دوشنبه 3 بهمن 1390 | 22:18
پرستوي آزادي


 


بعد از شروع جنگ خليج فارس كه صدام ف دندان طمعش را براي كويت تيز كرده بود، يك روز، راديو عراق برنامه هاي عادي خود را قطع كرد و اعلام كرد كه پيام مهمي از طرف صدام منتشر خواهد شد. بالاخره پس از چند ساعت كه سرودهاي حماسي پخش شد ف پيام حضرت صدام! به اطلاع رسانده شد كه آن پيام ، خبر از تبادل اسرا مي داد.
آن روزها ، روزهاي فراموش نشدني براي ما است. شور و شوق فراواني در جان بچه ها افتاده بود. همه ازاين كه پس از سالها مقاومت مي خواستند به كشورشان برگردند ، خوشحال بودند.
بالاخره روز آزادي ما نيز رسيد، آن روز ، هفتم شهريور سال 69 بود. عراقيها موقع رفتن ، به همه يك دست لباس كره اي و يك قرآن دادند. پس از ثبت نام توسط صليب ، سوار اتوبوسها شديم و به طرف مرز حركت كرديم . فاصله بين اردوگاه و مرز را با حسرت نوشيدن يك قطره آب خنك طي كرديم . بچه ها حتي در روز آخر نيز دست از فعاليت برنداشته بودند و عده اي ، با پارچه ، آرم جمهوري اسلامي را تهيه و به پيراهن خود زده بودند. عده اي نيز پيشاني بند تهريه كردن و به محض رسيدن به مرز ، به پيشاني خود بستند.اولين قطره اشكي كه پس از اسارت ، گونه ها را تر كرد، در فراق حضرت امام بود و در خانه اي كه او به دست ما سپرده بود؛ ايران.


منبع:كتاب برگهايي از اسارت

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.