یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 | 15:09
10 روايت از شهيد سيد مجتبي هاشمي + تصاویر
سلاحي كه هر متجاوزي را نابود مي كند
  سلاحي كه هر متجاوزي را نابود مي كند
هر كاري مي كردم من رو با خودش ببره نمي برد. يه وقت رفتم يواشكي دنبالش ديدم از شهر داريم بيرون مي ريم. خيلي دور شديم از شهر خدا تو اين بيابونا چه كار مي خواد بكنه سيد؟!

بسیج پیشکسوتان

1- فرودگاه مهرآباد كه بمباران شد سيد يك ساك برداشت و رفت جنوب و 9 ماه از اون بي خبر بوديم. بعد از 9 ماه در حالي كه دستش مجروح بود، و ريش هاي بلند و انبوه و ژوليده به خانه برگشت.


2- مي گفت: من تاكنون به خود اجازه نداده ام كه به ديدار امام بروم زيرا تا زماني كه يك نفر حتي يك نفر سرباز عراقي در خاك ما حضور دارد با آنكه مي توانم به راحتي نزد امام مشرف شوم به حضور مبارك امام نمي رسم زيرا نمي توانم به چشمان امام نگاه كنم.
3- يك بار براي تخريب روحيه دشمن تير دروازهاي فوتبال شهر را به ميدان ذوالفقاري در 200 متري دشمن برديم و 300 صندلي در اطراف آن گذاشتيم و بعد با يك بلندگو به آنها گفتيم حالا كه حريف ما در ميدان جنگ نيستيد بيائيد در ميدان ورزش با ما مبارزه كنيد.
4- روزي در اوايل ازدواج من با شهيد هاشمي بود كه بازارچه رفتيم تا خريدي كنيم در حال خريد بوديم كه برخورد كرديم با پدر و مادر آقا سيد لحظه اي نگذشت كه بلافاصله مواجه شدم با صحنه اي تماشايي. آقا سيد دلا شد و زانو زد روي زمين و شروع كرد به بوسيدن پاهاي پدر و مادرش. اين صحنه براي من كه اولين بار بود مي ديدم تعجب آور بود ولي براي آنان كه بارها اين صحنه را ديده بودند چيزي عادي به شمار مي آمد. آقا سيد با آن قامت رشيد و تنومندش با آن شهرتش خيلي مردمي و خاضع، دل رحم و فروتن بود.
5- در يكي از عمليات بود كه شهيد هاشمي دستش از مچ خرد شد و آ ويزون. با اين حال خط رو و جبهه رو رها نمي كرد هر چي بچه ها مي گفتن شما فرمانده هستيد برگرديد عقب برنمي گشت. يادم مي آيد كه يكي از بچه ها زخمي شده بود و جا مانده بود در عقب نشيني بعد با آن جراحت و آسيب ديدگيش رفت و اون رو كولش كرد . آوردش به عقب زير اون رگبارها و خمسه خمسه ها و خمپاره ها. مي گفت يك سرباز خميني هم تا نفس داره نبايد به دست بعثي ها بيفتد.
6- ابتكار عمل داشت مثلاً 20 عدد بشكه 220 ليتري نفت رو تهيه كرد و شبها آنها رو به فاصله چند متر از هم مي چيد و به ما مي گفت با ميله هاي آهني و ياچوبي محكم روي آن بكوبيم و سر و صدا دربياوريم و با پارچه هاي سفيد آدمكهاي مثل ارواح درست مي كرد نمي دونيد و حتي در آن ظلمات شب صداي اين بشكه ها بلند مي شد چه وحشتي به دل دشمن مي انداخت. عراقيها هم شروع مي كردند به شليك توپ و خمپاره و خلاصه به اندازه يك انبار مهمات، منطقه رو بي هدف زير آتش مي گرفتند.
7- گاهي وقتا مي ديدم غيبش مي زنه معلوم بود مي رود جايي براي كمك كردن. هر كاري مي كردم من رو با خودش ببره نمي برد. يه وقت رفتم يواشكي دنبالش ديدم از شهر داريم بيرون مي ريم. خيلي دور شديم از شهر خدا تو اين بيابونا چه كار مي خواد بكنه سيد؟! ديدم نزديك محلي داريم مي شيم كه خيلي چهره در هم و برهمي داره بعضي از خونه ها از حلبي درست شدن. ديدم سيد پياده شد دستمالي به صورت بست و گوشت و مرغ و برنج وغيره... مدتي صبر كردم. مي ترسيدم برم جلو اما بعد دلم طاقت نياورد. آخه ديدم دست تنهاست. رفتم جلو. يه وقت ديدم آقا سيد با اون چشم و ابروي قشنگش اخمي كرد و گفت آخر كار خودت رو كردي اينجا چه كار مي كني؟ گفتم اومدم تا در ركابت باشم. گفت بيا كمك وروجك! بعداً گفتم سيد چرا دستمال بستي به صورتت؟ گفت كه نمي خوام كسي من رو بشناسه. گفتم دلت خوشه آقا سيد كل اينا تا به حال فكر نكنم رنگ شهر رو ديده باشند.
8- در اوايل جنگ دعاي كميل به آن صورت باب نبود ولي سيد تمام آن را از حفظ بود هر پنجشنبه شب تو سنگري مي رفت و با او ن صداي زيبا و دلنشين دعاي كميل مي خوند ما هر كدوم دوست داشتيم كه پنج شنبه شب بياد سنگرمون خيلي از بچه ها در جبهه هاي ديگر به عشق صدا و مناجات سيد مي اومدن به خط فدائيان اسلام كسي رو تا به حال نديدم كه به اون سبك و به اون زيبايي با اون سوز از درون دل دعاي كميل رو بخونه مي رفت تو خودش. يه حالت ملكوتي بهش دست مي داد . به يه حالي شبيه خلصه مي رفت همه رو منقلب مي كرد.
9- به حضرت زهرا (س)علاقه غيرقابل وصف داشت هميشه به حضرت متوسل مي شد مي گفت او مادر تموم شيعيانه.
10-مي گفت : درست در روز دهم محرم ظهري عاشورا در اثر تركش خمپاره يكي از افرادم شهيد شد. دشمن تمام جبهه را زير آتش شديد توپخانه خود قرار داده بود، زنده ها 71 تن بوديم و يك شهيد. دستور دادم كه سنگرها را ترك كنيد و تا به نماز بايستيم و اين در حالي بود كه رگبار خمسه خمسه و خمپاره و دشمن از هر سو مي باريد. ديدبانهاي دشمن به خوبي ما را مي ديدند ولي باور كنيد به خداي بزرگ قسم كه آن روز حتي خون از دماغ كسي جاري نشد ما با اين عمل به دشمن فهمانديم كه سلاح اصلي ما همان سلاح ايمان است و بس و مي توانيم با اين سلاح هر متجاوزي را در خاكمان دفن كنيم.            

منبع:.seratnews

 

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

افزودن دیدگاه جدید

Restricted HTML

  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.
CAPTCHA
CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
اگر شما یک بازدید کننده انسانی هستید و یک ربات نیستید به چالش و آزمون زیر پاسخ دهید.