جدّ علامه طباطبائی(ره) از شاگردان و معاشران نزدیک شیخ محمد حسن نجفی (صاحب جواهرالکلام) بود و نامه ها و نوشته های ایشان را می نگاشت. مجتهد بود و به علوم غریب (رمل و جفر و ...) نیز احاطه داشت اما از نعمت داشتن فرزند محروم بود. روزی هنگام تلاوت قرآن به این آیه رسید:
« و ایوب إذ نادی ربه: انیّ مسنی الضر و انت ارحم الرّاحمین »
با خواندن این آیه، دلش می شکند و از نداشتن فرزند غمگین می شود.
همان هنگام چنین ادراک می کند که اگر حاجت خود را از خداوند بخواهد، روا خواهد شد. دعا می کند و خداوند هم پس از عمری دراز، فرزند صالحی به او عنایت می فرماید. آن پسر، پدر مرحوم علامه طباطبائی می شود. پدر علامه نیز پس از تولد او، نام پدر خود ( یعنی جدّ علامه) را بر وی می نهد.
ولادت:
علامه طباطبایی در آخرین روز ماه ذیحجه سال 1321 هـ.ق در شاد آباد تبریز متولد شد و81 سال عمر پربرکت کرد و در صبح یکشنبه 18 محرم الحرام سال 1402 هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده رحلت کردند.
اجداد علامه طباطبایی از طرف پدر از اولاد حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و از اولاد ابراهیم بن اسماعیل دیباج هستند و از طرف مادر اولاد حضرت امام حسین علیه السلام می باشند. در سن پنج سالگی مادرشان و در سن نه سالگی پدرشان بدرود حیات می گویند و از آنها اولادی جز ایشان و برادر کوچکتر از ایشان بنام سید محمد حسن کسی دیگر باقی نمانده بود.
تحصیلات واساتید :
سید محمد حسین به مدت شش سال (1290 تا 1296هـ.ش) پس از آموزش قرآن که در روش درسی آن روزها قبل از هر چیز تدریس می شد آثاری چون گلستان، بوستان و ... را فراگرفت. علاوه بر آموختن ادبیات، زیر نظر میرزا علینقی خطاط به یادگیری فنون خوشنویسی پرداخت. چون تحصیلات ابتدایی نتوانست به ذوق سرشار و علاقه وافر ایشان پاسخ گوید از این جهت به مدرسه طالبیه تبریز وارد شد و به فراگیری ادبیات عرب و علوم نقلی و فقه و اصول پرداخت و از سال 1297 تا 1304 هـ.ش مشغول فراگیری دانشهای مختلف اسلامی گردید. علامه طباطبایی بعد از تحصیل در مدرسه طالبیه تبریز همراه برادرشان به نجف اشرف مشرف می شوند و ده سال تمام در نجف اشرف به تحصیل علوم دینی و کمالات اخلاقی و معنوی مشغول می شوند.
علامه طباطبایی علوم ریاضی را در نجف اشرف نزد آقا سید ابوالقاسم خوانساری که از ریاضی دانان مشهور آن زمان بود فراگرفت. ایشان دروس فقه و اصول را نزد استادان برجسته ای چون مرحوم آیت الله نائینی(ره) و مرحوم آیت الله اصفهانی(ره) خواندند و مدت درسهای فقه و اصول ایشان مجموعاً ده سال بود.
استاد ایشان در فلسفه حکیم متأله، مرحوم آقا سید حسین باد کوبه ای بود که سالیان دراز در نجف اشرف در معیت برادرش مرحوم آیت الله حاج سید محمد حسن طباطبایی الهی نزد او به درس و بحث مشغول بودند.
و اما معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث را نزد عارف عالیقدر و کم نظیر مرحوم آیت الله سید علی آقا قاضی طباطبائی(ره) آموختند و در سیر و سلوک و مجاهدات نفسانیه و ریاضات شرعیه تحت نظر و تعلیم و تربیت آن استاد کامل بودند. استاد امجد نقل می کند که ((حال مرحوم علامه، با شنیدن نام آیت الله قاضی دگرگون می شد. ))
حجت الاسلام سید احمد قاضی از قول علامه نقل می کند که: پس از ورودم به نجف اشرف به بارگاه امیرالمؤمنین علیه السلام رو کرده و از ایشان استمداد کردم. در پی آن آقای قاضی نزدم آمد و فرمود:
((شما به حضرت علی علیه السلام عرض حال کردید و ایشان مرا فرستاده اند. از این پس، هفته ای دو جلسه با هم خواهیم داشت.))
و در همان جلسه فرمود:
(( اخلاصت را بیشتر کن و برای خدا درس بخوان. زبانت را هم بیشتر مراقبت نما.))
فعالیت و کسب درآمد :
مرحوم علامه در مدتی که در نجف مشغول تحصیل بودند به علت تنگی معیشت و نرسیدن مقرری که از ملک زراعیشان در تبریز بدست می آمد مجبور به مراجعت به ایران می شود و مدت ده سال در قریه شادآباد تبریز به زراعت و کشاورزی مشغول می شوند. فرزند ایشان مهندس سید عبدالباقی طباطبائی می گوید:
خوب به یاد دارم که، مرحوم پدرم دائماً و در تمام طول سال مشغول فعالیت بود و کارکردن ایشان در فصل سرما در حین ریزش باران و برفهای موسمی در حالی که، چتر به دست گرفته یا پوستین بدوش داشتند امری عادی تلقی می گردید، در مدت ده سال بعد از مراجعت علامه از نجف به روستای شادآباد و بدنبال فعالیتهای مستمر ایشان قناتها لایروبی و باغهای مخروبه تجدید خاک و اصلاح درخت شده و در عین حال چند باغ جدید احداث گردید و یک ساختمان ییلاقی هم در داخل روستا جهت سکونت تابستانی خانواده ساخته شد و در محل زیرزمین خانه حمامی به سبک امروزی بنا نمود.
مهارتهای علامه :
فرزند علامه می افزاید:
پدرم از نظر فردی، هم تیرانداز بسیار ماهری بود و هم اسب سواری تیزتک و به راستی در شهر خودمان، تبریز بی رقیب بود، هم خطاطی برجسته بود، هم نقاش و طراحی ورزیده، هم دستی به قلم داشت و هم طبعی روان در سرایش اشعار ناب عارفانه و ....،
اما از نظر شخصیت علمی و اجتماعی هم استاد صرف و نحو عربی بود هم معانی و بیان هم در اصول و کلام کم نظیر بود و هم در فقه و فلسفه، هم از ریاضی( حساب و هندسه و جبر) حظی وافر داشت و هم از اخلاق اسلامی، هم در ستاره شناسی (نجوم) تبحر داشت هم در حدیث و روایت و خبر و ...
