به گزارش "پایگاه اطلاع رسانی سازمان بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت" يازدهم ژانويه، يكشنبهي هفتهي قبل، خانوادهي شهيد عماد مغنيه به يك مهماني خانوادگي بزرگ دعوت بودند. محل مهماني در منطقهي الغبيري بود در نزديكي «روضة الشهيدين»، در منزل پدر همسر شهيد مغنيه. همهي بچهها و نوهها به مناسبت ولادت حضرت رسول دور هم جمع بودند.
از همهي نوهها درخواست شده بود براي اين جلسه صحبتي كوتاه آماده كنند و طي چند كلمه بگويند كه براي سال جديد ميلادي چه برنامهاي دارند. همهي نوهها صحبت كردند تا اينكه نوبت رسيد به جهاد مغنيه.. جهاد فقط گفت: «طرحم براي سال بعد را هفتهي آينده ميگويم.» همهي نوهها و اعضاي خانواده شروع به اعتراض كردند، مي گفتند جهاد دارد شرطي كه براي همه گذاشته شده را نقض ميكند. بعضيها ميگفتند كارش را آماده نكرده است. وسط خنده و اينكه هركسي به شوخي چيزي ميگفت، جهاد از حرفش كوتاه نيامد، اصرار داشت كه طرحش براي سال آينده را هفتهي بعد به همه ميگويد.
درست يك هفتهي بعد دوباره خانواده دور هم جمع شدند ولي اين بار در بين خيل گسترده كساني كه براي تسليت آمده بودند. طرح جهاد، شهادت بود.
اين روايت را مادربزرگ جهاد، ام عدنان و خالهاش و چند نفري از خانوادهاش تعريف ميكنند. موقع صحبتي كه مدام به خاطر گريه قطع ميشود، ميتواني رد حسرتي عميق را ببيني.
خانوادهي شهيد، خيلي سريع مسير خودشان را تعيين ميكنند: «به خاطر از دست دادن نوهي جوان خانواده گريه ميكنيم، ولي به خاطر راهي كه انتخاب كرده بود خوشحاليم.»
در سالني كه پر است از تسليتگويندگان، آرامش مادر شهيد [همسر شهيد عماد مغنيه] خيلي جلب نظر ميكند. لبخندي كه هيچوقت از صورتش محو نمي شود باز هم با اوست. صبر عجيبي دارد كه هر كس وارد مجلس ميشود، مادر شهيد اصرار دارد حتما براي احترام از جايش بلند شود.
يكي از خانمهايي كه با مادر شهيد رابطهي نزديكي دارد ميگويد: «اين اواخر مادر جهاد خيلي دعا ميكرد كه جهاد به چيزي كه خودش دوست دارد و از مادرش دعا براي آن را مي خواهد برسد، يعني طوري شهيد شود كه قدر و ارزشش بالا برود و به محضر پدرش مشرفش كند. به همين خاطر وقتي خبر شهادت جهاد را به مادرش دادند گفت: " ناراحت نيستم، خوشحال هم هستم كه پسرم به چيزي كه ميخواست رسيد."»
اما اين آرزوي جهاد كه آن را چند سال پيش و در روز تشييع پيكر پدرش هم به زبان آورده بود مانع آن نميشد كه زندگياش را مثل يك جوان برناي 24 ساله پي نگيرد. تحصيلات عاليه را در رشتهي مديريت دانشگاه آمريكايي بيروت [يكي از بهترين دانشگاههاي خاورميانه] پيگرفت. تنها يك درس باقي مانده بود تا مدركش را بگيرد. يكي از نزديكان خانوادگيشان در توصيفش ميگويد كه جهاد بيش از همه به پدر شهيدش شبيه بود، خصوصا آرامش و تيزهوشياش: «خيلي خوب به حرفهاي ديگران گوش ميكرد، در زندگياجتماعياش خيلي جدي بود، برعكس روحيهي شوخ و نرمش در خانواده. برادرش مصفي و خواهرش فاطمه هر دو ازدواج كرده بودند و او فرزند آخر خانواده بود كه هنوز همسر اختيار نكرده بود.»
مادربزگش [با لحن و لهجهي لبناني] ميخواند: «عزيز دلم تاتا» و بعد از درد دلي سوزناك با نوهاش ميگويد: «زود رفتي» ولي سريع ادامه ميدهد: «الحمد لله. اين خاندان، سرنوشتش شهادت است. شهادت هم هديهاي است كه خدا به اولياي خاصش ميبخشد.»
منبع : بسیج
دیدگاه ها