شنبه 21 تیر 1399 | 10:15
سرنوشت توابین کودتای نقاب چه شد؟/ کودتاچیِ توابی که در جنگ تحمیلی شهید شد
یکی از اعضای تیم خنثی سازی می‌گوید: « این وضعیت كه پیش آمد، رئیس دادگاه که آقای ری‌شهری بودند، حكم ندادند و این پرونده را برداشتند و بردند محضر حضرت امام و عفو این [ابوالفضل مهدیار] را گرفتند...و همان فردایش هم آزادش كردند او رفت سر خدمت. در جنگ هم بود...

به گزارش "پایگاه اطلاع رسانی سازمان بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت"  به نقل از  پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ یکی از آموزنده ­ترین مباحث مرتبط با کودتای نقاب، تواب‌شدن تعدادی از کودتاگران بود. البته در این خصوص ذکر این نکته ضروری ‌است که تمامی کودتاچیان به اشتباه خویش در این حوزه، پی برده بودند و با اعتراف به­ جرائم مرتکب‌ شده، به ­دنبال کاهش بار سنگین خیانت از دوش خود بودند. لیکن این موضوع در خصوص تعدادی از آنان، متفاوت بوده و از اخلاص بیشتری برخوردار بودند. گفتنی ‌است که این افراد، صحبتی پیرامون آزادی خود نمی‌کردند بلکه مصرّاً درخواست می­‌کردند تا به ­گونه‌­ای به کیفر مجازات برسند که روحشان دچار آرامش گردیده و تا حدودی در برابر خطایی که مرتکب شدند، جبران مافات شده باشد.

چندین مصداق عینی در این ارتباط وجود دارد لیکن، هیچکدام به اندازه ماجرای سروان «ابوالفضل مهدیار» جالب و عبرت‌آمیز نیست. واقعه­‌ای که مهدیار را از یک «سروان اعدامی» به «سرلشکر شهید» تبدیل نمود.

ابوالفضل مهدیار، در خرداد ماه 1327ش، در قم متولد شد. در بهمن سال 1347ش، وارد نیروی هوایی گردید و پس از طی دوره‌ پیشرفته پرواز در آمریکا به ایران بازگشت و به ­عنوان خلبان اف4 انتخاب و به پایگاه یکم شکاری منتقل شد. با پیروزی انقلاب اسلامی به پایگاه ششم شکاری منتقل شد اما، در تاریخ یکم اسفند ماه، 1358، بازخرید شده و از خدمت رها می­‌گردد. او در تیرماه سال 1359 به ­جرم شرکت در کودتای نقاب بازداشت شد.

سروان خلبان بازخریدی ابوالفضل مهدیار با کودتاچیان همدل و همراه می­‌گردد و در روز نوزدهم تیرماه 1359، دستگیر و بازجویی از وی آغاز می‌شود. او قرار بود با هواپیمایش پرواز کند و در صورت نیاز به تهران رفته و کمک نماید و یا اینکه مراقب پایگاه دزفول باشد که اگر هواپیمایی به پرواز درآمد، آن ‌را سرنگون نماید. در همین ایام، همسر سروان مهدیار به ­منزل یکی از کارکنان نیروی هوایی که عضو تیم خنثی‌کننده‌ کودتا بوده، می­رود و مطالبی را بیان می­نماید. ادامه این ماجرا، از زبان عضو تیم خنثی‌سازی، به این شرح است:

«همسر خلبان مهدیار می­‌گفت که من نذر كردم و توسل به حضرت زهرا سلام‌ا... علیها پیدا كردم و دیشب ایشان را در خواب دیدم. من نجات شوهرم را از ایشان خواستم، ایشان فرمودند كه شوهر تو را من بخشیدم به تو و یا مثلاً یا یك چنین عبارتی؛ و ادامه می‌دهد که حالا آمده به ­منزل ما تا خواب را برای من تعریف كرده و یك انگشتر عقیق و یك دعا هم داد تا به‌ هر طریقی كه ممکن است، این انگشتر دعا را به‌ ­دست ابوالفضل رسانده شود و به او بگویند تا در روز دادگاه، این انگشتر در دستش و دعا هم در جیبش باشد. مشارٌالیها، ادامه می‌­دهد که من مطمئنم ابوالفضل آزاد می‌شود چون حضرت زهرا سلام‌ا... علیها فرمودند كه بخشیدم او را به تو، یك چنین عبارتی».