شاید باور نکنید که پدربزرگوار من، حتی در مسائل کشاورزی و معماری هم صاحب نظر و بصیر بود و سالها شخصاً در املاک پدری در تبریز به زراعت اشتغال داشت و در ساختمان مسجد حجت در قم عملاً طراح و معماری اصلی را عهده دار بود و تازه اینها گوشه ای از فضایل آن شاد روان بود وگرنه شما می دانید که بی جهت به هر کس لقب علامه نمی دهند و همگان بخصوص بزرگان و افراد خبیر و بصیر هیچکس را علامه نمی خوانند مگر به عمق اطلاعات یک شخص در تمام علوم و فنون عصر ایمان آورده باشند...
هجرت:
به هر حال علامه طباطبایی بعد از مدتی اقامت در تبریز تصمیم می گیرد تا به قم عزیمت نماید و بالاخره این تصمیم خود را در سال 1325هـ.ش عملی می کند.
فرزند علامه طباطبایی در این مورد می گوید:
همزمان با آغاز سال 1325هـ.ش وارد شهر قم شدیم... در ابتدا به منزل یکی از بستگان که ساکن قم و مشغول تحصیل علوم دینی بود وارد شدیم ولی به زودی در کوچه یخچال قاضی در منزل یکی از روحانیان که هنوز هم در قید حیات است اتاق دو قسمتی که با نصب پرده قابل تفکیک بود اجاره کردیم، این دو اتاق قریب بیست متر مربع بود.
طبقه زیر این اطاقها انبار آب شرب منزل بود که در صورت لزوم بایستی از درب آن به داخل خم شده و ظرف آب شرب را پر کنیم. چون خانه فاقد آشپزخانه بود پخت و پز هم در داخل اطاق انجام می گرفت در حالی که مادر ما به دو مطبخ (آشپزخانه) 24 متر مربعی و 35 متر مربعی عادت کرده بود که در میهمانیهای بزرگ از آنها به راحتی استفاده می کرد. پدر ما در شهر قم چند آشنای انگشت شمار داشت که یکی از آنها مرحوم آیت الله حجت بود. اولین رفت و آمد مرحوم علامه به منزل آقای حجت بود و کم کم با اطرافیان ایشان دوستی برقرار و رفت و آمد آغاز شد.
لازم به ذکر است که علامه طباطبایی در ابتدای ورودشان به قم به قاضی معروف بودند، چون از سلسه سادات طباطبایی هم بودند خود ایشان ترجیح دادند که به طباطبایی معروف شوند. ایشان عمامه ای بسیار کوچک از کرباس آبی رنگ و دگمه های باز قبا و بدون جوراب با لباس کمتر از معمول در کوچه های قم تردد داشت و در ضمن خانه بسیار محقر و ساده ای داشت.
رحلت :
مهندس عبدالباقی، نقل می کند:
هفت، هشت روز مانده به رحلت علامه، ایشان هیچ جوابی به هیچ کس نمی داد و سخن نمی گفت فقط زیر لب زمزمه می کرد « لا اله الا الله! »
حالات مرحوم علامه در اواخر عمر دگرگون شده و مراقبه ایشان شدید شده بود و کمتر تناول می کردند، و مانند استاد خود، مرحوم آیة الله قاضی این بیت حافظ را می خواندند و یک ساعت می گریستند
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی؟ ره زکه پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟
همان روزهای آخر، کسی از ایشان پرسید: در چه مقامی هستید؟ فرموده بودند: مقام تکلم
سائل ادامه داد: با چه کسی؟ فرموده بودند: با حق
حجت الاسلام ابوالقاسم مرندی می گوید:
« یک ماه به رحلتشان مانده بود که برای عیادتشان به بیمارستان رفتم. گویا آن روز کسی به دیدارشان نیامده بود. مدتی در اتاق ایستادم که ناگهان پس از چند روز چشمانشان را گشودند و نظری به من انداختند.
به مزاح [ از آن جا که ایشان خیلی با دیوان حافظ دمخور بودند ] عرض کردم: آقا از اشعار حافظ چیزی در نظر دارید؟ فرمودند:
صلاح کار کجا و من خراب کجا؟ بقیه اش را بخوان!
گفتم: ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا
علامه تکرار کردند: تا به کجا! و باز چشم خود را بستند و دیگر سخنی به میان نیامد
آخرین باری که حالشان بد شد و راهی بیمارستان شده بودند، به همسر خود گفتند:
من دیگر بر نمی گردم
آیت الله کشمیری می فرمودند:
« شب وفات علامه طباطبائی در خواب دیدم که حضرت امام رضا علیه السلام در گذشته اند و ایشان را تشییع جنازه می کنند. صبح، خواب خود را چنین تعبیر کردم که یکی از بزرگان [ و عالمان] از دنیا خواهد رفت؛ و در پی آن، خبر آوردند که آیت الله طباطبائی درگذشت »
ایشان در روز سوم ماه شعبان 1401 هـ.ق به محضر ثامن الحجج علیه السلام مشرف شدند و 22 روز در آنجا اقامت نمودند، و بعد به جهت مناسب نبودن حالشان او را به تهران آورده و بستری کردند، ولی دیگر شدت کسالت طوری بود، که درمان بیمارستانی نیز نتیجه ای نداشت.
تا بالاخره به شهر مقدس قم که محل سکونت ایشان بود برگشتند و در منزلشان بستری شدند وغیر از خواص، از شاگردان کسی را به ملاقات نپذیرفتند، حال ایشان روز به روز سخت تر می شد، تا اینکه ایشان را در قم، به بیمارستان انتقال دادند.
