي خويش دانست .
1- هوش جسمي وحرکتي :
اين هوش يعني توانايي کنترل ماهرانه حرکات بدن و استفاده از اشيا. اين يادگيرندهها خودشان را از طريق حرکت بيان ميکنند. آنها درک خوبي از حس تعادل و هماهنگي دست و چشم دارند (به عنوان مثال در بازي با توپ، يا استفاده از تيرهاي تعادل مهارت دارند)آنها از طريق تعامل با فضاي اطرافشان قادر به يادآوري و فرآوري اطلاعات هستند.
2- هوش ميان فردي :
يعني توانايي ارتباط برقرار کردن و فهم ديگران. اين يادگيرندهها سعي ميکنند چيزها را از نقطه نظر آدم هاي ديگر ببينند تا بفهمند آنها چگونه ميانديشند و احساس ميکنند. آنها معمولا توانايي خارق العاده اي دردرک احساسات، مقاصد و انگيزهها دارند. آنها سازمان دهند ه هاي خيلي خوبي هستند، هرچند بعضي وقتها به دخالت متوسل ميشوند. آنها معمولا سعي ميکنند که در گروه آرامش را برقرار کنند و همکاري را تشويق کنند. آنها هم از مهارت هاي کلامي (مانند حرف زدن) و هم مهارت هاي غيرکلامي (مانند تماس چشمي، زبان بدن) استفاده ميکنند تا کانال هاي ارتباطي با ديگران برقرار کنند.
3- هوش دورن فردي:
اين هوش يعني توانايي درک خود و آگاه بودن از حالت دروني خود. اين يادگيرندهها سعي ميکنند احساسات دروني، روياها، روابط با ديگران و نقاط ضعف و قوت خود را درک کنند. اين افراد تصويرکاملي ازخودشان درذهن دارند.کساني که هوش درون فردي دارند بسيارمستقل وخودگراهستند.مهارت هاي آنها شامل شناخت کامل روحي ،رواني خود واستقلال عملکردخويش است.
4- هوش تصويري يا فضايي:
اين نوع هوش توانايي درک پديده هاي بصري است. يادگيرنده هاي داراي اين نوع هوش ، گرايش دارند که با تصاوير فکر کنند و براي به دست آوردن اطلاعات ،نياز دارند يک تصوير ذهني واضح ايجاد کنند. آنها از نگاه کردن به نقشه ها، نمودارها، تصاوير، ويديو و فيلم خوششان ميآيد. مهارت هاي آنها شامل موارد ساختن پازل، خواندن، نوشتن، درک نمودارها و شکل ها، حس جهت شناسي خوب، طراحي، نقاشي، ساختن استعارهها و تمثيل هاي تصويري (احتمالا از طريق هنرهاي تجسمي)،دستکاري کردن تصاوير، ساختن، تعمير کردن و طراحي وسايل عملي، تفسير تصاوير ديداري.
5- هوش زبان شناختي يا کلامي:
اين نوع هوش يعني توانايي استفاده از کلمات و زبان. اين يادگيرندهها مهارت هاي شنيداري تکامل يافته اي دارند و معمولا سخنوران برجسته اي هستند. آنها به جاي تصاوير، با کلمات فکر ميکنند. مهارت هاي آنها شامل گوش دادن، حرف زدن، قصه گويي، توضيح دادن، تدريس، استفاده از طنز، درک قالب و معني کلمه ها، يادآوري اطلاعات، قانع کردن ديگران به پذيرفتن نقطه نظر آنها، تحليل کاربرد زبان .
6- هوش منطقي- رياضي:
هوش منطقي / رياضي يعني توانايي استفاده از استدلال، منطق و اعداد. اين يادگيرندهها به صورت مفهومي با استفاده از الگوهاي عددي و منطقي فکر ميکنند و از اين طريق بين اطلاعات مختلف رابطه برقرار ميکنند. آنها همواره در مورد دنياي اطرافشان کنجکاوند، سوال هاي زيادي ميپرسند و دوست دارند آزمايش کنند. مهارت هاي آنها شامل مسئله حل کردن، تقسيم بندي و طبقه بندي اطلاعات، کار کردن با مفاهيم انتزاعي براي درک رابطه شان با يکديگر، به کاربردن زنجيره طولاني از استدلالها براي پيشرفت، انجام آزمايش هاي کنترل شده، سوال وکنجکاوي در پديده هاي طبيعي، انجام محاسبات پيچيده رياضي، کار کردن با شکل هاي هندسي . رشته هاي شغلي مورد علاقه آنها عبارتنداز:دانشمند، مهندس، برنامه نويس کامپيوتر، پژوهشگر، حسابدار، رياضي دان.
