به گزارش "پایگاه اطلاع رسانی سازمان بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت" به نقل از جانیوز: قیام 30 تیر سال 1331 شاید به اندازه ملی شدن صنعت نفت و یا قیام 15 خرداد، در تاریخ قبل از انقلاب از اهمیت برخوردار نباشد. اما یقیناً نقش تعیین کننده ای در حوادث دهه 30 داشته است. قیام سی تیر ماه که به رهبری آیت الله کاشانی بود، نقشی حیات در ادامه نخست وزیری دکتر مصدق داشت.
به گزارش رجانیوز، پس از افتتاح مجلس هفدهم شورای ملی، دکتر مصدق بنا بر سنت پارلمانی آن زمان که پس از مشخص شدن هیئت رئیسه مجلس، نخست وزیر قبلی باید از سمت خود کناره گیری میکرد، از سمت خود استعفا میدهد تا مجلس جدید در حفظ دولت قبلی و یا تشکیل دولت جدید، اعلام رای کند.
اکثریت مجلس هفدهم رای به انتخاب مجدد دولت دکتر مصدق میدهند. اما مجلس سنا که نقش تعیین کننده ای دارد، رای خود را به بعد از اعلام نظر شاه موکول میکند و عملاً با ادامه نخست وزیری دکتر مصدق مخالفت میکند. از همین رو مرحوم مصدق نیز پذیرش مجدد پست نخست وزیری را منوط به ابراز رضایت مجلس میکند که در نهایت این کش و قوس ها به نفع دکتر مصدق تمام شده و مجلس سنا رای به ادامه نخست وزیری وی میدهد و محمد رضا پهلوی نیز در 19 تیر ماه همان سال فرمان نخست وزیری مصدق را صادر میکند. اما این بار مصدق، از مجلس تقاضای تصویب لایحه اختیارات، به مدت شش ماه را میکند و مهم تر اینکه مسئولیت وزارت جنگ را نیز درخواست میکند. که نمایندگان وابسته به دربار، با این تقاضای مصدق مخالفت میکنند.
در تاریخ 25 تیر ماه 1331 مصدق برای تبادل نظر در ارتباط با وزراء جدید به دیدن شاه میرود. شاه با درخواست مقام وزارت جنگ مصدق، با وی مخالفت کرده و میگوید: "پس بگویید من چمدان خود را ببندم و از این مملکت بروم.". که مصدق نیز در پاسخ، تهدید میکند که در صورت مخالفت با درخواست اش، از سمت نخست وزیری استعفا خواهد داد که شاه در نهایت با درخواست مصدق مخالفت کرده و مصدق نیز از مقام خود استعفا میدهد.
مصدق طی نامه ای در ۲۵ تیر به شاه مینویسد: "چون در نتیجه تجربیاتی که در دولت سابق به دست آمده پیشرفت کار در این موقع حساس ایجاب میکند که پست وزارت جنگ را فدوی شخصاً عهدهدار شود و این کار مورد تصویب شاهانه واقع نشد، البته بهتر آن است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملاً مورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجرا کند. با وضع فعلی ممکن نیست مبارزاتی را که ملت ایران شروع کرده است پیروزمندانه خاتمه دهد."
پس از استعفای دکتر مصدق، این احمد قوام بود که جایگزین او شد. البته در اوایل کار که زمزمه جایگزینی قوام مطرح بود، شاه تمایلی به نخست وزیری وی نداشت و با فشار عوامل خارجی و مخالفان داخلی مصدق و با توجه به گوش به فرمان بودن قوام، با نخست وزیری او موافقت کرد.
26 تیر ماه همان سال، مجلس شورای ملی به نخست وزیری قوام ابراز تمایل میکند و روز بعد نیز شاه فرمان نخست وزیری او را صادر میکند. روز بعد در 27 تیر ماه پس از انتشار خبر نخست وزیری قوام، وی اعلامیه ای با عنوان "کشتیبان را سیاستی دگر آمد" صادر کرد که از رادیو پخش شد. وی در اعلامیهاش مخالفان خود را چنین تهدید کرد: "من با اتکاء شما و نمایندگان شما این مقام را قبول کردهام و هدف نهائیم رفاه و سعادت شماست. سوگند یاد میکنم که شما را خوشبخت خواهم کرد. بگذارید من با فراغ بال شروع به کار کنم. وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال کنند و در راهی که در پیش دارم مانع بتراشند یا نظم عمومی را به هم بزنند. اینگونه آشوبگران با شدیدترین عکسالعمل از طرف من روبرو خواهند شد و چنانکه درگذشته نشان دادهام بدون ملاحظه از احدی و بدون توجه به مقام و موقعیت مخالفین، کیفر اعمالشان را در کنارشان میگذارم. حتی ممکن است تا جایی بروم که با تصویب اکثریت پارلمان دست به تشکیل محاکم انقلابی زده، روزی صدها تبهکار را از هر طبقه به موجب حکم خشک و بیشفقت قانون قرین تیرهروزی سازم. به عموم اخطار میکنم که دوره عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرا رسیده است. کشتیبان را سیاستی دگر آمد..."