قریب یک هفته در بیمارستان بستری می شوند و دو روز آخر کاملاً بیهوش بودند تا در صبح یکشنبه 18 ماه محرم الحرام 1402 هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده به سرای ابدی انتقال و لباس کهنه تن را خلع و به حیات جاودانی مخلع می گردند و برای اطلاع و شرکت بزرگان از سایر شهرستانها، مراسم تدفین به روز بعد موکول می شود و جنازه ایشان را در 19 محرم الحرام دو ساعت به ظهر مانده از مسجد حضرت امام حسن مجنبی علیه السلام تا صحن مطهر حضرت معصومه علیها السلام تشییع می کنند و آیت الله حاج سید محمد رضا گلپایگانی(ره) بر ایشان نماز می گذارند و در بالا سر قبر حضرت معصومه علیها السلام دفن می کنند.
تذکرات اخلاقی از علامه طباطبائی
- درس اخلاق
علامه میفرمود:
«درس اخلاق، گفتنی نیست، عمل است.»
- زیارت اهل قبور
علامه هر شب جمعه به زیارت اهل قبور میرفت و معتقد بود:
«رفتن به قبرستان در سازندگی انسان مؤثر است.»
- اثر سوء عصبانیت
حجت الاسلام و المسلمین فاطمینیا به نقل از علامه می گوید:
«گاهی یک عصبانیت، بیست سال انسان را به عقب میاندازد.»
- مهمترین وظیفه انسان
علامه میفرماید:
«ما بزرگترین و مهمترین کاری که در عالم داریم و هیچ کاری از اطوار و شئون زندگی ما مهمتر از آن نیست، اینست که خودمان را درست بسازیم.»
- والدین
آیت الله امجد نقل میکنند:
شخصی به مرحوم علامه عرض کرد: «با این پدر و مادرهای پر توقع چه کنیم؟ ایشان فرمودند:
« غیبت پدر و مادرها را نکنید!»
- دنیا
علامه طباطبایی میفرمود:
«عناوین دنیوی، اگر وفا و دوام داشته باشند تا لب گورند و نوعاً هم، بیوفا هستند، بعد از آن مائیم و ابدِ ما.»
- ذکر آخر عمر
علامه در اواخر عمر مبارکشان دائم میفرمودند:
«توجه! توجه!» و این، فراتر از «تذکر» و «تفکر» است.
- عاطفه
نجمة السادات طباطبائی (فرزند علامه) از قول پدر میگوید:
«بشر باید عاطفه داشته باشد کسی که عاطفه ندارد، یعنی با قرآن دوست نیست!»
«جلوه هاى جاودانه(داستانهايى از زندگانى علامه)»
***یادی از فضایل و مقامات علامه طباطبایی
علامه طباطبايى اين عالم سترگ و تابناك ، چهره اى الهى بود كه با دو بال قرآن و عترت پرواز كرد. به بلنداى جاودانگى و ابديت رسيد و براى هميشه اسطوره اى شكوهمند گرديد. در اين فرصت برآنيم تا گوشته هايى از زندگى سراسر روشن او را يادآور شويم :
الف ) ارادت به اهلبيت عليه السلام
استاد هفته اى يك بار - حداقل - به حرم حضرت معصومه عليه السلام مشرف مى شد. پياده مى رفت و در بين راه اگر پوسته پرتقال يا خيار و يا موز مى ديد با ته عصا آن را از مسير مردم كنار مى زد. در ايام تابستان غالبا به مشهد مقدس مشرف مى شد. شبها به حرم امام رضا عليه السلام رفته ، در بالاى سر مى نشست و با حال خضوع و خشوع به دعا و زيارت مى پرداخت . به پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليه السلام علاقه بسيارى داشت و با كمال ادب و احترام از آنها نام مى برد، در مجالس روضه خوانى شركت مى كرد و براى مصايب اهل بيت شديدا اشك مى ريخت )). (1)
((علامه در ماه رمضان روزه خود را با بوسه بر ضريح مقدس حضرت معصومه عليه السلام افطار مى كرد. ابتدا پياده به حرم مطهر مشرف مى شد، ضريح مقدس را مى بوسيد سپس به خانه مى رفت اين ويژگى اوست كه مرا بشدت شيفته ايشان نموده است )) (2)
((فعاليتهاى شبانه روزى علمى ، او را از توسل در عرض ادب به پيشگاه مقام رسالت و ولايت باز نمى داشت . ايشان موفقيت خويش را مرهون همين توسلات مى دانست . و آنچنان به سخنان معصومين احترام مى گذاشت كه حتى در برابر روايات مرسل و ضعيف السند هم به احتمال اين كه از بيت عصمت صادر شده است . رفتار احتياطآميزى داشت . و بر عكس كوچكترين سوء ادب و كژانديشى را نسبت به اين دودمان پاك و مكتب پرافتخار تشيع قابل چشم پوشى نمى دانست ...))(3)
((آن گاه كه نام يكى از معصومين عليه السلام برده مى شد اظهار تواضع و ادب در سيماى ايشان مشهود مى شد و نسبت به امام زمان عليه السلام تجليل خاصى داشته مقام و منزلت آنها و حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و حضرت صديقه كبرى عليه السلام را فوق تصور مى دانستند. يك نحو خضوع و خشوع واقعى نسبت به آنها داشته و مقام و منزلت آنان را ملكوتى مى دانستند)).(4)
ب ) شرح صدر علامه
يكى از شاگردان ايشان كه مدت سى سال با استاد ماءنوس بوده ، پيرامون خصوصيات اخلاقى آن عالم فرزانه چنين نوشته است :
((علامه انسانى وارسته ، مهذب ، خوش اخلاق ، مهربان ، عفيف ، متواضع ، مخلص ، بى هوا و هوس ، صبور، بردبار، شيرين و خوش مجلس بود. من در حدود سى سال با استاد حشر و نشر داشتم ... به ياد ندارم كه در طول اين مدت حتى يك بار عصبانى شده باشد و بر سر شاگردان داد بزند يا كوچكترين سخن تندى يا توهين آميزى را بر زبان جارى سازد. خيلى آرام و متين درس مى گفت و هيچ گاه داد و فرياد نمى كرد، خيلى زود با افراد انس مى گرفت و صميمى مى شد.