7- هوش موسيقيايي- ريتميک :
اين نوع هوش يعني توانايي توليد و درک موسيقي. اين يادگيرنده هاي متمايل به موسيقي با استفاده از صداها، ريتمها و الگوهاي موسيقي فکر ميکنند. آنها بلافاصله چه با تعريف و چه با انتقاد، به موسيقي عکس العمل نشان ميدهند. خيلي از اين يادگيرندهها بسيار به صداهاي محيطي (مانند صداي زنگ، صداي جيرجيرک و چکه کردن شيرهاي آب) حساس هستند. مهارت هاي آنها شامل آواز خواندن ، سوت زدن، نواختن آلات موسيقي، تشخيص الگوهاي آهنگين، آهنگ سازي، به ياد آوردن ملودي ها، درک ساختار و ريتم موسيقي .
8- هوش طبيعت گرا :
يعني توانايي درک نمادهاي طبيعي و احترام و علاقه و حساسيت نسبت به حفظ توازن طبيعت است. هوش طبيعت گرا يعني مهارت در شناسايي و طبقه بندي گونه هاي مختلفي از جانوران وگياهان و محيط و پيرامون فردي . اين هوش همچنين به توانايي شناخت پديده هاي طبيعي و تشخيص اشکال غير زنده اطلاق مي شود.دارندگان اين هوش، ارزش واقعي تمام جنبه هاي طبيعت را در نظر دارند. آنها به آينده جهان فکر ميکنند و نگران تخريب طبيعت توسط بشر هستند. کودکاني که اين نوع هوش را دارند علاقمند به نگهداري از حيوانات و گياهان هستند و داستانهايي را که مربوط به حيوانات و رويدادهاي طبيعت باشد، دوست دارند.
9- هوش اخلاقي:
اصطلاح «هوش اخلاقي» اول بارتوسط بوربا (2005) درروانشناسي وارد شده است .وي هوش اخلاقي را«ظرفيت وتوانايي درک درست ازخلاف،داشتن اعتقادات اخلاقي قوي وعمل به آنهاورفتاردرجهت صحيح ودرست تعريف مي کند».براي موفقيت مداوم سازماني وشخصي چهاراصل ازهوش اخلاقي ضروري است. 1-درستکاري:يعني ايجادهماهنگي بين آنچه که به آن معتقديم وآنچه به آنهاعمل مي کنيم 2- مسئوليت پذيري: کسي که هوش اخلاقي بالايي دارد،مسئوليت اعمال وپيامدهاي آن وهمچنين اشتباهات وشکست هاي خودرامي پذيرد.3- دلسوزي: توجه به ديگران که داراي تأثير متقابل است اگرنسبت به ديگران مهربان ودلسوزباشيم ،آنان نيزدرموقع نيازباماهمدردي مي کنند 4- بخشش : اگاهي ازعيوب واشتباهات خود وديگران وبخشيدن خو و ديگران .
گاردنر(1997-1999)هوش اخلاقي رابه عنوان نامزدبالقوه درمدل خودجاي داد.طبق گفته گاردنرحوزه اخلاق ،مربوط به آن قوانين رفتارهاونگرش هاست که تقدس زندگي بشر ودربسياري ازحالات تقدس ديگرموجودات زنده روي زمين راحک.مت مي کند.اوبعدها ادعاکرد که اخلاقيات بيشتريک موضوع ويک خصوصيت شخصي است تا اينکه هوش باشد .لذا آن را از ليست تئوري هوش چندگانه ردکرد.
10- هوش وجودي :
اين هوش پيش نياز هوش معنوي است .گاردنر(1993 )يکسال مطالعات خودرا صرف تحقيق بر روي اين زمينه کردوبه اين نتيجه رسيد که هوش معنوي نمي تواند هشتمين معيارباشد . با اين وجود يک جنبه ازمعنويت ،کانديداي احتمالي براي گاردنر به نام «هوش وجودي» را اثبات کرد.او هوش وجودي را به عنوان «هوش سئوالات بزرگ» تعريف کرده که مي توان آن رابرمبناي گرايش انسان براي انديشيدن نسبت به سئوالات بنيادي زندگي دانست.
