یکشنبه 26 آذر 1391 | 15:26
بازمانده

جبهه سراسر خاطره است ‏‏ْْ، آماده شدن ورفتن به جبهه، شبهاي عمليات و حتي برگشتن از جبهه همه و همه خاطره است .                   

بعد از آموزش ما به جزيره مجنون رفتيم . محل نيروهاي تخريب در جزيره مجنون بود . عراقي ها در آن زمان درجزيره پلي را بر روي اروند زده بودند با عرض 11 متر و طول 27 تا 30 متر . قرار بود اين پل توسط بچه هاي تخريب به نحوي منهدم شود . اين پل نزديک خاک دشمن بود.تقريبا هزار متر بيشتربا دشمن  فاصله نداشتيم.در ابتداي امر ما مهمات و مواد انفجاري را با قايق موتوري تا يک مسافت محدود داخل اروند مي برديم وداخل بلممي گذاشتيم ومسافت زيادي تقريبا حدود دو يا سه کيلومتر را با بلم پارو مي زديم و آنجا وسايل را پياده مي کرديم و مي گذاشتيم داخل کوله پشتي . توي کانون هاي تنگ و باريک با کوله پشتي مهمات را مي برديم تا به محل کاربرسيم. تقريبا کار همه ما همين بود جابجا کردن مهمات در حدود11 تا 12 شب طول کشيد تا ما توانستيم تمام مهمات لازم براي انفجار پل را به محل عمليات برسانيم . مي خواستيم پل را منهدم کنيم تا اگر عراقي ها حمله کنند مانع بزرگي سر راهشان باشد و نتوانند به اين طرف بيايند . تا شب آخر مهمات را چال مي کرديم تا آنها را منفجر کنيم . وقتي با بلم مي آمديم بلم را به نيچه ها مي بستيم و کارمان را انجام مي داديم و دوباره با بلم برمي گشتيم . داخل کانالي در معرض ديد مستقيم دشمنبوديم، کوچکترين حرکت ما دشمن را خبردار مي کرد . تمام کارها را انجام داده بوديم و تمام شرايط براي انفجار آماده بود .شب نماز مي خوانديم و شام مي خورديم و به محل کار مي آمديم و طوري برمي گشتيم که سحر در قرارگاه در خط اول جزيره جايي که همه نيروها بودند,باشيم . بالاخره پل را منفجر کرديم . شدت انفجار به حدي بود که طناب بلم که به نيچه ها بسته بود پاره شد و بلم به طرف عراقي ها رفت، تقريبا به طرف شمال اروند,چند نفر از بچه ها آموزش غواصي ديده بودند . يکي از بچه ها لباس پوشيد که برود بلم را بياورد ، چون سحر بود و مي خواستيمبه قرارگاه   برگرديم . اين دوست ما داخل آب رفت تا بلم را بياورد و ما هم نگاهش مي کرديم ، تا دستش به بلم رسيد بلم منفجر شد و اين بزرگوار به شهادت رسيد و ما آن شب حتي نتوانستيم جنازه اش را به عقب برگردانيم . وقتي طناب بلم پاره شده و به طرف عراقي ها رفته بود ، آنها از بلم به عنوان يک تله انفجاري استفاده کرده بودند . دوستان ديگر وقتي ديده بودند سحر شده و از ما خبري نيست دلواپس شده و با بلم ديگري به سراغ ما آمدند و ما را برگرداند . تخريب 21 غواصان ماهري داشت که دوست ما رابه نشاني انگشترش شناخته واز قعر آب ها در آورده بودند. متاسفانهدر اين عمليات  يکي از بهترين دوستانمکه چندين ماه با هم کار مي کرديم را از دست دادم . شهيد خاتمي از بچه هاي مشهد بود که تقريبا 17 تا 18 سال سن نداشت .دوستان زيادي با ما بودند که هيچکدام برنگشتند . روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد .                                                                             

 

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.