با هر كس حتى كوچكترين فرد طلاب چنان انس مى گرفت كه گويا از دوستان صميمى اوست ... گاهى كه به عنوان استاد مورد خطاب قرار مى گرفت مى فرمود:
((اين تعبير را دوست ندارم ما اينجا گرد آمده ايم تا با تعاون و همفكرى ، حقايق و معارف اسلامى را دريابيم ))
استاد بزرگوار بسيار مؤدب بود به سخنان ديگران خوب گوش مى داد، سخن كسى را قطع نمى كرد و اگر سخن حقى را مى شنيد تصديق مى كرد، از مباحثات جدلى گريزان بود ولى به سؤ الها، بدون خودنمايى پاسخ مى داد)).(5)
يكى از شخصيتهاى ماركسيست با علامه به بحث و گفتگو نشسته بود و سرانجام موحد و مسلمان گرديد هنگامى كه يكى از دوستان او پيرامون مناظره و گفتگوى دوست خود با علامه پرسش كرد، وى شخصيت علامه را اينگونه بازگو مى كند:
((آقاى طباطبايى مرا موحد كرد. هشت ساعت ما با هم بحث كرديم . يك كمونيست را الهى و يك ماركسيست را موحد كرد او حرف توهين آميز هر كافرى را مى شنيد و نمى رنجيد و پرخاش نمى كرد.))(6)
ج ) آينه اخلاص
استاد جعفر سبحانى روحيات علامه را چنين توصيف مى كند:
((ما با اين كه با ايشان انس بيشترى داشتيم يك بار هم به خاطر نداريم كه مطلبى را به عنوان تظاهر به علم يادآور شود يا سخن را سؤ ال نشده از پيش خود مطرح كند.))(7)
هنگامى كه يكى از علماى حوزه علميه قم از تفسير عظيم الميزان در حضور ايشان تعريف مى كند، علامه بانيم نگاهى به او مى فرمايد:
((تعريف نكن كه خوشم مى آيد و ممكن است خلوص و قصد قربتم از بين برود))(8)
و آنگاه كه يكى از اساتيد انديشمند حوزه رساله امامت خود را براى نظريابى خدمت علامه مى دهد، ايشان پس از مطالعه مى فرمايد:
((چرا دعاى شخصى كرديد؟ (بارالها توفيق فهم آيات الهى را به اينجانب مرحمت بفرما) چرا در كنار سفره الهى ديگران را شركت ندادى ... تا آنجايى كه خودم را شناختم ، دعاى شخصى در حق خودم نكردم .))(9)
د) تعبد و بندگى
استاد فرزانه ، مرحوم علامه از مرز مراعات واجبات و مستحبات پا فراتر گذارده و خود را مقيد به ترك اولى كرده بود و هميشه ذكر الهى بر لب داشت و هيچگاه از توجه به پروردگار غافل نمى شد.
((اخلاق ايشان اخلاقى قرآنى بود، گويا اخلاقش ((قرآن )) بود. هر آيه اى كه خداوند در قرآن نصب العين انسان كامل مى داند ما در حد انسانى كه بتواند مبين و مفسر قرآن باشد در اين مرد بزرگ مى يافتيم . مجلس ايشان ، مجلس ادب اسلام و خلق الهى بود و ترك اولى در ايشان كمتر اتفاق مى افتاد. نام كسى را به بدى نمى برد. بد كسى را نمى خواست وسعى مى كرد خير و سعادت همگان را مسئلت كند)).(10)
طهارت باطن استاد زبانزد خاص و عام بود. بسيارى از شبها را تا صبح به عبادت و بيتوته مى پرداخت . در ماه مبارك رمضان فاصله بين غروب آفتاب تا سحر را به تهجد ذكر مشغول بود.
ه) اخلاق علامه در منزل
دختر استاد چگونه برخورد پدر خود را با اطرافيان اينگونه بيان مى كند:
((اخلاق و رفتار ايشان در منزل ((محمدى )) بود. هرگز عصبانى نمى شدند و هيچ وقت صداى بند ايشان را در حرف زدن نشنيديم . در عين ملايمت ، بسيار قاطع و استوار بودند و مقيد به نماز اول وقت ، بيدارى شبهاى ماه رمضان ، قرائت قرآن با صداى بلند و نظم در كارها بودند. دست رد به سينه كسى نمى زدند و اين به سبب عاطفه شديد و رقت قلب بسيار ايشان بود.
... بسيار كم حرف بودند، پرحرفى را موجب كمى حافظه مى دانستند. بسيار ساده صحبت مى كردند به طورى كه گاهى آدم گمان مى كرد اين يك فردى عادى و عامى است ... مى گفتند شخصيت را بايد خدا بدهد و با چيزهاى دنيوى هرگز انسان شخصيت كسب نمى كند... آرام و صبور با مسائل برخورد مى كردند. با اين كه وقت زيادى نداشتند ولى طورى برنامه ريزى مى كردند كه روزى يك ساعت بعد از ظهرها در كنار اعضاى خانواده باشند... رفتارشان با مادرم بسيار احترام آميز و دوستانه بود هميشه طورى رفتار مى كردند كه گويى مشتاق ديدار مادرم هستند. ما هرگز بگومگو و اختلافى بين آن دو نديديم ... آن دو واقعا مانند دو دوست باهم بودند. در خانه اصلا مايل نبودند كارهاى شخصى شان را كس ديگرى انجام دهد... ايشان براى بچه ها مخصوصا دخترها ارزش بسيار قائل بودند. دخترها را نعمت خدا و تحفه هاى ارزنده اى مى دانستند. هميشه بچه ها را به راستگويى و آرامش دعوت مى كردند. دوست داشتند آواى صوت قرآن در گوش بچه ها باشد. براى همين منظور قرآن را بلند مى خواندند و به مؤ دب بودن بچه اهميت مى دادند و رفتار پدر و مادر را به بچه ها مؤ ثر مى دانستند. درباره مادرم مى فرمود: اين زن بود كه مرا به اينجا رساند. او شريك من بوده است و هر چه كتاب نوشته ام نصفش مال اين خانم است .))(11)
و) شناخت مقتضيات زمان و مكان
((توجه به جهان اطراف )) و بررسى ((وضعيت حال و آينده )) از نشانه هاى بارز استاد والامقام ، مرحوم علامه طباطبايى است ايشان در سالهاى دهه 20 و 30 نقش حساس در هدايت جامعه داشت . با هجوم شبهات دشمنان ، سلاح قلم بدست گرفته و كارى كارستان مى كرد. فلسفه مادى و افكار غربى را پوچ و بى مقدار جلوه داد و حساسيتهاى زمان را به كار گرفت . هدايت فوج و فوج جوانان كار كم نظيرى بود كه ((علامه )) ياراى آن را داشت و به خوبى از عهده آن بر آمد. پس از رحلت آية الله العظمى بروجردى (ره ) ((حكومت اسلامى )) موضوع درس وى گرديد و مقالاتى در اين زمينه نگاشت و در آنها توانايى حكومت اسلامى را در اداره جامعه و قدرت ولايت فقيه را اثبات كرد.(12)
ز) همراه با امام (ره )، همگام با انقلاب
از دير زمان ارادت و علاقه وافرى بين علامه و حضرت امام خمينى (رضوان الله عليهما) به چشم مى خورده است . چون هر دو از هوا و هوس به دور بودند نسبت به يكديگر احترام مى گذاشتند(13) ((رابطه دوستانه آن دو بزرگوار از قديم برقرار و علامه نسبت به حضرت امام احترام قائل بود. نسبت به انقلاب نظر مساعد داشت و از مسائل سياسى بااطلاع بود. وى نسبت به اوضاع جامعه بسيار ناراضى و از شاه و رژيم او منزجر بود.
