سه شنبه 21 آذر 1391 | 08:45
قهرمان کربلا

آخر سال 64 ,‌نزديک تحويل سال بود. عمليات والفجر هشت بود و عبور از اروند . رد شدن از اروند چندان کار ساده اي نبود . در طول مسير اروند نهرهايي باز کرده بودند . در زمين خاکي قايق ها مستقر بودند. نيروها داخل قايق ها نشستند . برادر مسني به نام نورا... حسيني  وقتي مي خواست از اروند رد شود پرت شد داخل آب و تمام نيروها هم از انجا رفتند .

صبح روز بعدداخل قرارگاه آقاي حسينيرا ديدم.خيلي تعجب کردم . جلو رفتم و از ايشان پرسيدم : ”که شما داخل اروند افتاديد چطور شد که الان اينجائيد ؟‌‘‘  اشک از ديدگانش سرازير شد و گفت:” در لحظات آخر جان دادن بودم . اميدم قطع شده بود . نمي دانم چطور شد که يکدفعه نام ابوالفضل بر زبانم جاري شد . همين که يا ابا الفضل را گفتم شخصي با يک دست داخل آب آمد و با همان دست مرا به آن طرف اروند رساند . به قدري ذوق زده شده بودم که متوجه نشدم که قضيه چيست ؟ حدود صد متر به طرف خط حرکت کردم . وقتي به پشت سر نگاه کردم نور عجيبي ديدم . به خودآمدم . از خودم پرسيدم چرا سؤال نکردم شما چه کسي هستيد ؟ سريع برگشتم . هرچه نزديکتر مي شدم نور بيشتر و بيشتر مي شد . با همان نور شروع به صحبت کردم . پرسيدم شما چه کسي هستيد که با چنين قدرتي مرا از داخل اروند نجات داديد . گفتند من از رزمندگان گله مند هستم چرا که در زمان امام حسين ,,قهرمان و علمدار امام حسين ابوالفضل بود . در تمام عمليات هامن شما را همراهي مي کنم ولي هيچ نامي از من نمي بريد .

من که از ديدن ايشان خيلي خوشحال شده بودم خدا را به خاطر اين عنايتش شکر کردم و بعد از اين ماجرا حاج صادق آهنگران ” اي قهرمان کربلا اباالفضل ‘‘ را خواند.

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.