11- هوش هيجاني(هوش عاطفي- احساسي،EQ):
هوش هيجاني فرد را از نظر هيجاني مورد ارزيابي قرار مي دهد، به اين معني که فرد به چه ميزاني از هيجانها، عواطف و احساسات خود آگاهي و ثبات دارد و چگونه آنها را کنترل و اداره مي کند. به اعتقاد گلمن هوش هيجاني توانايي شناخت احساسات و عواطف خود و ديگران است. مايروسالووي، هوش هيجاني راتوانايي ارزيابي، بيان وتنظيم احساسات خودوديگران در جهت استفاده كارآمداز احساسات و هيجانات تعريف مي كنند. همچنين، ويسينگر هوش هيجاني رابکارگيري عواطف واحساسات براي هدايت رفتار، افکار وارتباط موثربراي حصول نتايج خوب تعريف کرده است.
12- هوش تجاري:
هوش تجاري يا هوش کسب وکارعبارتست از بعدوسيعي از کاربردها وتکنولوژي براي جمع آوري داده هاو دانش جهت زايش پرس وجو درراستاي آناليزبنگاه براي اتخاذ تصميمات تجاري دقيق ووهوشمند.هوش تجاري نه به عنوان يک محصول ونه به عنوان يک سيستم ،بلکه به عنوان يک معماري ورويکردي جديد موردنظراست که البته شامل مجموعه اي ازبرنامه هاي کاربردي وتحليلي است که به استنادپايگاههاي داده عملياتي وتحليليبه اخذوکمک به تصميم گيري براي فعاليتهاي هوشمندتجاري وکسب وکارمي پردازند .
13- هوش مصنوعي:
هوش مصنوعي، مطالعه روشهايي است براي تبديل كامپيوتر به ماشيني كه بتواند اعمال انجام شده توسط انسان را انجام دهد. هوش مصنوعي به سيستمهايي گفته ميشود که ميتواند واکنشهايي مشابه رفتارهاي هوشمند انساني از جمله درک شرايط پيچيده، شبيه سازي فرايندهاي تفکري و شيوههاي استدلالي انساني و پاسخ موفق به آنها، يادگيري و توانايي کسب دانش و استدلال براي حل مسايل داشته باشند. بيشتر نوشتهها و مقالههاي مربوط به هوش مصنوعي، آن را به عنوان «دانش شناخت و طراحي عاملهاي هوشمند» تعريف کردهاند.
14- هوش فرهنگي(CI):
ارلي و آنگ (2005) هوش فرهنگي را قابليت يادگيري الگوهاي جديد در تعاملات فرهنگي و ارائه پاسخهاي رفتاري صحيح به اين الگوها تعريف كردند. آنهاهوش فرهنگي را اين گونه تعريف كرده اند: "توانائي فرد درسازگاري موفقيت آميزبامحيط هاي فرهنگي جديدكه معمولا با بافت فرهنگي خود فرد ناآشناست". درواقع، هوش فرهنگي فرد براي تطبيق با ارزشها، سنتها و آداب و رسوم متفاوت از آنچه به آنها عادت کرده است، و کار کردن در يک محيط متفاوت فرهنگي را نشان مي دهد.
15- هوش سازماني :
از نظر ويليام هلال (1998 ) هوش سازماني يعني ظرفيت يک سازمان براي ايجاد دانش واستفاده از آن براي وفق يافتن با محيط يا بازار از لحاظ استراتژيک. هلال و همكارانش هوش سازماني را تابعي از پنج زير سيستم شناختي مي دانندكه عبارت اند از: ساختار سازماني، فرهنگ، روابط ذي نفعان، مديريت دانش وفرايندهاي استراتژيك.
16- هوش استراتژيک:
اين هوش درميان رهبران سازماني ،باعث بوجود آمدن هوشمندي رقابتي مي شود.هوشمندي رقابتي ،هنرجمع آوري ،پردازش وذخيره سازي اطلاعات است که افرادتمام سطوح سازمان به فراخورنيازخودبه آن دسترسي دارندوبه آنهاکمک مي کند که آينده خودرا شکل دهند و در مقابل تهديدهاي رقابتي ازآنهامحافظت کند.