يك بار به ايشان گفته شد كه شاه تصميم گرفته است دكتراى فلسفه به شما بدهند. ايشان خيلى ناراحت شدند و اعلام كردند به هيچ وجه تن به قبول چنين چيزى نخواهند داد... و در پايان از اصرار زياد - رئيس دانشكده الهيات آن زمان - گفتند: ((من از شاه هيچ ترسى ندارم و حاضر به قبول دكترى نيستم )) (14)
ح ) جلوه هاى هنرى و ادبى علامه
خط نستعليق و شكسته علامه از بهترين و شيواترين انواع خط بود.گاهى استاد از روزهايى كه با برادرش در تبريز در دامنه كوههاى اطراف از صبح تا به غروب به نوشتن خط مشغول بودند، ياد مى كرد. خط هايى كه تعجب ايشان را بر مى انگيخت و يا سخن از زمانى مى كردند كه علاقه بسيارى به نقاشى داشتند و تمام پول و وقت خود را صرف خريد كاغذ و نقاشى بر آنها مى نمودند.
از جمله جلوه هاى ديگر استاد؛ تجلى ايشان در آينه شعر است . اشعار بسيار ارزشمند و چشمگيرى كه توسط علامه سروده شده و سرآمد گرديده است . ((مرا تنها برد)) و ((پيام نسيم )) و ((هنر عشق )) از جمله اشعار گرانسنگى است كه از علامه باقى مانده است .
ارجعى الى ربك
... سرانجام پس از 81 سال و 18 روز بابركت و زندگى پرتلاش ، روح پاك و الهى آن حكيم عارف و مفسر وارسته به ديار قدسى و ملكوت رهسپار شد.
آرى در 18 محرم 1402 قمرى (24 آبان 1360 شمسى ) غبار غم و بيرق ماتم در سراسر ميهن اسلامى بر پا شد و دلهاى پاك انديشمندان و بزرگان عرصه علم و دانش غرق اندوه گرديد. حضرت امام خمينى قدس سره ضمن اظهار هم دردى ، با برپايى مجلس ختم براى مرحوم علامه اين ضايعه اسفناك را تسليت گفتند. و در پى آن ديگر مراجع و شخصيتهاى علمى ، مذهبى و اجتماعى چون آية الله العظمى گلپايگانى قدس سره ، آية الله خامنه اى و جامعه مدرسين حوزه علميه قم در اين ماتم جانكاه به سوگ نشسته و مراسم بسيارى بر پا كردند. شاگردان و ديگر ارادتمندان چشمه فياض الهى با سرودن اشعارى پربها، غم اندوه خود را بيان نمودند. و ديگر اقشار مردم ياد و خاطره آن اسوه جاودانه و مردالهى را گرامى داشتند.(15)
رحمت الهى و درجات خداوندى نصيب هميشه او باد.
پی نوشتها
1- يادنامه علامه طباطبايى ، از آيت ابراهيم الله امينى ، ص 131 و 132.
2- مجله پيام انقلاب ، 19/8/1363، از استاد شهيد آية الله مرتضى مطهرى .
3- يادنامه علامه طباطبايى ، از استاد محمد تقى مصابح يزدى ، ص 137.
4- مهرتابان ، ص 56.
5- يادنامه علامه طباطبايى ، از آيت ابراهيم امينى ، ص 122 - 124 و 128.
6- يادها و يادگارها، آية الله جوادى آملى ، ص 58 و 59.
7- همان ، ص 59.
8- روزنامه جمهورى اسلامى ، 23/7/1364.
9- يادها و يادگارها، ص 83 - 84.
10- همان ، از آية الله جوادى آملى ، ص 61.
11- همان ، از نجمة السادات طباطبايى ، ص 40 - 51
12- روزنامه جمهورى اسلامى ، 16/2/1369، از حجة الاسلام و المسلمين هاشمى رفسنجانى ؛ يادها و يادگارها، از آية الله جوادى آملى ، ص 73.
13- يادها و يادگارها، از آية الله امينى ، ص 89.
14- همان ، از نجمة السادات طباطبايى ، ص 52. 53.
15- يادنامه علامه طباطبايى ، ص 1 - 7
***یادی از فضایل و مقامات علامه طباطبایی
« علامه طباطبایی در یادها و خاطرهها »
دستی كه دستم را گرفته بود!
مرحوم علامه طباطبایی در نوشتهای کوتاه از زندگی خویش چنین مینویسد:
«البته هر کس حسب حال خود را در زندگی دارد، خوشی و تلخی و زشت و زیباییهایی دیده و خاطرههایی دارد.
من نیز به نوبه خود و خاصه از این نظر که بیشتر دوره زندگانی خود را با یتیمی و غربت، با مفارقت دوستان یا انقطاع وسایل و تهیدستی و گرفتاریهای دیگر گذراندهام، در مسیر زندگی با فراز و نشیبهای گوناگون روبهرو شده، در محیطهای رنگارنگ قرار گرفتهام ولی پیوسته حس میکردم که دست ناپیدایی مرا از هر پرتگاه خطرناک نجات میدهد و جاذبه مرموزی از میان هزارها مانع مرا بیرون کشیده و به سوی مقصد هدایتم میکند».
