فداکارى بسیجى

سال 74 بود و فصل پاییز، که در منطقه عملیات والفجر یک در فکه، میدان مین ها را مى گشتیم تا جاهاى مشکوک را پیدا کنیم. بعد از کانالى که براى مقابله با حمله بچه ها زده بودند. میدان مین وسیعى قرار داشت. نزدیک که شدیم، با صحنه اى عجیب روبه رو شدیم. اول فکر کردیم لباس یا پارچه اى است که باد آورده، ولى جلوتر که رفتیم متوجه شدیم شهیدى است که ظاهراً براى عبور نیروها از میان سیم هاى خاردار، خود را روى آن انداخته است تا بقیه به سلامت بگذارند. بندبند استخوان هاى بدن داخل لباس قرار داشت و در غربتى دوازده ساله روى سیم خاردار دراز کشیده بود. دوازده سال انتظارى که معبر میدان مین را هم به ما نشان مى داد. فهمیدیم که لشکر عاشورا در این محدوده عملایت کرده است.

سیدمیر طاهری