17- هوش غريزي:
اين هوش را مختص جانداران ،غيرازانسان مي دانند .همه جانداران از آميب وکرم خاکي گرفته تاشير وببرهوش غريزي دارند که هرکدام بنابرطبيعت ذاتي وفطري خود مي توانند تازماني که بخت واقبالشان اجازه دهد زنده بمانندوزندگي کنند.
18- هوش خلاق:
اين هوش ويژه جانداري به نام « انسان » است.هوشي که همواره مي تواند رشد کند و پيشرفت داشته باشد و«تغيير»بيافريند .تاريخ زندگي بشر درروي کره زمين نشان داده که درگذرعمر،هيچ لحظه اي ازلحظه هاي زندگي انسان شبيه به روزهاي پيشين اونبوده است .«عنصرتغيير» درزندگي انسان نشان داده که انسان بايد پيوسته انسان ديگري بشود، خلق کند، نوآوري کندوعوض شود
19- هوش جمعي:
مورچه ها،زنبورعسل ، دسته هاي پرندگان وگله هاي حيوانات چنان هماهنگ باهم عمل مي کنند که گويي هرکدام طرح وبرنامه اي از پيش تعيين شده دارند که چه بايدبکنند.حيوانات به تنهايي باهوش نيستند اما گروهي از آنهاکنارهم به شيوه اي هوشمندانه عمل مي کنند .نظريه علمي «هوش جمعي برمبناي رفتارجمعي حيوانات ارائه شده است که راه مواجهه باشرايط پيچيده زندگي را به ما مي آموزد.
20- هوش رقابتي:
هوش رقابتي فرآيند جمع آوري اطلاعات علمي درمورد رقبا وکاربرد آن دريک سطح استراتژيک بلندمدت وکوتاه مدت مي باشد.به کمک هوش رقابتي ،سازمان هامي دانندکه چه رقابتهايي بايد دراولويت قراربگيرند.واحدهاي هوش رقابتي درواقع به تحليل رقباي يک سازمان مي پردازند .اين واحدها ازبرنامه ريزي وتصميم گيري استراتژيک وکاربرد آن حمايت مي کنند وفرصت ها وتهديدات تجاري را سريعاً هشدارمي دهند.
21- هوش معنوي:
پس از گسترش «مفهوم هوش» به ساير قلمروها، ظرفيتها و تواناييهاي انسان و بخصوص مطرح شدن هوش هيجاني در روانشناسي، ايمونز در سال 1999، هوش معنوي را مطرح كرد و آن را «مجموعهاي از تواناييها براي بهرهگيري از منابع ديني و معنوي» دانست. هوش معنوي سازههاي هوش و معنويت را با هم داراست، در حالي كه معنويت جستوجو براي يافتن عناصر مقدّس، معنايابي، هشياري بالا و تعالي است. هوش معنوي شامل توانايي براي استفاده از چنين موضوعاتي است كه ميتواند كاركرد و سازگاري فرد را پيشبيني كند و منجر به توليدات و نتايج ارزشمندي گردد.
از سويي ديگر معنويت در ديدگاه روانشناسان عبارت است از: ارتباط با وجود متعالي، باور به غيب، باور به رشد و بالندگي انسان در راستاي گذشتن از پيچ وخم هاي زندگي و تنظيم زندگي شخصي بر مبناي ارتباط با وجود متعالي و درک حضور دائمي وجود متعالي در هستي معنادار، سازمان يافته و جهتدار. اين بعد وجودي انسان فطري و ذاتي است و با توجه به رشد و بالندگي انسان و در نتيجه انجام تمرينات و مناسک ديني متحول شده و ارتقا مي يابد.
