طواف يك پرنده...

نزديك غروب بود كه جنازه ي مجيد را از غسالخانه به سمت قبر آوردند، غروبي غمگين و دلگير. غروبي طوفاني و تلخ. جمعيت زيادي براي بدرقه مجيد به بهشت، آمده بودند. همين كه تابوت را بر زمين گذاشتند، پرنده اي سفيد رنگ بالاي تابوت و قبر به پرواز در آمد و تا لحظه ي دفن شهيد مدام در پرواز بود و در آن حوالي دور مي زد. مردم شگفت زده اين پرنده را نگاه مي كردند و من تا لحظاتي بعد از دفن اين پرنده ي سفيد را مي ديدم كه بر گرد خاك نمناك مجيد طواف مي كرد. كم كم شب از راه رسيد و آن روح تابناك، يعني همان پرنده سفيد به آسمان پر كشيد...

 

(خاطره اي از شهيد مجيد خزايي)

به نقل از معصومه صادق زاده
منبع: كتاب «در تابستان زخم»