توحید حقیقی
حجة الاسلام ممدوحی نقل میكند:
مرحوم علامه طباطبائی جلساتی داشتند كه گاهی در منزل خودشان و گاهی در خانه بعضی شاگردانشان تشكیل میشد. یك بار كه در اواخر عمرشان قرار بود برای حضور در یكی از جلسات، شبانه از كوچه پس كوچههای تاریك شهر قم عبور كنند، با وجود ارتعاشی كه در بدن داشتند و راه ناهموارِ منزلی كه آن شب قرار بود آنجا بروند و تاریكی كوچهها، سبب شد كه یكی از اطرافیان عرض كرد: «احتمال دارد ـ خدا نكرده ـ با این وضع، به زمین بخورید. میشود جلسه این هفته را مثلاً در خانه خود حضرتعالی بر پا كرد تا اذیت نشوید.»
حضرت علامه فرمودند: مگر ما در روز به وسیله نور خورشید خود را نگه میداریم و مگر نور خورشید باعث میشود زمین نخوریم ؟! قُلْ مَنْ یَكْلَؤُكُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ ... (انبیا/42) ؛ بگو: چه كسی شما را در شب و روز از (مجازات) خدای رحمان حفظ میكند؟!
وقتی كه عاشق درس شدم!
علامه در اوائل تحصیل هیچ علاقهای به تحصیل نداشته است و در این زمینه میگوید: «در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زیادی به تحصیل نداشتم. از این روی هر چه میخواندم، نمیفهمیدم و چهار سال به همین نحو گذراندم.
پس از آن یکباره عنایت خدایی دامنگیرم شده، عوضم کرد و در خود، یک نوع شیفتگی و بیتابی نسبت به تحصیل کمال حس نمودم، به طوری که از همان روز تا پایان ایام تحصیل، هرگز نسبت به تعلم و تفکر، احساس خستگی و دلسردی نکردم».
جادویی برای دنیا و آخرت!
علامه میگوید:
«یک روز در نجف اشرف در مدرسه ایستاده بودم که مرحوم آیتالله سید علی آقای قاضی داشت از آنجا عبور میکرد.
ایشان وقتی به من رسیدند، دستشان را برشانهام گذاشتند و گفتند:
فرزندم، آخرت میخواهی، نماز شب بخوان؛ دنیا میخواهی، نماز شب بخوان».
من مشكل را یافته بودم، پس دست به كار شدم!
نقل است از علامه كه «هنگامی كه از تبریز به قم آمدم، مطالعهای درنیازهای جامعه اسلامی و مطالعهای در وضع حوزه قم كردم و پس از سنجیدن آنها به این نتیجه رسیدم كه این حوزه نیاز شدیدی به تفسیر قرآن دارد تا مفاهیم والای اصیلترین متن اسلامی و عظیمترین امانت الهی را بهتر بشناسد و بهتر بشناساند.
ازسوی دیگر چون شبهات مادی رواج یافته بود، نیاز شدیدی به بحثهای عقلی و فلسفی وجود داشت تا حوزه بتواند مبانی فكری و عقیدتی اسلام را با براهین عقلی اثبات و از موضع حق خود، دفاع نماید.
از این رو وظیفه شرعی خود دانستم كه به یاری خدای متعال، در رفع این دو نیاز ضروری كوشش نمایم».
افطار با بوسه!
«علامه طباطبایی در ماه رمضان، روزه خود را با بوسه بر ضریح مقدس حضرت فاطمه معصومه افطار میکرد یعنی هنگام غروب، پیاده به حرم مطهر مشرف میشد و پس از بوسیدن ضریح، به خانه میرفت و افطار میکرد. این ویژگی اوست که مرا شیفته ایشان نموده است».
اینها رفقای منند!
علامه همواره نسبت به احترام به دیگران تاكید داشت و مخصوصا با شاگردان خود بسیار با محبت رفتار میكرد.
یکی از فرزندان ایشان در این باره نقل میكند: «روزی ایشان در منزل نبودند. وقتی آمدند من عرض کردم یکی از شاگردان شما آمده بود و با شما کاری داشت». ایشان فرمود: «بگویید یکی از رفقا؛ اینها رفیقان من هستند».
فرزند ارشد ایشان نیز میگوید: «مرحوم علامه اگر با کسی معاشرت یا مسافرت میکرد و ماهها این معاشرت یا مسافرت به طول میانجامید، او نمیفهمید که علامه چه چیزی بلد است و چگونه عالمی است. هیچوقت زبان باز نمیکرد که چیزی بگوید مگر اینکه چیزی از او میپرسیدند».
مردی كه پُز نمیداد!
دختر ایشان میگوید: «گاهی ابتکارات مهم علمی و فلسفی خویش را به گونهای ساده بیان میکرد که میپنداشتیم این مطلب در تمام کتب وجود دارد ولی پس از مراجعه، معلوم میشد فقط کشف و ابتکار خودشان بوده است. او هرگز نمیگفت برای این مطلب، چنین و چنان زحمت کشیدم یا این ابتکار من است.
قاموسی كه "من" نداشت!
یکی از شاگردان ایشان میگوید: «در طول سی سال که افتخار درک محضر ایشان را داشتم، هرگز کلمه«من» را از او نشنیدم. در عوض لفظ «نمیدانم» را بارها در پاسخ سؤالات از ایشان شنیدم؛ همان عبارتی که افراد کممایه ازگفتن آن عاردارند، ولی این دریای پرتلاطم علم و حکمت، ازفرط تواضع و فروتنی به آسانی میگفت».
چرا علامه را دوست داری!
وقتی از شهید مطهری پرسیدند «دلیل این همه تجلیل شما از علامه طباطبایی برای چیست و چرا تعبیر «روحی فداه» را در مورد استادتان به کارمی برید»، آن فیلسوف پاسخ داد: «من حکیم و عارف، بسیار دیدهام و احترام من به ایشان به خاطر علم او نیست بلکه از این جهت است که او عاشق و دلباخته اهل بیت است».
ما هم یكی از این شلوغیها!
اکثر افراد تصورمیکردند که شاید فیلسوف بزرگی چون علامه طباطبایی کمتر به زیارت امام رضا علیه السلام برود. در یک سفر به مشهد یکی از حاضران پرسیده بود: «شما به حرم میروید؟». علامه در پاسخ گفته بود: «آری».
آن شخص دوباره سوال کرده بود: «آیا شما هم مثل عامه مردم بر ضریح بوسه میزنید؟».
علامه پاسخ داده بود: «نهتنها به ضریح بلکه خاک تختهی در حرم و هر چه که متعلق به امام رضا علیهالسلام است را میبوسم».
