یکشنبه 26 آذر 1391 | 15:20
کلاه آهني

در عمليات والفجر 8 يکي از نيروهاي عراقي آمده بود پشت خاکريز . ( بين جاده ام القصر و فاو ) و پشت يک نخل خرما کمين کرده بود. همين که يک آرپي جي زن از ما بلند مي شد مي خواست تانک ها را بزند,چون فاصله زيادي بينمان نبود ،‌آن فرد عراقي نيروي مارا مي زد و هيچکس هم نمي توانست کارش را انجام دهد و بچه هاي ما يکي پس از ديگري شهيد مي شدند . تانک ها مستقيم جلو مي آمدند و نزديک خاکريز ما بودند .

نمي دانستيم دشمن از کجا ما را نشانه مي گيرد و تيراندازي مي کند . از همان کنج خاکريز (‌يک سمتش مي رسيد به جاده فاو بصره و سمت ديگرش به جاده  فاو اما القصر ) سمبه اسلحه رادر آوردم و يک کلاه آهني را روي آن گذاشتم . سرم را نمي توانستم بالا بياورم . کلاه آهني را بالا آوردم . يک تير از پشت همين خاکريز آمد . وقتي از وسط کيسه هاي خاک نگاه کردم ، سه چهار متري خاکريز ما دشمن کمين کرده بود . بالاخره من مرتب کلاه آهني ام را بالا مي آوردم و اوتيراندازي مي کرد . از زير کيسه ها نگاه مي کردم تا کي جعبه نوارش تمام شود . مي توانستم با يک نارنجک او را از بين ببرم ولي اين کار را نکردم . تخصص من آرپي جي نبود ،‌در سال 63 چند گلوله آر پي جي شليک کرده بودم ولي بعد ازآن با آر پي جي کار نکرده بودم . وقتي جنازه فرماندهان و هم رزمانم را ديدم ، خيلي ناراحت شدم .آر پي جي را برداشتم و وقتي نوارش تمام شد و مي خواست جعبه نوارش را عوض کند ،‌سريع با آرپي جي شليک کردم از فاصله 3 يا 5 متري او را زدم. در اين حال بود که کم کم حرکت تانک ها به طرف ما متوقف مي شد و من لطف خدا لحظه به لحظه بيشتر درک مي کردم .

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.