پس از این تهدیدات قوام، آیت الله کاشانی در نامه ای خطاب به افسران و سربازان ارتش نامه ای به شرح زیر مینویسد: " سربازان وطن و افسران عزیز پس از عرض سلام خدا را گواه میگیرم که جز سعادت و عزت ایران و شما برادرانم نظری نداشته و ندارم و به پروردگار سوگند که استقلال ملت مسلمان و عزت آنها هدف نهایی من است. هر کس مختصر تامل و تفکری داشته باشد به خوبی میفهمد که برای من هیچ لباسی جز لباس ارشاد زیبنده نیست و هیچ مقامی در نظر من بالاتر از مقام رضا و اطاعت از حضرت احدیت نمیباشد و اینک با همه شما اتمام حجت میکنم. به خدای لایزال فردای قیامت در عرصه محشر و پیشگاه حضرت ختمی مرتبت و درگاه عدل ربوبیت هر کس که با ندای وجدان و وطنخواهی و ملتدوستی مخالفت کرده باشد مسئول و مؤاخذ است در دنیا قبل از آخرت مجازات و در پیشگاه ملت سرشکسته و بیآبرو خواهد بود. سربازان عزیز شما گرامیترین فرزندان وطن و عزیزترین افراد کشورید و این عزت شما در گروی خدمات صادقانه شما به مملکت و ملت و دین است و هر قدر استقلال بیشتر و محکمتر باشد قدر و ارزش شما بیشتر خواهد بود. بگذارید خدا و ملت از شما خوشنود باشد زیرا امروز جنگ و جدال بین دو صف حق و باطل است. اعمال احمد قوام که تنها ربای جاهطلبی و برگشت انگلیسها و استعمار است نباید به دست شما انجام و شما را در مقابل خونها و حقکشیها مسئول کند."
آیت الله کاشانی در مصاحبه با خبرنگاران داخلی و خارجی نیز صراحتاً اعلام میکند: "اگر قوام ظرف ۴۸ ساعت نرود اعلام جهاد خواهم کرد و شخصاً کفنپوشیده پیشاپیش مردم به مبارزه خواهم پرداخت."
پس از این موضع گیری ها، مردم خواستار کنار رفتن قوام و برگشت مجدد مصدق میشوند که دربار نیز به سرکوب این اعتراضات میپردازد.
در نهایت، روز 30 تیرماه سال 1331 مردم به خیابانها آمده و اعتراضات خود را با جدیت دنبال میکنند و چندین نفر نیز شهید و مجروح میشوند. این تظاهرات مردم نمایندگان درباری را مجبور کرد که نزد آیت الله کاشانی رفته و از وی بخواهند که مردم را آرام کند. و آیت الله کاشانی در پاسخ به این خواسته، تاکید میکند که اگر قوام کنار نرود، اعلام جهاد خواهد کرد. پس از این اتمام حجت آیت الله کاشانی و بالا گرفتن درگیری بین مردم و نیروهای دربار، در نهایت شاه مجبور به برکناری قوام میشود و در همان روز نیز اکثریت مجلس رای به نخست وزیری مجدد مصدق میدهند و روز بعد شاه نیز مجدداً فرمان نخست وزیری مصدق را صادر میکند.
قیام سی تیر ماه، یک قیام ملی علیه دربار و وابستگان به بیگانه بود که آیت الله کاشانی نقش تعیین کننده و بسازیی در شکل گیری آن داشت. آیت الله کاشانی با راه اندازی این قیام مردمی در حمایت از مصدق، از او در مقابل شاه و عواملاش حمایت کرد تا دوباره به مسند نخست وزیری بازگردد. اما چند سال بعد این دکتر مصدق بود ساز دشمنی و مخالفت با آیت الله کاشانی را زد و به دشمنی با او پرداخت. در آخر نیز در ارتباط با کودتای 1332، بی آنکه حمایت های آیت الله کاشانی در گذشته را به یاد بیاورد، بدون دلیل او را مقصر اصلی دانست.
مرحوم مصدق و جریان ملی گراها که از طرفداران وی به شمار میآمدند، در مواقعی که نیاز به حمایت توده مردم که از تفکر مذهبی برخوردار بودند و یا زمانی که با خطر از دست دادن موقعیت خود و یا تهدیدات دربار پهلوی مواجه میشدند، دست به دامان جریان اسلامگرا و روحانیت شده و از این جریان خواستار حمایت بودند. اما پس از رویکار آمدن خود، به جریانات اسلامی پشت میکردند و حتی به دشمنی با آنها نیز میپرداختند. شاهد مثال دیگر به جز رفتار آنها با آیت الله کاشانی، رفتار قبل و بعد از ملی شدن صنعت نفت مصدق و یارانش با فدائیان اسلام است.
دیدگاه ها