دیگری گفت: «شلوغ است، نمیشود به حرم رفت».
علامه گفت:«ما هم جزو این شلوغیها».
آیاتی كه گریهاش را درمیآورد!
آقای موسوی همدانی مترجم محترم تفسیر المیزان كه برای مقابله و اطمینان از صحت ترجمه خدمت استاد علامه طباطبایی میرسید، میگوید: «در تفسیر قرآن، وقتی به آیات رحمت یا غضب و توبه برمیخوردیم، ایشان دگرگون میشد و در مواقعی نیز اشك از دیدگانش جاری میشد.
در این حالت كه به شدت منقلب به نظر میرسید، میكوشید من متوجه حالتش نشوم. دریكی از روزهای زمستانی كه زیركرسی نشسته بودیم، من تفسیر فارسی میخواندم و ایشان تفسیر عربی كه بحث در رحمت پروردگار و آموزش گناهان بود. ناگهان معظمله به قدری متأثر شد كه نتوانست به گریستن بیصدا اكتفا كند و با صدای بلند شروع به اشك ریختن كرد».
المیزان الهام میشده!
شهید مطهری درباره كار سترگ علامه، المیزان، گفته است:
«تفسیر المیزان، همهاش با فكر نوشته نشد؛ من معتقدم كه بسیاری از این مطالب از الهامات غیبی است».
« در محضر استاد »
- لینک مرتبط
*** سیره علامه در زیارت امام رضا علیه السلام
یک نصیحت از یک علامه
یکی از فضلای معاصر که چند سالی در محضر علامه طباطبایی درس خوانده میگوید:
یک وقت عازم زیارت بیت الله الحرام بودم، برای عرض سلام و خداحافظی خدمت علامه رفتم و گفتم نصیحتی بفرمایید که به کارم بیاید و توشه راهم باشد. این آیه مبارکه را قرائت فرمودند:
«فاذکرونی اذکرکم؛ به یاد من باشید تا من به یاد شما باشم.» (بقره/152)
علامه میافزاید:
«به یاد خدا باش تا خدا به یادت باشد، اگر خدا به یاد انسان بود، از جهل رهایی مییابد و اگر در کاری مانده است خداوند نمیگذارد عاجز شود و اگر در مشکل اخلاقی گیر کرد خدایی که دارای اسماء حسنی است و متصف به صفات عالیه، البته به یاد انسان خواهد بود.»
دو درس از محضر علامه طباطبایی(ره)
اثر اعمال بر هستی
استاد امجد از قول علامه نقل میکند:
«اگر یک کاه برداری، در همه عالم(هستی) اثر میگذارد!»؛ (پس گناه کردن چه اثری بر هستی میگذارد؟)
اهمیت اهلبیت علیهم السلام
علامه میفرمود:
«ما هر چه داریم از اهلبیت پیامبر علیهم السلام داریم... ما همه آبروی خود را از محمّد و آل محمّد علیهمالسلام کسب کردهایم.»
سه دستور العمل از علامه طباطبايي
براى موفق شدن و رسيدن به منظورى كه در پشت ورقه مرقوم داشته ايد، لازم است :
همتى برآورده و توبه نموده ، به مراقبه و محاسبه بپردزيد. به اين نحو كه :
هر روزه كه طرف صبح از خواب بيدار مى شويد، قصد جدى كنيد كه : هر عملى كه پيش آيد، رضاى خدا، عزاسمه را مراعات خواهم كرد. آن وقت در هركارى كه مى خواهيدانجام دهيد، نفع آخرت را منظور خواهيد داشت ، به طورى كه اگر نفع اخروى نداشته باشد،انجام داد، هر ه باشد. و همين حال را تا شب ، وقت خواب ، ادامه خواهيد داد.
وقت خواب ، چهار - پنج دقيقه اى در كارهايى كه روزانجام داده ايد، فكر كرده و يكى يكى از نظر خواهيد گذارنيد، هر كدام مطابق رضاى خدا انجام يافته ، شكر بكنيد و هر كدام ، تخلف شده استغفار بكنيد و هر كدام ، تخلف شده استغفار بكنيد. واين رويه را هر روزادامه دهيد. اين روش اگر چه در بادى حال . سخت و در ذائقه نفس تلخ مى باشد، ولى كليد نجات و رستگارى است .
و هر شب ، پيش از خواب ، توانستيد، سور مسبحات يعنى : سوره حديد و حشر و صف و جمعه و تغابن را بخوانيد واگر نتوانستيد، تنها سوره حشر را بخوانيد و پيش از بيست روز،از حال اشتغال ، حالات خود را براى بنده در نامه بنويسيد.ان شاءالله موفق خواهيد بود.
محمدحسين طباطبايى
السلام عليكم
به عرض شريف مى رساند:
نامه شريف دوم زيارت شد. قبلا نيز يك نامه ديگرى رسيده بود كه تاكنون ، پاسخ آن نوشته نشده .اصولا، در زمستان گذشته ، دراثر كسالت مزاج و ناراحتى اعصاب ، نه تنها نامه جناب عالى ، بلكه نامه هاى زياد ديگرى ، كه دراين مدت رسيده تاامروزها، براى هيچ كدام ، نتوانسته ام جواب بنويسم .
امروزها كه كمى حالم را به بهبوداست ، تدريجا، جواب مى فرستم . به هر حال ، عذر گذشته مى خواهم . عرض كنم :
روشى كه براى ما در همه حال و همه شرائط، در حد ضرورت است ، روش بندگى و به عبارت ديگر، خداشناسى است .
و راه آن طبق آنچه از كتاب و سنت بر مى آيد، همانا ياد خدا و امتثال تكاليف عملى است .
يعنى :
همان مراقبه و محاسبه است كه در نامه اولى خدمتتان عرض شده .
فعلا به اين ترتيب كه هر صبح كه از خواب ، بيدار مى شويد، تصميم بگيريد كه خدا را فراموش نخواهيد كرد. آن گاه ، به طوراستمرار، خود را در برابر خدا تصور كنيد.
محمدحسين طباطبائى
بسمه تعالى
برادر عزيز!
حالتى كه به شما رخ مى دهد، حالت (جذبه )است . لازم است كه به مراقبت بپردازيد و با تمامى قوا، به سوى خداى متعال توجه كنيد و خود را در برابر حق ببينيد و تصور كنيد.
