دوشنبه 15 اسفند 1390 | 18:50
اولین بمب شیمیایی

جزیره مجنون که آزاد شد، من هم جزو اکیپ های جمع آوری غنائم و تجهيزات، به آنجا اعزام شدم. یکی از روزهای آخر ماموريت، در حالي كه یک کانتینر 12متری را بُـکسل کرده بودم به پشت خودوري تویوتا و داشتم برمی­گشتم به طرف مقر، وسط های راه دیدم جلوی ماشین یک چیزهایی است درست مثل حباب روی سطح آب.

حدس زدم هواپیماهای دشمن آمده­اند و من متوجه نشده­ام و حالا دارند با تیربار به طرفم شلیک می­کنند.

زدم روی ترمز و پریدم پایین. تا پیاده شدم هواپیماها، اطرافم را بمباران کردند. سریع رفتم زیر تویوتا تا حداقل سنگری داشته باشم. بمب ها صدای چندانی نداشتند وقت منفجر شدن به یکباره نفسم تنگ شد. پیش خودم گفتم؛ حتماً از گاز باروت است.

بمباران که تمام شد آمدم بیرون. هنوز نفسم تنگ بود. بی توجه نشستم پشت فرمان و به مقر رفتم.

می­خواستم کانتینر را جا به جا بکنم که هواپیماها دوباره آمدند. به قدری سریع که حتی فرصت نکردم از ماشین پیاده شوم. بمباران کردند. یک بمب درست افتاد روی صندلی گریدری که نزدیکم بود.

دوباره احساس نفس تنگی کردم، این بار شدیدتر از بار اول. تا آن زمان عراق آن صورت از بمب شیمیایی استفاده نکرده بود و به همین خاطر هیچکدام از این سلاح اطلاع كاملي نداشتیم.

هر چه زمان بیشتر می­گذشت حالم بدتر می­شد. شب حالم به قدری خراب بود که بچه­ها منتقلم کردند به بیمارستان.

و اينگونه بود كه سرفه و خلط هاي شيميايي رفيق راه زندگي ما شد...

 

راوی: سید محمدرضا تقوی

منبع: جاده پیروزی (مجموعه خاطرات جهادگران جهاد سازندگی شهرستان دامغان در دفاع مقدس)

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.