محققان معتقدند داشتن هوش معنوي بالا با داشتن اطلاعاتي در مورد هوش معنوي متفاوت است. آنها بر اين باورند که هوش معنوي شامل حس معنا و داشتن مأموريت در زندگي، حس تقدس در زندگي، درک متعادل از ارزش ماده و معتقد به بهتر شدن دنيا مي شود. هوش معنوي است که براي حل مشکلات و مسائل مربوط به معناي زندگي و ارزشها مورد استفاده قرار ميگيرد و سؤالهايي همانند «آيا شغل من باعث تکامل من در زندگي ميشود؟» و يا « آيا من در شادي وآرامش رواني مردم سهيم هستم؟» را در ذهن ايجاد ميکند. در واقع اين هوش بيشتر مربوط به پرسيدن است تا پاسخ دادن، بدين معنا که فرد سؤالات بيشتري را مورد خود و زندگي و جهان پيرامون خود مطرح ميکند. همچنين قابل ذکر است که سؤالهاي جدي در مورد اينکه “از کجا آمده ايم؟ ، به کجا ميرويم؟ و هدف اصلي زندگي چيست؟” از نمودهاي هوش معنوي مي باشند. اين هوش ممکن است در قالب ملاکهاي زير مشاهده شود: صداقت، دلسوزي، توجه به تمام سطوح هشياري، همدردي متقابل، وجود حسي مبني بر اينکه نقش مهمي در يک کل وسيعتر دارد، بخشش و خيرخواهي معنوي و عملي، در جستجوي سازگاري و هم سطحشدن با طبيعت و کل هستي، راحت بودن در تنهايي بدون داشتن احساس تنهايي.
افرادي که هوش معنوي بالايي دارند، ظرفيت تعالي داشته و تمايل بالايي نسبت به هشياري دارند. آنان اين ظرفيت را دارند که بخشي از فعاليتهاي روزانه خود را به اعمال روحاني و معنوي اختصاص بدهند و فضايلي مانند بخشش، سپاسگزاري، فروتني، دلسوزي و خرد از خود نشان دهند.
همچنين ميتوان گفت هوش معنوي فهم مسايل ديني و استنباطهاي درست فقاهتي را تسهيل مينمايد. به علاوه هوش معنوي ميتواند در فهم مسايل اخلاقي و ارزش آنها به افرادي ياري نمايد.
ويژگيهايي که لازمه هوش معنوي هستند، احتمالاً در کنار تواناييها و فعاليتهاي ديگري قرار دارند که عبارتند از: دعا کردن، تعميق، رؤياها و تحليل رؤيا، باورها و ارزشهاي ديني و معنوي، شناخت و مهارت در فهم و تفسير مفاهيم مقدس و توانايي داشتن حالات فراروندگي. به عنوان مثال، بعضي از حقايق قديمي همانند آزار نرساندن که فضايل اخلاقي را مورد توجه قرار ميدهند، ممکن است روشهايي براي تقويت هوش معنوي مطرح باشند. همچنين مسائل معنوي ممکن است شامل مواردي از قبيل تفکر در مورد سؤالات وجودي مانند وجود زندگي پس از مرگ، جستجوي معنا در زندگي، علاقمندي به عبادت و تعمق مؤثر، رشد حس هد��مندي زندگي، رشد رابطه با خود، هماهنگي با قدرت برتر و نقش آن در زندگي خود باشد.
محققين اصول زير را براي هوش معنوي عنوان کرده است:
1- شناخت و تصديق هوش معنوي؛ يعني باور داشتن به اين مسأله که ما موجوداتي معنوي هستيم و زندگي جسماني(در اين جهان) موقتي است.
2- بازشناسي و باور يک موجود معنوي برتر(يعني خداوند).
3- اگر خالقي هست و ما مخلوق هستيم، بايد کتاب راهنمايي هم وجود داشته باشد.
4- لزوم شناسايي هدف زندگي (وجود چيزي که انسان را فرا ميخواند) و پذيرفتن اين نکته که از نظر ژنتيکي بعضي از تواناييها کدگذاري شدهاند.
5- شناختن جايگاه خود در نزد خداوند (شخصيت فرد بازتاب فهم وي از خداوند است).
6- شناخت اصول زندگي و پذيرفتن اين امر که براي داشتن زندگي موفق بايد سبک زندگي و تصميمات خود را مطابق اين اصول شکل داد.