و ضمنا، روزانه ،اقلا، با خداى خود، عزاسمه ، ساعتى خلوت كرده و به ذكراو مشغول باشيد.
بااستخاره ، يكى از دو ذكر شريف :
[لاالله الاالله] روزى هزار مرتبه ، يا هزار و هفتصد و پنجاه مرتبه ، يااگر توانستيد سه هزار مرتبه مشغول شويد.
و در خوردن و نوشيدن ، حرف زدن ، معاشرت و خواب ازافراط و تفريط بپرهيزيد. فرصت را غنيمت شماريد، چنانكه مى فرمايد:
ان لربكم فى ايام دهركم نفحات .الا فتعرضوا بها ولاتعرضوا عنها وفقكم الله وايدكم ان شاءالله .
محمدحسين طباطبائى
منبع: مجله حوزه شماره 46
از علامه طباطبایی میپرسند شما هم ضریح را میبوسید؟!
در سفر مشهد فردی از علامه طباطبایی میپرسد:
"آیا شما هم مثل عامه مردم بر ضریح بوسه میزنید؟"
علامه پاسخ داده بود:
"نه تنها ضریح، بلکه خاک و تخته در حرم و هر چه را که متعلق به امام رضا علیه السلام است، میبوسم."
فردی گفته بود:
"شلوغ است، نمیشود به حرم رفت!"
فرموده بودند:
"ما هم جزو این شلوغی!"(1)
شهید مطهری(ره) نقل میکند:
"علامه طباطبایی در ماه رمضان روزه خود را با بوسه بر ضریح مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها افطار میکرد و بعد به خانه میرفت و این ویژگی او مرا شیفته خود کرده بود."(2)
مراتب خداشناسی
سوال:
چگونه ممكن است كه انسان محدود، به خداوند متعال كه نا محدود است علم پیدا كند؟
جواب:
محدود به اندازهی خود به نا محدود علم پیدا میكند، مانند دریچهای كه به آن نور می تابد و به اندازه خود نور میگیرد.(3)
توحید، زیر بنای دین
سوال:
زیر بنای دین چیست؟
جواب:
تمام امورِ مربوط به شرع، همه فرعِ توحیدند؛ زیرا این توحید است كه نبوت میخواهد، و توحید است كه معاد میطلبد.(4)
_______________________________
پینوشتها:
1- مکتب اسلام، سال 21، شماره 10، ص 35 و 36.
2- مجله پیام انقلاب، شماره 123، 19 آبان 1363.
3 و 4 - «در محضر علامه طباطبایی»، محمد حسین رُخشاد
*** سیره علامه در زیارت امام رضا علیه السلام
درسهای مناجات شعبانیه
ماه شعبان، شمیم رحمت خداست که نوید برپایی میهمانی بزرگ الهی را با خود آورده است. ماه شعبان را پیامبر اعظم ماه خود دانسته و مردم را به پاسداشت این ماه فرا خوانده است.
این ماه بزرگ، افزون بر اینکه روزهای بزرگی را چون روز ولادت سید الشهداء ، امام سجاد، ابوالفضل العباس و روز عظیم نیمه شعبان روز ولادت امام زمان در بردارد، در واقع ماه آمادگی، مناجات و راز و نیاز است.
مناجات شعبانیه و فرازهای استثنایی آن همین ویژگی را تایید می کند. مناجاتی بی نظیر که بزرگان دین و اخلاق ما توصیفهای منحصر به فردی از آن دارند.
میرزا جواد ملکی تبریزی، از بزرگان اهل عرفان و عمل چنین می گوید:
این مناجات، مناجات معروفى است و اهلش بخاطر آن با ماه شعبان مأنوس شده و بهمین جهت منتظر و مشتاق این ماه هستند. این مناجات شامل مطالب اساسى در مورد چگونگى معامله بندگان با خداى بزرگ بوده و آداب خواستن، دعا و طلب آمرزش از او را، آنگونه که شایسته است، بیان مىکند و استدلالهاى جالب توجهى جهت امیدوار شدن به درگاه خدا که با مناجات با او مناسب است، در بردارد و بروشنى، ملاقات، نزدیکى و دیدن خدا را معنى مىکند.این مناجات بزرگى است و یکى از ارمغانهاى آل محمد (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) است که بزرگى آن را کسى که قلب سالم و گوش شنوایى داشته باشد، درک مىکند و اهل غفلت از درک فواید و نورهاى آن بى بهره اند.
در مناجات شعبانیه درسهای فراوانی برای اهل تامل وجود دارد و این حقیقت دارد که امامان معصوم ما در قالب اینچنین دعاهایی والاترین معارف دینی را به شیعیانشان تعلیم می داده اند.
مناجات شعبانیه از این قبیل دعاها ست و درسهای فراوانی می توان از آن گرفت. یکی از درسهای این مناجات درس خوف و رجا ست. امید و ترس توام از بزرگترین آموزه های دینی ماست که در سراسر زندگی انسان تاثیرات بسزایی دارد.
در مناجات شعبانیه، آموزه خوف و رجا چندین بار مورد تاکید قرار گرفته است. مناجات شعبانیه را بخوانیم و به درسهایش فکر کنیم.
اِلهى اِنْ اَخَذْتَنى بجُرْمى اَخَذْتُكَ بعَفْوِكَ وَ اِنْ اَخَذْتَنى ِذُنُوبى اَخَذْتُكَ بمَغْفِرَتِكَ
خدايا اگر مرا به جنايتم مأخوذ دارى من هم تو را به عفوت بگيرم و اگر به گناهم بگيرى من هم تو را به آمرزشت بگيرم.
اِلهى اِنْ كانَ صَغُرَ فى جَنْبِ طاعَتِكَ عَمَلى فَقَدْ كَبُرَ فى جَنْبِ رَجاَّئِكَ اَمَلى
خدايا اگر عمل من در جنب اطاعت تو كوچك است ولى آرزويم در كنار اميد تو بزرگ است.
اِلهى اِنْ حَطَّتْنِى الذُّنُوبُ مِنْ مَكارِمِ لُطْفِكَ فَقَدْ نَبَّهَنِى الْيَقينُ اِلى كَرَمِ عَطْفِكَ
خدايا اگر گناهانم بواسطه بزرگواريهاى لطفت مرا بى مقدار ساخته ولى در عوض يقين به بزرگ توجه تو مرا هشيار كرده .
انتها/
آوینی
دیدگاه ها