من اتفاقاً در جریان پرونده­ آن شخص بودم و پیگیری می‌كردم. به ایشان گفتم این حرف­ها چیست؟ این‌ها همه اعدام شدند، این‌ها قرار بود بیایند و جمهوری اسلامی را از بین ببرند، كجا را بمباران كنند، این‌ها قرار بود بیت امام را بمباران كنند و کمی با عصبانیت برخورد کردم و در ادامه گفتم: حالا حضرت زهرا(س) باید این شخص را شفاعت ‌كند!؟ دیدم که آن خانم، خیلی اصرار كرد، من با ناباوری گرفتم. گفتم نكند خبری یا پیامی چیزی در آن باشد، كاغذ را زیر و رو كردم دیدم نه در آن دعا نوشته و انگشتر هم زیر و رو كردم، دیدم یك انگشتر عقیق است. گرفتم و دادم به بازجویش تا با اصراری كه او كرده به ایشان بدهد و عین پیام همسرش را هم منتقل نمودم.

روز دادگاه مهدیار فرا رسید و نظامی مذکور در دادگاه حاضر شد. کاملاً مشخص بود که خیلی منقلب شده است و با بقیه‌ کودتاچیان، فرق اساسی پیدا کرده است. به­ عبارتی، بقیه‌ كودتاچیان در مقطع دادگاه، تقاضای اظهار ندامت و پشیمانی نموده و تقاضای عفو می‌كردند. اما سروان مهدیار، یك حالت عجیبی داشت. در دادگاه، خیلی از ته دل واقعاً گریه می‌كرد و می‌گفت من نمی‌گویم مرا اعدامم نكنید، مرا اعدام بكنید ولی به‌عنوان كودتاچی اعدام نكنید. مرا ببرید در جبهه به ­عنوان كیسه شن از من استفاده كنید، مثلاً بزنند من كشته شوم، ولی در جبهه كشته شوم. یا به ­هر طریقی كه می‌دانید مرا ببرید از هواپیما در جبهه پرت كنید تا آنجا كشته بشوم.

این وضعیت كه پیش آمد، رئیس دادگاه که آقای ری‌شهری بودند، حكم ندادند و این پرونده را برداشتند و بردند محضر حضرت امام و عفو این را گرفتند. تصوّر می‌كنم، همان ‌روز هم بردند یعنی صبح دادگاه بود بعدازظهر پرونده را بردند خدمت حضرت امام و عفو برای این گرفتند و همان فردایش هم آزادش كردند او رفت سر خدمت. در جنگ هم بود، شروع كرد به پرواز‌ كردن و سرانجام در یكی از عملیات‌های برون‌مرزی كه داشتند بمباران یكی از مراكز نظامی یا مهم عراقی در موقع برگشت، هواپیمایش موشك خورد و خودش هم شهید شد».

شهید مهدیار در طول یک ماه اول جنگ، پروازهای متعدد جنگی برون‌مرزی و درون‌مرزی را انجام داد. در روز یکم آبان ماه در دو پرواز جهت حمله به بندر فاو و اسکله ام‌القصر عراق، به­ عنوان لیدر شرکت نمود و ضربات سهمگینی بر پیکره دشمن بعثی وارد آورد.

ساعت 12ظهر روز دوم آبان سال 1359 دو فروند اف 4 به لیدری سرگرد خلبان ابوالفضل مهدیار و کمک سروان محمود شادمان‌بخت جهت بمباران مجدد اسکله ام‌القصر به پرواز در می­‌آیند. با رسیدن روی هدف خلبانان، ابتدا با تیربار اسکله‌ را هدف قرار می‌­دهند و سپس بمب­‌های mk82 خود را روی اسکله می‌­ریزند که در حال گردش به سمت مرز، هواپیمای لیدر مورد اصابت موشک دشمن قرار می­‌گیرد. به شهادت و گواهی خلبانان شماره دو پرواز، هر دو خلبان اقدام به اجکت می­‌نمایند و هواپیما در دهانه‌ فاو به داخل خلیج فارس سقوط می‌­کند ولی نیروهای بعثی هر دو خلبان را بر خلاف تمامی کنوانسیون­‌های بین‌المللی، در آسمان به رگبار می­‌بندند تا پیکر بی‌جان آنان در خلیج فارس، برای همیشه آرام گیرد.

گفتنی است که چندی بعد، جسد یک خلبان ایرانی در فاو کشف و در قبرستان زبیر عراق به خاک سپرده می‌شود. اطلاعات اولیه حاکی از آن بود که این جسد متعلق به شهید محمود شادمان‌بخت بوده است.

 

 

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.