هوش معنوي زمينه ساز انسان براي دستيابي به معناي زندگي است. معناي زندگي از سه جنبه ي:
- هدفداري
- ارزشمندي
- کارکرد زندگي
که اينها يکي از مهمترين پرسشهاي بشر و به گفته برخي فيلسوفان مهمترين پرسش بشر است. در واقع نحوه درگيري انسان با اين مساله مهم و تلاشهايي که براي پاسخ به آن انجام مي دهد، تعيين کننده مسير اصلي زندگي و نيز سرنوشت سعادت آميز يا فلاکت بار اوست. ما بدون داشتن يک نظريه مناسب و رسا درباره معني داري يا هنجارمندي و نقش آنها در عالم هستي، قادر به بسط و توسعه راههايي براي تعميق معنا در زندگي و غنا بخشيدن به آن و تقويت ارزشهايي که موجب ارزشمندي زندگي مي شوند، نيستيم. ما چگونه مي توانيم خود و بستر هستي خويش را به طريقي بشناسيم که به ما امکان دهد به گونه اي مناسب با انسانيت، فرديت و شرايطمان زندگي کنيم و به آن معني ببخشيم؟ به عبارت ديگر، چگونه مي توانيم خودمان و محيطمان را بشناسيم، به گونه اي که قادر باشيم زندگي کاملا معني دار و ارزشمندي را سپري کنيم؟در واقع هوش معنوي اشاره دارد به مهارتها، توانائيها و رفتارهاي لازم براي:
- توسعه و حفظ ارتباط با منشأ غايي همه موجودات
- کاميابي در جستجوي معني زندگي
- يافتن يک مسير اخلاقي که به هدايت ما در زندگي کمک نمايد
- درک معنويات و ارزشها در زندگي شخصي و روابط بين فردي
منابع:
رقيه کاظمي جلفايي (1390) بررسي رابطه هوش معنوي وانگيزه پيشرفت دانشجويان علوم تربيتي تبريز،پايان نامه کارشناسي ارشد ،دانشگاه آزاداسلامي واحد تبريز روؤف،ع (1389 ).هوش چيست؟ سالنامه مدارس کارامد،شماره هشتم- سال تحصيلي88-89 ساغرواني،س ،وغيور،م(1388 ).معنويت،خودشکوفايي وهوش معنوي درمحيط کار،فصلنامه علمي-پژوهشي-تخصصي گروه مديريت دانشگاه امام رضا(ع).شماره ششم،بهار88 ساغرواني،س(1388 )هوش معنوي بعدناشناخته بشر،مشهد:آهنگ قلم. ساغرواني،س(1389 )،بهره هاي هوش معنوي براي فرد وسازمان، ماهنامه تدبير،شماره 215 ، فروردين 1389 ،35-39 سلطاني،ا (1388 ).هوش ششگانه ،ابزار رهبري هوشمند. تدبيرسال بيستم، شماره 210 ، آبانماه،21-26 سهرابي ،فرامرز.مباني هوش معنوي، فصلنامه سلامت روان،1387 ،شماره اول،بهار،14-18 صادقي مال اميري(1386 ).خلاقيت رويکرد سيستمي، فرد،گروه وسازمان ،دانشگاه امام حسين صمدي،پ (1385 )هوش معنوي، انديشه هاي نوين تربيتي، دانشکده علوم تربيتي وروانشناسي،دانشگاه الزهرا،پاييز وزمستان 85. 99-11410.عبد اله زاده و همکاران ( 1387 ). رابطه ي بين هوش معنوي و بهداشت رواني دانشجويان دانشگاه بو علي
عبدالله زاده ،ح ،وباقرپور،م ،وبوژمهراني،س ،ولطفي،م (1388 )هوش معنوي (مفاهيم ، سنجش،کاربردهاي آن)تهران:روان سنجي عليپورصدري،ج (1389 )مقدمه اي برهوش مصنوعي،ماهنانه نوآور،شماره 70،5-7 غباري بناب ، باقر ؛ سليمي ، محمد ، سليماني ، ليلا و نوري مقدم، ثنا . ( 1386 ) هوش معنوي . فصل نامه علمي پژوهشي انديشه نوين ديني ، شماره 10 ، 147 -125 طاهر خاني ليلا، هوش معنوي و خلاقيت کارکنان؛(1394) نشر راعبي SQ يا هوش معنوي چيست و چه تأثيري بر کيفيت زندگي انسان دارد؟ م. پورمحي آبادي
دیدگاه ها