
به گزارش "پایگاه اطلاع رسانی سازمان بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت" شهدای مدافع حرم کوتاه زمانی است که انوار وجودشان در شهرها تابید و بر دلهای پوسیده ما نور رحمت بارانید؛ بیش از دو دهه بود که با خاموشی جنگ؛ زنگ بسته شدن باب شهادت بهانهای بود برای سکون و سکوت ما و حالآنکه آنها ثابت کردندبه همگان که راه شهادت هیچگاه بسته شدنی نیست و دفاع از حق مکان و زمان نمیشناسد.
هنگامیکه زینب سلامالله علیها این مدافع حرم آل الله علم یاری بلند کرده بود شما جانبرکفان پیش از همه پیشقدم و لبیکگویان به دفاع از حرم به حریم اهلبیت شتافتید تا در سایهسار بزرگ بانوی کربلا زمینهساز ظهور منتقم عاشورا باشید و حال ما هستیم که مدیون و شرمنده شما خواهیم بود؛ مدیون به سبب آرامش و امنیتی که با شهادت برایمان به ارمغان آوردید و باعث شدید در برابر همه مستکبران دنیا قد علم کرده و محکم بایستید.
شرمندهایم که قدر شمارا ندانستیم و گوشه و کنار ارزش و منزلت کارتان را با مادیات قیاس میکردیم و راحت آن را آنگونه که شما ادامه میخواهید ادامه نمیدهد ما را ببخشید و حلالمان کنید تا بتوانیم همانند شما راه ولی و امامان را طی کنیم و سرانجام زندگیمان به شهادت ختم شود.
شهید محمدرضا ابراهیمی یزد آبادی یکی از شهدای خطشکن شهرستان فلاورجان، در سال ۱۳۴۴ در خانوادهای مذهبی در شهر ابریشم محله یزدآباد شهرستان فلاورجان متولد شد. خانواده آنان دارای هفت برادر بود و محمدرضا چهارمین آنها در دوران انقلاب اسلامی نوجوانی سیزدهساله بود.
شبها به اصفهان آمد و برای تظاهرات شبها هم در آنجا میماند؛ بهطور مثال مجسمه شاه را که در میدان انقلاب کنونی میخواستند پایین بکشند آنجا حضور داشت و با سنگ به یکی از مأموران زد و تحت تعقیب قرار گرفت به طوریکه آن شب دیر به خانه رسید و همه نگران شده بودند.
چند ماهی بیشتر از حمله وحشیانه عراق به ایران نگذشته بود که تصمیم گرفت به جبهه اعزام شود و با تعدادی از نیروهای بسیجی راهی جنوب شد؛ البته که سنش کم بود و هیچ آموزشی هم ندیده بود و به همین سبب نتوانست به منطقه وارد شود. نزدیک دو ماه در جهاد سازندگی خوزستان خدمت کرد و بعد به اصفهان آمد و دوره آموزشی فشردهای را در پادگان غدیر گذراند و پسازآن به منطقه اعزام شد و در عملیات فرماندهی کل قوا شرکت کرد.
شرط شهید برای ازدواج با همسرش
جنگ تحمیلی تازه شروعشده بود، شور و اشتیاق و محمدرضا نشان از آن داشت که تا جنگ ادامه دارد کمتر میشود او را در شهر و دیار خود دید؛ البته که پدر و مادر تصمیم گرفتند پایبندش کنند و از او خواستند ازدواج کند، قبول کرد و برای همسرش شرط گذاشت که مانع رفتن او به جبهه نشود و حتی اگر مجبور میشد بعد از مرخص شدن از بیمارستان دوباره به جبهه میشتافت.
گفتوگوی خبرنگار فارس با همسر و فرزند شهید ابراهیمی را در ادامه میخوانید:
علی ابراهیمی فرزند شهید ابراهیمی درباره پدر میگوید: پدرم بازنشسته لشکر ۱۴ امام حسین بود، بعد از آن در مغازه ابزارفروشی مشغول به کار بودند تا سال ۸۲ بودند و پس از آن به عنوان نیروی جهاد تا سال ۸۸ مشغول به فعالیت بودند و پس از آن مدیر کاروان کربلا و حتی تا قبل از اعزام به سوریه مشغول فعالیت در این زمینه بودند.
