نقل شده است : مقدس اردبیلی شبی پیامبر (ص) را در خواب دید در حالی که حضرت موسی (ع) در خدمت آن بزرگوار نشسته بود ، حضرت موسی (ع) از حضرت رسول اکرم (ص) سوال کرد:
این مرد (مقدس اردبیلی ) کیست ؟ پیامبر (ص) فرمود : از خودش سوال کن . پس حضرت موسی (ع) سوال کرد: تو کیستی ؟ مقدس فرمود : من احمد پسر محمد از اهل اردبیل و در فلان کوچه و فلان خانه مسکن من است . حضرت موسی (ع) فرمود : من از اسم تو سوال کردم ، این همه تفصیل برای چه بود ؟ مقدس فرمود : خداوند عالم از تو سوال کرد این چیست در دست تو است ؟ و تو فرمودی : این عصای من است . به آن تکیه کرده و نیز با آن گوسفندانم را می رانم و استفاده ای دیگری هم از آن می کنم ، پس تو چرا اینقدر تفصیل در جواب گفتی ؟ حضرت موسی (ع) به پیامبر (ص) عرض کرد : راست گفتی علمای امت من مانند پیامبران بنی اسرائیل می باشند...
گفته اند : زائری در نجف در کوچه ای به مقدس اردبیلی برخورد کرد در حالی که مقدس لباس بسیار کهنه ای در تن داشته و شبیه اشخاص مستضعف می نمود. آن زائر گفت : ای پیرمرد حاضری لباس مرا بشوی و در عوض به تو مزد دهم ؟ مقدس قبول کرده و لباس های او را گرفته به منزل برد و شست و خشک کرد و آورد و تحویل داد. و قتی آن شخص خواست مزد مقدس را بدهد یکی از دوستان مقدس رسید و هنگامی که متوجه قضیه شد به آن شخص گفت : می دانی این مرد کیست ؟ این علامه ، مقدس اردبیلی است. آن شخص به دست و پای مقدس افتاده و عذر خواهی نمود . مقدس در جواب فرمود : این کمترین کاری بود که من در حق برادر ایمانی خودم کرده ام و خوشحال می شوم اگر بتوانم به برادر دینی خود کمک کنم .
برگرفته از کتاب داستان هایی از زندگی علما
پایگاه اطلاع رسانی" بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت"
دیدگاه ها