فرزند شهید ابراهیمی ادامه میدهد: در هر کاری تخصص پیداکرده بود، هیچگاه کارگری در خانه و باغ کوچکی که فراهم کرده بود نمیآورد. همه کارها را خودش انجام میداد. از جوشکاری گرفته تا باغداری و لولهکشی و تعمیرات ماشینش را هم خودش انجام میدهد؛ اما جالب اینکه کمتر میشد افراد به سن و سال پدرم به دنبال اینترنت و شبکههای اجتماعی باشند اما ایشان سعی میکرد با فنّاوری روز جلو برود.در این سالهای اخیر هر سؤالی برایش پیش میآمد در اینترنت جستوجو میکرد و اکثر شبکههای اجتماعی را درگوشی خود داشت و از بیشترشان استفاده میکرد.
وی بیان میکند: پدرم معتقد بود که اگر از پدر و مادر شهیدی که از دنیا میرفت میگفت اینها مخازن برکتاند و قلبهایشان سرشار از خاطرات بهترین مردان خداست و باید تا قبل از دست دادن آنان خاطرات خفته در سینههایشان ثبت و ماندگار شود.
فرزند شهید ابراهیمی ادامه داد: اگر بخواهم از دیگر نکات اخلاقی پدرم صحبت کنم روزهای جمعه وقف خانواده بود و تمام تلاشش را در جهت رفاه آنها به کار میرود.
شهیدی که بر بیان دقیق خاطرات دفاع مقدس تأکید داشت
وی بیان میدارد: در بیان خاطرات و وقایع دفاع مقدس کمگویی میکرد و هرجا مجلسی برای خاطره گویی و یادمان دفاع مقدس برگزار میشد روی این موضوع تأکید داشت که واقعیتها مطرح شود اگر هم کسی برخلاف آن عمل میکرد در میان بحث با خنده فرد را متوجه اشتباهش میکرد.
فرزند شهید ادامه داد: پدرم اهتمام ویژهای به خرید کالای ایرانی داشت؛ سه بار ماشین خریده و بعد از چند سال که کار میکرد و خرج میافتد میفروخت و دوباره میخریدند؛ یکبار به اعتراض گفتم خسته نشدید اینقدر ماشین عوض میکنید، پدرم گفت بالاخره باید آنقدر کالای ایرانی بخریم تا رشد کنند.
همسر شهید ابراهیمی نیز درباره خصوصیات این شهید ادامه میدهد: شهید ابراهیمی احترام زیادی به خانواده شهدا میگذاشت و علاقه زیادی هم به فرزندان شهدا داشت و البته صبوری بسیار که ویژگی بارز دیگر شهید بود و با چند نفر از خانوادههای شهدا ارتباط تنگاتنگ داشت و برای آنان با تمام وجود وقت میگذاشت؛ زمانی که شهید شد گویی دوباره داغ پدر برای آنان زنده شده است.
وی ادامه داد: یکی از یکی از موضوعات مهمی که برای همسرم مهم بود هر هفته به گلستان شهدای یزدآباد میرفت و بر سر مزار شهدا مینشست و هر وقت به اصفهان که میرفت حتماً گلستان شهدا سر میزد و دوستان و همرزمان زیادی داشت که آنجا آرمیده بود خودش را جامانده از قافله شهدا میدانست و آنقدر با شهدا نجوا کرد و از آنان خواست که او را هم در میان خود جا دادند.
کمک شهید ابراهیمی برای خانهدار شدن زوجهای جوان
همسر شهید ادامه میدهد: طبقه دوم خانه خالی بود و میتوانست اجاره دهد تا درآمدی برایمان باشد، اما میگفت نیازی نداریم و فهمید دختر و پسری قصد ازدواج دارند و درآمدشان کفاف اجاره خانه نمیدهد؛ پیشنهاد داد در طبقه دوم خانه بیایند و چند سال ساکن شوند تا توانستند پولی پسانداز کنند و بعد از آنها هم دو خانواده دیگر با شرایط مشابه آمدند خانه ما و بعد از چند سال توانستند خانهدار شوند.
وی افزود: مشتاق کار خیر بود و عاشق خدمت به مردم و نهتنها خودش بلکه دیگران را هم تشویق به کمک به مستمندان میکرد؛ نزدیک ماه رمضان یا عید نوروز که میشد کمکهای نقدی و غیرنقدی دیگران را جمعآوری میکرد و با تکمیل آن از دارایی خود به نیازمندان میرساند و در طول سالهای بعد از جنگ تحمیلی هم گاهی برای جهیزیه و ازدواج به او رجوع میکردند که دست رد به سینه هیچکدام نمیزد.
همسر شهید ابراهیمی بیان کرد: حتی سال ۶۶ بود که به مکه رفت و در هتل بود که خبر رسید درگیری و توطئه از طرف سعودیها وجود دارد؛ امکانات خواست تا اگر مشکلی پیش آید از آنان دفاع کند اما هیچ امکاناتی در اختیارشان قرار نگرفت و فردای آن روز که جمعیت در حال راهپیمایی بودند و فضا متشنج شده بود تنها کاری که توانست بکند جدا کردن خانمها و هدایت آنان به مکانهای عمومی بود.
وی ادامه میدهد: یکی دیگر از ویژگیهای بارز شهید این بود که استراحت و راحتی برایش معنا نداشت؛ باغ خریده بود و با وجود مجروحیت تمام اقدامات توسط خودش صورت میگرفت با خودش انجام میداد تا اعضای خانواده در تعطیلات راحت باشند.
مدیرکاروانی که به زوار هدیه میداد
همسر شهید بیان کرد: از زمانی هم که مدیر کاروان شد خود را خادم زائران میدانست و جالبتر از آنکه قبل از اعزام سفر لیست مسافران را چک میکرد و برای بچههای کاروان بنا به سن هدیهای میخرید برای کسانی که تازه ازدواجکرده بودند و خانوادههای شهدا و روحانی کاروان هم هدیه تهیه میکرد؛ خلاصه دنبال بهانه میگشت برای هدیه دادن به زائران و تمام هزینه هم از شخصی خودش بود و هرکسی همراه حاجی میرفت شیرینی از سفر تا سالها در یادش میماند.
وی گفت: آرزوی شهادت داشت و در پیدا و پنهان نمیخواست مرگش جز با شهادت به طریق دیگر رقم خورد و خودش را جامانده میدانست از قافله دوستان و همرزمان شهیدش و هر جا و هر مکانی را مناسب مییافت از اطرافیان میخواست برایش دعا کنند تا به آرزویش برسد و آرزویش چیزی نبود جز شهادت.
پدرم برای رسیدن به یاران شهیدش به آب و آتش زد
علی ابراهیمی در تکمیل صحبتهای مادر ادامه میدهد: برای اعزام به سوریه برای هرکسی که میشناخت در اصفهان و تهران نامه نمایش و درخواست پیگیری داد تا با رفتنش به سوریه موافقت شد.
وی ادامه میدهد: هیچگاه یادم نمیرود؛ از تشییعجنازه شهدای غواص که برمیگشتیم خیلی خوشحال بود و سربندی بانام حضرت زهرا سلامالله علیها در دستش بود به مادرم داد و خواست آن را در کنار وسایلش قرار دهد گفته بود دنبال ماشین حمل شده شهدا میدویدم و از سربازان میخواستم سربندی متبرک به من بدهند اما هیچکدام توجه نکردند؛ در دلم به شهدا گفتم اگر من را هم میطلبید سربندی به من دهید همان لحظه سربازی دستش دراز کرد و سربندی به من داد.
فرزند شهید گفت: آخرین تماس پدرم شنبه ۲۳ آبان ۹۴ بود و من از این تماس محروم شدم، تا سهشنبه همان هفته خیلی با خانواده تماس گرفتند در حالی که پدرم یکشنبه به شهادت رسیده بود. هرسال پدرم روضه حضرت زهرا (س) میگرفت و فکر نمیکردیم شهید شوند، اما خواسته پدرم بود و شاید دلتنگ پدرم باشم ولی واقعاً خوشحالم چون به آرزویش رسید چراکه میگفت دفاع از مظلوم وظیفه ما است.
وی در پایان میگوید: ایکاش مسؤولان ما اختلافات را کنار بگذارند و همه به فکر خدمت باشند؛ راهی که شهدا به ما نشان دادند و به ویژه شهدای مدافعان حرم که در رأس آنها سیدالشهدای مقاومت حاج قاسم سلیمانی است که راه را به همگان نشان داد که سربازی ولایت در همه زمینهها بود و تلنگری باشد که متوجه شوند رهبر معظم انقلاب چه میگویند و به آن عمل کنند.
دیدگاه ها